تاریخ اسلام

تاریخ اسلام

تاریخ اسلام

تاریخ اسلام

عکسهای مذهبی

 

 


www.takmobile.org
 

 


www.takmobile.org
 

 


www.takmobile.org
 

 

 

 

 

www.takmobile.org 

 

 

www.takmobile.org 

 

 

 

 

 

عوامل به وجود آورنده تمدن

ارکان‌ و ویژگی های فرهنگ‌ و تمدن‌ اسلامی  

 

 

 

فرق تمدن و فرهنگ 

"فرهنگ عبارت است از: کیفیت یا شیوه بایسته و یا شایسته برای آن دسته از فعالیت های حیات مادی و معنوی انسان ها که مستند به طرز تعقل سلیم و احساسات تصعید شده آنان در حیات تکاملی باشد."

"تمدن عبارت است از: برقراری آن نظم و هماهنگی در روابط انسان های یک جامعه که تصادم ها و تزاحم های ویرانگر را منتفی ساخته و مسابقه در مسیر رشد و کمال را قائم مقام آن ها بنماید، به طوری که زندگی اجتماعی افراد و گروه های آن جامعه، موجب بروز و به فعلیت رسیدن استعدادهای سازنده آن بوده باشد."
فرق های تمدن و فرهنگ را به این صورت می توان خلاصه کرد:

1- فرهنگ، نشانگر معلومات و خواسته ها و آرمان های یک جامعه است، در صورتی که تمدن بیانگر فعالیت عوامل اصیل حیات فردی و اجتماعی است. بر همین اساس است که تمدن ها به جوامع مختلف به طور طبیعی راه می یابند، اما انتقال فرهنگ ها از جامعه ای به جامعه دیگر، به طور طبیعی نیاز به قدرت فرهنگ غالب یا ضعف فرهنگ مغلوب دارد.

2- اگر عوامل به وجود آورنده یک فرهنگ از میان بروند، پویایی آن فرهنگ نیز از میان خواهد رفت و فقط نمودی از آن باقی خواهد ماند، در صورتی که تمدن ها به خاطر وابستگی شدید به عوامل اصیل حیات، هرگز دچار رکود نمی شوند. در واقع، ایستایی یک تمدن سبب سقوط آن تمدن می شود.

3- در طول تاریخ، فرهنگ های گوناگونی به وجود آمده اند، به طوری که به تعداد اقوام و مللی که تا کنون پا به عرصه وجود گذارده اند، فرهنگ هایی به وجود آمده است و برخی از آن ها نیز از میان رفته اند، اما تمدن هایی که در طول تاریخ پیدا شده اند، حداکثر بیست و یک تمدن می باشد.
تمدن ها دارای عناصر مشترکی هستند که عبارت است از:

الف - موادی از حقوق که برمبنای عدالت استوار است و موجب نظم و هماهنگی زندگی اجتماعی انسان ها می شود. این دسته از مواد حقوقی از آرمان های اصیل حیات تلقی شده و قابل تعمیم بر همه جوامع است.

ب - کشف بهترین راه برای مبارزه با عوامل مزاحم طبیعت و انسان های طغیانگر از عناصر تمدن است که مطلوب همه جوامع انسانی می باشد.

ج - مدیریت سیاسی منطقی که موجب تشکل افراد جامعه و رشد و شکوفایی ابعاد وجودی آن ها می شود، از اصیل ترین عناصر تمدن است که ایده آل همه جوامع بشری می باشد.

د - کشف و به کارگیری وسایل تکنولوژیکی جهت رفع نیازهای زندگی و بهره برداری از مغزهای انسانی و مواد طبیعی جهت رفاه انسان ها، از عالی ترین اصول تمدن است.

ه - تفسیر و توجیه منطقی کارهای فکری و عضلانی انسان ها که نمودی از انرژی های حیاتی آن هاست. این عنصر را نباید فقط از دیدگاه "بازدهی طبیعی محض" بررسی کرد.

در مقابل ویژگی های تمدن، فرهنگ دارای نمودها و فعالیت هایی است که فقط به جامعه ای خاص اختصاص دارد و زندگی مردم آن جامعه را رنگ آمیزی می کند. اگر فرهنگ جامعه ای ریشه در عوامل اصیل حیات انسانی داشته باشد و موجب پویایی حیات انسان ها شود، آن فرهنگ را باید "فرهنگ تمدن زا" نامید.
تمدن را از دو دیدگاه می توان مورد بررسی قرار داد:

1- دیدگاه انسان محوری که مرادش از تمدن چنین است: تشکل انسان ها با روابط عالی و اشتراک همه افراد و گروه های جامعه در پیشبرد اهداف مادی و معنوی برای رسیدن به حیات معقول که به فعلیت رسیدن همه استعدادهای سازنده انسانی در آن حیات دست به کار می شوند.
این تعریف، هم شامل اهداف و آرمان های جوامع می شود و هم نسبیت تمدن ها را نشان می دهد.

2- دیدگاه قدرت محوری که مرادش از تمدن چنین است:
"به فعلیت رسیدن همه استعدادها و استخدام همه اشکال قدرت، در پیشبرد هدف های حیات طبیعی معمولی."
در این دیدگاه، به تکامل انسان و وحدت انسانیت توجه نمی شود و تحصیل قدرت و عشق به آن، از پایه های اساسی این نوع تمدن است. در این نوع تمدن، توجه به انسان و ارزش های آن مورد غفلت قرار می گیرد. طرفداران این دیدگاه، هدف تمدن را رسیدن انسان ها به مرحله ای می دانند که از نظر علم و فن، رشد چشمگیر پیدا کرده و با برخورداری از رفاه و آسایش، هر چه را که خواست، انجام دهد.


------------------------------------------------------------------------------ 

 

در تبیین عوامل به وجود آورنده تمدنها، پیچیدگی های عمیقی وجود دارد تا آن جا که در تعیین جایگاه علتها و معلول تفاوت گسترده آرا به چشم می خورد. با این حال سیری در مجموعه نظریات متفکران اسلامی درباره تمدن ها و فرهنگ اسلامی روشن کننده این واقعیت و نقطه مشترک است که خدا محوری و وحی (و نه انسان مداری ) اساس و بنیاد تمدن اسلامی است و دین، همه مظاهر تمدن و فرهنگ را در بر می گیرد. واقعیت این است که پایه و اساس همه علوم و فنون به ویژه فلسفه و علوم عقلی که پدر همه علوم به شمار می رود، مذهبها بوده اند و این مسأله ای است که اسناد تاریخی هم آن را تایید می کند.
برخی از متفکران اسلامی در بحث از تمدن اسلامی، تمایز چندانی میان تمدن و فرهنگ قائل نشده اند و گاه آن ها را به صورت مترادف به کار برده اند، که با همین فرض، ارکان فرهنگ و تمدن اسلامی را می توان به شرح زیر بر شمرد:
خداشناسی 


 بدون تردید هنگامی که کشش فرهنگ اسلامی تا مرحله جهان آفرینش و ارتباط آن با پروردگار وسعت داشته باشد، دامنه آن به جاودانگی منتهی خواهد شد و با این وصف، فرهنگی است با ثبات و جاویدان و گردبادهای امتیاز ثبات و جاودانگی فرهنگ اسلامی در تمام جوانب مذهب، در عقاید و احکام و اخلاق پرتو افکنده و در تحقق اهداف رسالت جهانی پیامبر اسلام (ص ) نقش اساسی را ایفا می کند تا آن جا که سبب اطمینان قلب و آرامش روح، تقویت اراده و ارضای عواطف نامحدود انسان می گردد و او را به پیروزی و موفقیت، ... تشویق می کند.
جامع الاشرف بودن  





ادیان، همواره توانسته اند به عنوان مرکز اصلی برای پویایی سه مؤلفه (نظام پویایی ارزشی، علم و قدرت سیاسی ) عمل کنند. این سه مولفه در واقع تپش و پویایی خود را از دین ـ که در کانون آن قرار داشته و مجموعه نظام تمدنی را پویا و فعال نگه می دارد ـ بهره می برد. 


بنابراین باید معنی " تمدن نور " را در تغییر کلیه عناصر نظام فکری جامعه و روابط سازنده آن شناسایی نمود. به بیان دیگر ما به دنبال تمدنی هستیم که صورت عینی قرآن باشد، قرآن یک صورت کتبی دارد که نازل شده است و یک صورت عینی دارد و آن هنگامی است که کلمه " الله " معنای تحقق اجتماعی پیدا کند. بشر با تکامل مادی نمی تواند تمایلات گوناگون اجتماعی را به وحدت برساند. یکپارچه سازی جامعه جز بر پایه نظام خلافت الهی مبتنی بر پیدایش یک محور حقیقی که محور پرستش است نمی تواند تحقق یابد. 

این امتیاز که از امتیازهای مهم فرهنگ اسلامی می باشد، به این معناست که هر کوشش فرهنگی که در هر یک از جنبه ها تحقق پذیرد، باید با سایر کوششها، هماهنگ و یکنواخت باشد تا آنجا که گوش انسان، آهنگ جهان هستی را بنوازد، آهنگی که با تسبیح تمام موجودات عالم همراه و هماهنگ است. مروری بر سیر تحولات تمدنها در طول تاریخ نشان می دهد که انبیا در هسته مرکزی بسیاری از تمدنهای بشری جای دارند.  
انسان بنا به مشیت الهی دارای مقام "جانشین پروردگار " در روی زمین می باشد و کاملا" مشخص است که تحقق این مقام در خارج باید همراه با آزادی کامل باشد، پس رسیدن به این رتبه بلند انسانی و تصرف در طبیعت، و تسخیر نیروهای آن در صورت شناسایی علل امکان دارد و هر گامی در راه معرفت حقایق و اکتشاف قوانین طبیعت ـ در هر مرتبه و مرحله ای که باشد ـ گامی است به سوی هدف مقدسی که برای انسان آماده گردیده و تحقیقی است در راه به دست آوردن درجه نهایی کمال، که انسان برای آن خلق شده و بالاخره انجام وظیفه ای است که سازمان هستی، کلید آن را به گردن انسان نهاده و خداوند پیمودن این راه را از طریق اسباب سه گانه: فطرت، دعوت انبیا و مصایب و بلاها، تا رسیدن به کمال مقصود به انسان امر فرموده است.
فرهنگ اسلامی فرهنگی است متحرک و سازنده و دائماً انسان را در راه پیشرفت در همه زمینه های گوناگون به طور عقلی تشویق می کند و هر اکتشاف جدید و شناسایی، رمزی از اسرار طبیعت را جزء هدف خلقت انسان و کمال او می شناسد و این امر را راهی به سوی شناسایی پروردگار شناخته و سیر در این راه را به عنوان یک عبادت و نزدیکی به خدا و کمال انسانی لازم می شمرد.
وحدت و یکپارچگی 
این فرهنگ دارای وسعت بی اندازه و به هم پیوستگی خاصی است و در تمام قسمتها دارای مبنای قانونی است و از یک مبدأ و یک طرز فکر سرچشمه می گیرد، در نتیجه به طور طبیعی همه جنبه های آن با یکدیگر هماهنگ است و نمی تواند همه جانبه نبوده و قدرت بر ترکیب و تألیف نداشته باشد.
سازندگی و تحرک  
نخستین شالوده فرهنگ اسلامی " خداشناسی " است و با این امتیاز در تمام ذرات جهان هستی ارتباط محکم و ناگسستنی قائل است و فرد و اجتماع را با پروردگار عالم مربوط می سازد. فرهنگ اسلامی بر اساس ایمان به خدای یگانه استوار است و جهان را با همه خصوصیات و پدیده هایش بنده گوش به فرمان قانون " علت و معلول " و " مشیت پروردگار " می داند، مشیتی که همه موجودات را زیر بال رحمت خود گرفته و هیچ گاه مانع از ارتباط و تأثیر علت در معلول نمی باشد. قرآن مجید نیز می فرماید: "خداوند زندگی ملتی را تغییر نمی دهد، مگر اینکه خود آنها وضع خود را تغییر دهند (رعد، 13).
جاودانگی فرهنگ اسلامی 

جایگاه علم و دانش در اسلام


اهمیت دانش در اسلام


علم و دانش آموزی از منظر قرآن

اگر گفته شود دین اسلام، دین دانش و آموزش برای زندگی سعادتمندانه دنیوی و اخروی است، سخنی به گزاف گفته نشده است. اهمیت علم ودانش در اسلام بقدری است که اولین کلمه ای که خداوند متعال بر پیامبر اکرم (ص) نازل فرمود: اقرأ (بخوان)! بوده است. در مقاله حاضر نویسنده سعی کرده است به انواع دانش ها و نیز آداب دانش آموزی بپردازد. اینک مطلب را با هم از نظر می گذرانیم

جایگاه و اهمیت علم و دانش

بی گمان ارزش انسان در آموزه های قرآنی به دانش است؛ از این روست که تسخیر فرشتگان و هستی، زمانی برای انسان شدنی شد که خداوند به انسان اسمای خویش را تعلیم داد و انسان به دانش اسمایی آگاه شد. (بقره آیه 31 تا 34) این آگاهی هر چند به شکل آگاهی حضوری و شهودی است که از آن به دانش وجودی نیز تعبیر می شود؛ زیرا در جان و وجود انسان جای می گیرد و بخشی بلکه همه وجود وی را شکل می بخشد که در تعبیر مولوی: ای برادر تو همه اندیشه ای. مابقی جز استخوان و ریشه ای، به خوبی تبیین شده است؛ با این همه دانشی دارای ارزش است که انسان را به مقام خودش بازگرداند و از مقام هبوط به عروج رساند و صعود دوباره ای را از خاک به عرش افلاک برین تا عرش سدره المنتهی آغاز کند.
از این روست که قرآن ارزش و اعتبار آدمی را به دانش اسمایی دانسته است که دانش توانایی و ظرفیت به همه آن چیزهایی است که خداوند را به خداوندی متصف ساخته است. آدمی با دانش اسمایی می تواند به کمال مطلق برسد. تفاوت اسما و صفات در خداوند با انسان در این است که اسما در خداوند عین ذات و ازلی و ابدی است و در انسان عین ذات نیست بلکه به شکلی عارض ذات و عنایت الهی است. با این همه این انسان است که می تواند با دانش خویش به جایی برسد که کسی در هستی بدان دست نیافته است.
سخن را با این پرسش آغاز می کنیم نیازهای علمی انسان که اگر انسان همه اسمای الهی را به جعل تعلیمی دانسته و داراست، چه لزومی دارد تا آن را بیاموزد و به این دانش داشته دست یابد؟ اصولا آیا پذیرفتنی است که انسان چیزی را که خود داراست دوباره بجوید و بخواهد؟
به نظر می رسد که این پرسش به جهت مهمی اشاره داشته است. از این رو سخن گفتن از دانش آموزی به معنای یادگیری هیچ سخنی نادرست است؛ زیرا انسان همان گونه که نمی تواند چیزی را که داراست بجویید و بخواهد هم چنین نمی تواند چیزی که اصلا ندارد را بخواهد و بجوید.
بنابر این در هر خواستنی می بایست به این مساله توجه داشت که امری به شکل مطلق مجهول نخواهد بود بلکه امری معلوم به شکل اجمالی است که می بایست به طور کامل روشن و دانسته شود. از این رو می توان گفت که انسان تنها اموری را می جوید و می خواهد که دانش اجمالی از آن دارد به این معنا که دانشی را که در اوست و به شکل اجمالی و نهان و ظرفیت وجود دارد می جوید و می کوشد تا آن را به فعلیت در آورد و به شکل عینی و واقعی در خود ظهور و بروز دهد.
از این روست که در آیات قرآنی سخن از تذکر و رهایی از غفلت است. انسان با دارایی موجود در نهاد و نهان خویش می بایست آن چه را که از آن غافل شده را به یاد آورد و به فعلیت در آورد. این دانش همان اسمای الهی است؛ زیرا اسمای الهی تنها نام و اسم نیست بلکه هر یک دانشی از دانش ها و علمی از علم ها و توانایی ای از توانایی هاست. انسان با داشتن اسم بصیر به توان درک و دیدن درست می رسد و با اسم سمیع و شنوا به توان و ظرفیت شنوایی دست می یابد. بنابر این هر یک از اسمای خود یک ظرفیت و دانشی است که انسان را قادر و توانا می سازد تا با آن خود را به کمال برساند و به کمال مطلق یعنی خدا دست یابد.
این ظرفیت در همه بشر به تعلیم و جعل الهی قرار داده شده است و انسان به هبوط خویش از آن غافل شده است و می بایست دوباره با تلاش و بهره گیری از آموزه های وحیانی و دستورهای قرآن و کتب آسمانی به فعلیت برساند.
در حقیقت گزاره ها و آموزه های وحیانی الهی چیزی جز راه دست یابی به دانش موجود در نهاد و رهایی آن از غفلت نیست تا دوباره به فعلیت برسد.
از این رو دانش آموزی نیز چیزی جز به فعلیت آوردن و یا آوردن و تذکر آن دانش اسمایی نیست که در نهاد و سرشت انسان وجود دارد. به بیان دیگر می توان مدعی شد که دانش چیزی جز تذکر و یادآوری و رهایی از غفلت و دانش آموزی نیز چیزی جز یادآوری نیست.

راههای کسب دانش

بنابراین آموزه و تعلم به دو معنا در آیات قرآنی به کار رفته است؛ گاه به معنای جعل و ایجاد ظرفیت و توانایی است که به آن تعلیم اسمایی در آیه 31 سوره بقره گفته شده است و گاه دیگر به معنای تذکر و یادآوری و یا پدیداری بستر و زمینه ای مناسب برای بروز و ظهور استعداد و دانش اسمایی است که در انسان به ودیعت نهاده شده است.
انسان هرچند همه علوم و دانش ها را از منشا آن خداوند به هر دو معنای آموزش و دانش آموزشی می آموزد ولی این آموزش نیز به دو شیوه مستقیم و غیرمستقیم انجام می شود. به این معنا که گاه این تذکر و به فعلیت آوری به طور مستقیم و بی واسطه صورت می گیرد که از آن به آموزش و تعلیم لدنی یاد می شود که از آن جمله می توان به آموزش و تعلم آموخته های رشدآفرین خضر نام برد که خداوند در آیه 65 و 66 سوره کهف به این مسئله چنین اشاره می کند: فوجدا عبدا من عبادنا آتیناه رحمه من عندنا و علمناه من لدنا علما قال له موسی هل اتبعک علی ان تعلمن مما علمت رشدا؛ پس موسی و همراهش (یوشع بن نون) در کناره مجمع البحرین (جایی که دو رود بزرگ و یا دو دریا به صورت خلیج به هم می رسند) بنده ای از بندگان ما را یافتند که از پیش ما به رحمتی داده بودیم و دانشی را از نزد ما آموخته بود. موسی به آن بنده خدا گفت: آیا می توانم از تو پیروی کنم تا از آن دانش رشدی خویش چیزی را به من بیاموزی؟
در این آیه به نوعی علم خاص که خداوند از آن به علم لدنی و موسی به علم رشدی تعبیر می کند اشاره شده است. این دانش و علم، از آن جایی که در شیوه یادآوری و تلقی و تکمیل و فعلیت یابی به طور مستقیم از خدا کسب می شود، دانش گرفته شده از منشا و سرچشمه آن می باشد و از هرگونه آلودگی و شبهات و تردیدها مبرا و پاک می باشد.
دسته دیگر از دانش ها به صورت غیرمستقیم و از راه ابزار و روش های دیگر به دست می آید که از این دسته می توان به تمام دانش هایی اشاره کرد که از راه حواس و تجربه کسب می شود و بلکه حتی شامل دانش هایی نیز می شود که به واسطه وحی به دیگر بشر می رسد.

مفید بودن دانش

در دانش آموزی می توان هم از شیوه مستقیم و غیرمستقیم بهره برد. هرچند که بهره گیری از دانش مستقیم به جهتی که از سر منشا و سرچشمه آن گرفته می شود از خلوص و کمال زایی و کمال بخشی بیش تری برخوردار می باشد ولی این بدان معنا نخواهد بود که هر دانشی برای هر کسی مفید خواهد بود. در داستان حضرت موسی(علیه السّلام) و عالم ربانی (خضر) ما با آن که می بینیم که با کم ترین واسطه حضرت موسی(علیه السّلام) می کوشد تا از دانش خاصی برخوردار گردد که بیرون از دایره نبوت عامه و حتی نبوت خاصه است و شخص دارای آن توان یعنی خضر از آن دانش برای مأموریت های ویژه بهره می گیرد چنان که در سه رخداد به خوبی نمایانده شده است؛ با این همه این دانش خاص به درد حضرت موسی(علیه السّلام) نمی خورد و در مأموریت او فایده و تأثیر چندانی نمی بخشد؛ از این رو می بینیم که پس از کسب بخشی از دانش که می توان آن را نوعی دانش تصرف در تکوین و برتر از دانش شریعت دانست ولی هیچ تأثیری از آن در زندگی موسی(علیه السّلام) به جا نمی گذارد و در ادامه داستان و یا در جایی دیگر قرآن به تأثیر این دانش در زندگی موسی(علیه السّلام) اشاره نکرده است که این خود نشان می دهد که آن حضرت از این دانش اگر نگوییم چیزی نیاموخته است دست کم بهره ای نبرده و در زندگی فردی و مأموریت وی تأثیری به جا نگذاشته است.
بنابراین هر دانش خاص و رشدی هرچند که از مقام و سرچشمه و یا از نزدیک سرچشمه گرفته شود به این معنا نیست که برای هر کسی مفید و سازنده باشد. انسان دانشی را می بایست بجوید که برای او مفید و سازنده باشد و بتواند باتوجه به آن ظرفیت های خویش را بروز و ظهور دهد و آشکار نماید.
در داستان هاروت و ماروت که دو فرشته خداوند در سرزمین بابل در میانرودان بوده است، مشکل به شکل دیگری نشان داده و بیان می شود. قرآن در آیه 102 سوره بقره به دانشی اشاره می کند که از نزدیک سرچشمه برداشته می شود و به گونه ای دانش مستقیم و پاک و مبراست ولی از آن جایی که اشخاصی که به تعلم آن می پردازند یا ظرفیت برخورداری از آن را ندارند و یا در بهره گیری برای اهداف رشدی از آن سود نمی برند، چنین دانش کامل و رشدی که نوعی علم لدنی است نیز سودی برای مردمان بابل نداشته بلکه آنان را گرفتار درد و رنج نمود.

نقش ظرفیتها در فراگیری دانش

جادو و سحر دانشی فرازمینی همانند دانش خضر است و می توان از آن به دانش برتر یاد کرد ولی همین دانش با آن که برتر و به نوعی لدنی است برای یهودیان و بابلیان سودی نداشته بلکه به جهت کاربردهای نادرست موجبات تفرقه و اختلاف در میان مردمان شد. (همان)
این نشان می دهد که هر دانشی هرچند که برتر و از منبع بالا و خالصی برداشته شود می بایست از دو ظرفیت در شخص و نیز اهداف به کارگیری از آن برخوردار باشد تا مفید و سودمند بوده و به تعبیر موسوی دانش رشدی باشد. بنابراین حتی دانش لدنی نیز نمی تواند در هر حال دانش رشدی باشد و موجبات تکامل و رشد شخص و جامعه را فراهم آورد. از این روست که دانش لدنی و برتر بلعم باعورا برای او و جامعه اش سودی نبخشید و به جای آن که وی را به کمال و عرش برساند موجب شد تا به تعبیر خداوند: اخلد فی الارض؛ شود و در خود را در ماهیت زمینی خویش گرفتار و جاویدان سازد.
بنابراین دانش برتر نیز گاه نه تنها سازنده و مفید و رشدی نیست بلکه دانشی به حسب ظاهر گمراه کننده است که موجبات کفر شخص و جامعه را به دنبال خواهد داشت. (بقره آیه 102) تنها زمانی دانش برتر مفید خواهدبود که هم شخص از ظرفیت بالایی برخوردار باشد و هم به قصد رشد آن را بیاموزد. در داستان بابلیان نه تنها ظرفیت وجود نداشت بلکه هدف نیز فراموش شد و در داستان حضرت موسی(ع) هرچند که قصد رشدی مطرح است (کهف آیه 66) ولی ظرفیت چنین دانشی در آن حضرت وجود نداشته است چنان که هم عالم ربانی و هم موسی(علیه السّلام) در نهایت بدان اقرار کرده و از هم جدا می شوند. (کهف آیات 66 تا 78) در داستان بلعم باعورا با آن که ظرفیت وجود داشته است ولی وی از آن به قصد رشد و تکامل بهره نبرده و در نهایت دچار خلود در زمین و کفر و بدبختی شد.
این به معنای آن خواهد بود که اگر شخصی در حوزه ای از ظرفیت بالایی برخوردار گردید به معنای آن نیست که در بخش ها و زمینه های دیگر نیز از چنین ظرفیتی برخوردار خواهد بود. واکنش موسی(علیه السّلام) به دانش برتر و به تعبیر موسی(علیه السّلام) رشدی، آن چنان تند و شتاب آلود است که گاه خضر را به گمراهی و خروج از شریعت متهم می سازد و رفتار و کنش هایش را نادرست و برخلاف شریعت آسمانی تحلیل و تبیین کرده و حکم به بطلان عمل وی می دهد. این در حالی است که آن حضرت خود مامور بوده است که از خضر(علیه السّلام) پیروی کند و از دانش او بیاموزد. با این همه با علم و دانش به حقانیت خضر(علیه السّلام) واکنش های موسی(علیه السّلام) نشان می دهد که وی از ظرفیت برخورداری از دانش برتر بهره مند نبوده است و برخلاف گمانش نه تنها این دانش برای او رشدی نبود بلکه نزدیک بود که با مامور خداوند در افتد و موجبات گمراهی و تباهی خود را فراهم آورد.

مضر بودن برخی دانشها برای همگان

از باب مضر بودن برخی دانشها برای همگان است که اساتید بزرگ علوم و دانش های برتر چون عالم ربانی شیخ بهایی حاضر نمی شوند تا برخی از علوم خویش را به دیگران بیاموزد و اگر می آموزد به راز و رمز بیان می کند که دور از دسترس همگان باشد.
بنابراین هر دانش برتر، برای هر کسی دانش رشدی و تکامل نیست بلکه گاه موجبات تباهی و گمراهی و کفر شخص و یا جامعه را سبب می شود. در روایات است که علت این که موسی(علیه السّلام) به این ماموریت فرستاده شد به جهت آن بود که وی خود را در همه دانش ها سرآمد می یافت و چون در دانش شریعت به کمال بود گمان برد که دانشی نیست که او نتواند از عهده او برآید و خداوند با این ماموریت به وی فهماند که وی تنها در دانش شریعت و نیز رهبری امت که وظیفه پیامبری او بود به برتری دست یافته و از ظرفیت خوبی برخوردار بوده است ولی در دانش های دیگری که بیرون از حیطه ماموریت وی قرار داشت و نیازی نیز به آن ها نبود از این ظرفیت برخوردار نبوده است.
از این جا می توان به این نکته نیز دست یافت که دانش موردنیاز هر چند ضروری و لازمه مسئولیت پذیری در پست و یا مقامی است و نیاز نیست که شخص در همه امور سرآمد باشد بلکه در حوزه ماموریت و مسئولیت خویش می بایست از دانش خاص همان مسئولیت بهره مند باشد. چنان که حضرت موسی در نزد دختران شعیب در مساله چوپانی از دو ویژگی مورد نیاز برخوردار بوده و به حکم انه قوی امین، از وی به چوپانی دعوت به عمل می آید. در داستان حضرت یوسف(ع) نیز به حکم مسئولیت وزارت خزینه داری و یا نخست وزیری از صفات خاص و در داستان طالوت به حکم مسئولیت فرماندهی جنگی و نظامی نیز از ویـژگی های خاص یاد می شود.

لزوم تلاش علمی روشمند

دانش چه به صورت دانش لدنی و یا واسطه ای به دست آید نیازمند تلاش و کوشش بسیار است و دانش آموز می بایست رنج های بسیار برد که از آن جمله می توان به رنج سفر (کهف آیه 60) محرومیت از آسایش و راحتی (همان) تندی استاد (کهف آیه 66) علاقه شدید به کسب دانش موردنظر (کهف آیه 66 تا 69) یاد کرد.
روش تعلیم می بایست با توجه به نوع دانش و نیز کاربرد آن تغییر یابد. از این رو ما با روش های مختلفی در دانش های گوناگون رو به رو هستیم. از آن جمله نیز می توان به روش مشاهده و بررسی شیوه زندگی جانوران و حیوانات برای آموختن تجربیات در زندگی (مائده آیه 31) و همراهی در عمل و همکاری با استاد (کهف آیات 66 تا 70) و مانند آن یاد کرد.
هدف از دانش نیز می بایست همواره رشدی (کهف آیه 60) و به این قصد باشد که به دیگران کمک و یاری شود نه آن که موجبات اذیت و آزار دیگران به این دانش آموزی فراهم گردد. (بقره آیه 102) زیرا چنین نگرشی موجب می شود تا هم از مواهب الهی محروم و هم دچار بدبختی ابدی شود. (بقره آیه 102)

آداب دانش آموزی

از آداب دانش آموزی آن است که شخص همواره از استاد و معلم خویش اجازه بگیرد و بدون اذن و اجازه وی بخش هایی را که استاد اجازه نداده نیاموزد. شتاب و پیش افتادن از استاد گاه موجب می شود که دانش آموز دانش را به درستی نیاموزد و یا به خطا چیزی را بیاموزد که دست کم برای از میان بردن آن خطا، وقت و هزینه بسیاری باید صرف شود. (کهف آیه 66)
احترام و تکریم معلم و استاد در همه حال واجب و ضروری است و دانش آموز می بایست در هر حال احترام استاد را نگه دارد به ویژه آن که ثابت شده است که ارتباط روحی میان استاد و شاگرد در آموزش بسیار تاثیرگذار است و انسان پیش از آن که چیزی بیاموزد از انرژی و فعالیت های روحی و روانی استاد تاثیر می پذیرد و زمینه کسب دانش برایش فراهم تر می گردد (کهف آیه 66)
اطاعت و پیروی از استاد و معلم نیز برای دانش آموز امری بایسته است و دانش آموز در حوزه علمی که می آموزد می بایست مطیع باشد و از سرپیچی خودداری ورزد. این مساله به ویژه در دانش های تجربی و عملی ضروری تر است. هر حرکت اشتباه دانش آموز خطرساز است. (کهف آیه 66 تا 69)
پذیرش تذکرات و یادآوری های استاد از سوی دانش آموز و صبر و شکیبایی در برابر ناملایمات و سخت گیری های استاد و توکل و واگذاری همه امور به مشیت الهی از مهم ترین آداب دانش آموزی است که در داستان خضر و موسی (علیهما السّلام) به خوبی آشکار و تبیین شده است.
به هر حال دانش آموزی اصول و مبانی و آدابی دارد که بدون آن نمی توان از دانش آموز خوب سخن گفت. قرآن با بررسی همه جزئیات دانش آموزی می کوشد تا شرایط دانش آموزی درست و مطلوب را به انسان مومن و جامعه برتر ایمانی بیاموزد.

زرتشت و بشارت موعود

زرتشت و بشارت موعود

  در منابع زرتشتیان تصریحات بسیارى به ظهور حضرت مهدى (ع) شده است که قسمتى از آن ها را در این جا مى آوریم: درکتاب زند که ازکتب مقدسه زرتشتیان است، درباره انقراض اشرار ووراثت صلحا مى گوید:لشکر اهریمنان با ایزدان، دایم در روى خاکدان محاربه وکشمکش دارند وغالباً پیروزى با اهریمنان باشد، امَا نه به طورى که بتوانند ایزدان را محو ومنقرض سازند، چه در هنگام تنگى از جانب اورمزد که خداى آسمان است به ایزدان که فرزندان اویند یارى مى رسد و محاربه ایشان نه هزار سال طول مى کشد. آنگاه پیروزى بزرگ از طرف ایزدان مى شود و اهریمنان را منقرض مى سازند، وتمام اقتدار اهریمنان در زمین است و در آسمان راه ندارند، و بعد ازپیروزى ایزدان و برانداختن تبار اهریمنان، عالم کیهان به سعادت اصلى خود رسیده، بنى آدم بر تخت نیکبختى خواهند نشست (1)

در بخش "گات ها" که یکى از بخش هاى چهارگانه"اوستا"ست، نویدهایى درباره ظهور حضرت مهدى (ع) وسیطره جهانى آن حضرت آمده است:... وهنگامى که سزاى این گناهکاران فرا رسد، پس آنگاه اى "مزدا" کشورت را "بهمن " در پایان برپا کند، از براى کسانى که دروغ را به دست هاى راستى سپرند، وخواستاریم از آنانى باشیم که زندگى تازه کنند.... کى اى مزدا بامداد روز فراز آید، جهان دین راستین فرا گیرد، با آموزش هاى فزایش بخش پر خرد رهانندگان، کیانند آنانى که بهمن به یارى شان خواهد آمد، از براى آگاه ساختن، من تو را برگزیدم اى اهورا بهمن را نماینده توانایى و منش نیک وراستى وپارسایى دادار اهور مزدا، تفسیر کرده اند (2)

جاماسب درکتاب معروف خود "جاماسب نامه " مى گوید:پیغمبر عرب،آخر پیغمبران باشد

که در میان کوه هاى مکه پیدا شود، وشتر سوار شود وقوم او شتر سواران خواهند بود، وبا بندگان خود چیز خورد، وبه روش بندگان نشیند، واو را سایه نباشد وازپشت سر، مثل پیش رو ببیند. دین او اشرف ادیان باشد وکتاب او باطل گرداند همه کتاب ها را ... واز فرزندان دختر آن پیغمبرکه خورشید جهان وشاه زنان نام دارد، کسى پادشاه شود در دنیا به حکم یزدان، که جانشین آخر آن پیغمبر باشد در میان دنیاکه مکه باشد ودولت اوتا به قیامت متصل باشد وبعد از پادشاهى او، دنیا تمام شود... همه جهان را یک دین کند ودین گبرى وزرتشتى نماند، وپیغمبران خدا وحکیمان وپرى زادان ودیوان ومرغان وهمه اصناف جانوران وابرها وبادها ومردان سفیدرویان در خدمت او باشند... (3)

در زند و هومن یسن از ظهور شخصیت فوق العاده اى بنام سوشیانس، نجات دهنده بزرگ خبر داده و درباره نشانه هاى ظهور وى چنین مى گوید. نشانه هاى شگفت انگیزى در آسمان پدید آیدکه به ظهور منجى جهان دلالت مى کند وفرشتگانى از شرق و غرب به فرمان او فرستاده مى شوند، وبه همه دنیا پیام مى فرستند...سوشیانس دین را به جهان رواج دهد، فقر وتنگدستى را ریشه کن سازد، ایزدان را از دست اهریمن نجات داده، مردم جهان را هم فکر و هم گفتار و همکردارگرداند.(4) لازم به یاد آورى است که اعتقاد یه ظهور سوشیانس در میان ملت ایران باستان به اندازه اى رایج بوده است که حتى در موقع شکست هاى جنگى وفراز ونشیب هاى زندگى با یادآورى ظهور چنین نجات دهنده مقتدرى، خود را از یأس ونا امیدى نجات مى دادند. (5)

  1. بشارت عهدین ص237

2. بشارات عهدین استدراکات، پس از مقدمه چاپ دوم ص 10 و 11.

3. لمعات النور، ج 1 ص 23-25.

4. او خواهد آمد على اکبر مهدى پور، ص 08 1 و 121 و 122.

5. ظهور حضرت مهدى (ع)از دیدگاه اسلام مذاهب و ملل جهان، هاشمى شهیدى ص 355.

تورات و بشارت موعود

تورات و بشارت موعود

  درکتاب تورات که ازکتب آسمانى به شمار مى رود و هم اکنون در دست اهل کتاب و مورد قبول آن ها است، بشارات زیادى از آمدن مهدى موعود و ظهور مصلحى جهانى در آخرالزمان آمده است.

در زبور حضرت داود(ع) که تحت عنوان مزامیر در لابلاى کتب "عهد عتیق " آمده نویدهایى درباره ظهور حضرت مهدى (ع) به بیان هاى گوناگون داده شده است و در 35 بخش از مزامیر 150 گانه، اشاره اى به ظهور مبارک آن حضرت ونویدى از پیروزى صالحان بر شریران وتشکیل حکومت واحد جهانى وتبدیل ادیان ومذاهب مختلف به یک دین محکم و آیین جاوید، موجود است . (1) و جالب این که مطالبى که قرآن کریم درباره ظهور حضرت مهدى (ع) اززبور نقل کرده است، عیناً در زبور فعلى موجود و از دستبرد تحریف وتفسیر مصون مانده است. قرآن کریم چنین مى فرماید:ولقد کتبنا فی الزبور من بعده الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون (2) ما علاوه بر ذکر تورات در زبور نوشتیم که درآینده بندگان صالح من وارث زمین خواهند شد. مقصود از ذکر در آیه شریفه، تورات موسى (ع) است که زبور داود(ع) پیرو شریعت تورات بوده است .در زبور آمده است:... زیراکه شریران منقطع مى شوند. اما متوکلان به خداوند وارث زمین خواهند شد (3) اسم او ابداً بماند، اسمش مثل آفتاب باقى بماند، در او مردمان برکت خواهند یافت وتمامى قبایل او را خجسته خواهندگفت، بلکه اسم ذوالجلال او ابداً مبارک باد وتمامى زمین از جلالش پر شود، دعاى داوود پسر یسئ تمام شد. (4)

درکتاب اشعیاى نبى که یکى از ییامبران پیرو تورات است، بشارات فراوانى درباره ظهور حضرت آمده است: ونهالى ازتنه یسی (5) بیرون آمده، شاخه اى از ریشه هایش خواهد شگفت وروح خداوند بر او قرار خواهد گرفت... مسکینان رابه عدالت داورى خواهد کرد وبه جهت مظلومان زمین، به راستى حکم خواهد نمود... کمربند کمرش عدالت خواهد بود وکمربند میانش امانت...(6)منظور از نهالى که از تنه یسی خواهد رویید ممکن است یکى از چهار نفر: حضرات داود، سلیمان، عیسى و مهدى (ع)و باشند ولى دقت و بررسى کامل آیات مذکور نشان مى دهدکه منظور از این نهال، هیچ یک از آن پیامبران نیستند، بلکه همه آن بشارت ها ویژه قائم آل محمد(ع) است، زیرا حضرت داود وسلیمان فرزندان پسرى یسی ، وحضرت عیسى (ع) نواده دخترى وى، و مهدى (ع) نیز از جانب مادرش، جناب نرجس خاتون که دختر یشوعا، پسر قیصر، پادشاه روم و از نسل حضرت داود، و مادرش از اولاد حواریون حضرت عیسى (ع) بوده، ونسب شریفش به (ع)شمعون صفا، وصی حضرت عیسى (ع) می رسد نواده دخترى یسی مى باشد.(7)درکتاب یوئیل نبى که از پیامبران پیرو تورات است، چنین آمدهاست: آن گاه جمیع امت ها را جمع کرده، به وادى یهوشافاظ (9) فرود خواهم آورد و در آن جا با ایشان درباره قوم خود ومیراث خویش، اسرائیل را محاکمه خواهم نمود. زیرا که ایشان را در میان امت ها پراکنده ساخته وزمین مرا تقسیم نموده اند وبر قوم من قرعه انداخته وپسرى در عوض فاحشه داده و دخترى به شراب فروخته اند تا بنوشند(10)درکتاب عاموس نبی (11) وهوشع نبى (12) نیز از نزول حضرت عیسى (ع) وداورى آن حضرت سخن به میان آمدهاست .درکتاب زکریاى نبى بشارت ظهور مهدى (ع) چنین آمده است: اینک روز خداوند مى آید وغنیمت تو در میانت تقسیم خواهد شد.وجمیع امت ها را به ضد اورشلیم براى جنگ فراهم خواهد کرد وشهر را خواهند گرفت وخانه ها را تاراج خواهند نمود...وخداوند بیرون آمده با آن قوم ها مقاتله خواهد کرد چنان که در روز جنگ مقاتله نمود... و آن یک روز معروف خداوند خواهد بود... ویهوه خدابر تمامى زمین پادشاه خواهد بود.....(13)

لازم به یاد آورى است که درکتب عهدین تورات وانجیل کلمه خداوند بیشتر در مورد حضرت عیسى (ع) به کار مى رود. درکتاب حزقیال نبى نیز در مورد حضرت مهدى (ع) و سرنوشت اسرائیل و جهانى شدن آیین توحید خبرهایى آمده است:.. و اما تو اى پسر انسان خداوند یهوه چنین مى فرماید: که به هر جنس مرغان وبه همه حیوانات صحرا بگو: جمع شوید وبیایید ونزد قربانى من که آن را براى شما ذبح مى نمایم فراهم آیید. قربانى عظیمى که بر کوه هاى اسرائیل، تاگوشت بخورید و خون بنوشید. و خداوند یهو ه مى گوید: که بر سفره من از اسبان وسواران وجباران وهمه مردان جنگى سیر خواهید شد. ومن جلال خود را در میان أمت ها قرار خواهم داد و جمیع امت ها داورى مراکه آن را اجرا خواهم داشت ودست مراکه بر ایشان فرود خواهم آورد، مشاهده خواهند نمود..... (14) باید توجه داشت که منظور از پسر انسان مانند کلمه مسیح ، حضرت عیسى (ع) نیست؟ بلکه مراد از آن، حضرت مهدى (ع) است، زیرا در انجیل بیش از هشتاد بارکلمه پسر انسان آمده است که تنها در سى مورد آن حضرت مسیح (ع) اراده شده است. درکتاب حَجئ نبى نیز بشارت ظهور آمده است: یهوه صبایوت چنین مى گوید: یک دفعه دیگر آسمان ها وزمین ودریا وخشکى را متزلزل خواهم ساخت وتمامى امت ها را متزلزل خواهم ساخت و فضیلت جمیع امت ها خواهد آمد...این خانه را از جلال خود پر خواهم ساخت...(15)که در آن به تشکیل حکومت واحد جهانى اشاره شده است. درکتاب "صفنیاى نبى " همچنین آمده است:"... خداوند مى گوید: براى من منتظر باشید، تا روزى که به جهت غارت برخیزم، زیراکه قصد من این است که أمت ها را جمع نمایم و ممالک را فراهم آورم تا غضب خود وتمامى حدت خشم خویش را بر ایشان بریزم، زیراکه تمامى جهان به آتش غیرت من سوخته خواهد شد... (16) نیز درکتاب دانیال نبى آمده که:....امیر عظیمى که براى پسران قوم تو ایستاده قائم است، خواهد برخاست ..... بسیارى از آنانى که در خاک زمین خوابیده اند بیدار خواهند شد... (17)

  ا.آخرین امید، داود الهامى ص 0193

2.سوره انبیاء، آیه 105.

3.عهد عتیق، کتاب مزامیر مزمور37.

4.همان، مزمور 72.

5. یسی به معناى قوى، پدر حضرت داود و نوه "راعوت " است، و به طورى مشهور بود که داود را پسر "یسی" مى نامیدند در صورتى که خود داود شهرت و شخصیت عظیمی داشته و از پیامبران بزرگ بنى اسرائیل بوده است. قاموس کتاب مقدس.

6.تورات، کتاب اشعیاىنبی، باب 11.

7.ظهور حضرت مهدى از دیدگاه اسلام، مذاهب وملل جهان هاشمى شهیدى، ص 312.

8. نام صحراى است در نزدیکى بیت المقدس که اکنون وادى "قدرون "نامیده مى شود. لغت نامه دهخداص 177.

9.تورات، کتاب یوئیل نبى، ص 327 1باب 3 بندهاى 2 و 3.

10. تورا ت، کتاب عاموس نبى، ص1333 باب 4 بندماى 2 1 و 3 1.

11. تورات، کتاب هوشع نبى ص 1314باب 5، بندهاى 14 و 15.

12. تورات کتاب زکریاى نبى ص 1382 باب 4 1، بندهاى ا- 10

13. تورات کتاب حزقیال نبى ص1265 باب 39، بند 7 1-23.

14. قاموس کتاب مقدس، ماده "پسر خواهر"ص 9 1 02

15. کتاب مقدس کتاب حجی نبى ص 1367باب 2بندهاى 6-9.

16. کتاب مقدس کتاب صفنیاى نبی ص 1363باب 3، بندهاى 5- 9.

17. کتاب مقدس کتاب دانیال نبی ص 1309، باب 12 بندهاى ا- 12.