مستر هاکس نویسنده آمریکایى کتاب قاموس کتاب مقدس درباره شیوع اعتقاد به ظهور، و انتظار پیدایش منجى بزرگ جهانى در میان قوم یهود چنین مى نویسد:عبرانیان منتظر قدوم مبارک مسیح، نسل به نسل بودند ووعده آن وجود مبارک مکرراً در زبور وکتب انبیا، على الخصوص درکتاب اشعیا داده شده است. تا وقتى که یحیاى تعمید دهنده آمده، به قدوم مبارک وى بشارت داد، لیکن یهود آن نبوات )پیش گویى ها( را نفهمیده و به خود مى اندیشیده که مسیح )سلطان زمان( خواهد شد و ایشان را از دست جورپیشگان و ظالمان رهایى خواهد داد و به اعلا درجه مجد و جلال ترقى خواهد کرد.(1)
نویسنده کتاب قاموس کتاب مقدس درکتاب خود از یهودیان، زبان به شکایت مى گشایدکه دعوت عیساى مسیح را پس از آن همه اشتیاق و انتظار، سرانجام نپذیرفتند و او را مسیح واقعى نپنداشتند و او را با مسیح موعودى که سلطان زمان خواهد بود و منجى واپسین و مژد ه اش راکتاب مقدس شان داده بود و سال ها در انتظارش در التهاب سوزان لحظه شمارى مى کردند، مطابق نیافتند. از این رو، با او به دشمنى برخاستند. حتى وى را جنایتکار به هفت اسرائیل، و تعالیمش را ضد آرمان اساسى کتب مقدس عهد عتیق )تورات وملحقات آن( دانستند، ناچار به محاکمه اش فرا خواندند و به اعدام محکومش کردند، و همچنین با احساس غبنى جانکاه مجددا به انتظار مسیح موعود و رهایى بخش از رنج وستم نشستند .
مسیحیان، با این که حضرت عیسى (ع) را مسیح موعود یهودیان مى دانستند، چون نسبت به پیروى او احساس ناتمامى کردند، یکباره امیدشان از زمان حال برکنده شد، حماسه انتظار را از سرگرفتند و در انتظار مسیح و بازگشت او از آسمان، در پایان جهان نشستند. درکتاب قاموس کتاب مقدس آمده است: کلمه پسر انسان هشتاد بار در انجیل و ملحقات آن )عهد جدید( به کار رفته است که فقط سى مورد آن با حضرت عیسى (ع) قابل تطبیق است و پنجاه مورد آن از مصلح و نجات دهنده اى سخن مى گوید که در آخر الزمان ظهور خواهدکرد (2)
|
1 - حضرت مهدى (ارواحنا فداه و عجّل اللَّه تعالى فرجه) در صحاح سته
حتمى بودن خروج مهدى ( ع ) اینکه مهدى ( ع ) خواهد آمد امرى است که شیعه و سنّى بر آن اتّفاق دارند و حتّى غیر مسلمانان نیز در کتابهایشان مژده یک نجات دهنده را در آخرالزّمان به پیروانشان دادهاند .
به عنوان نمونه: در تورات ، اشعیاى نبى ، فصل 11 آمده است:
« . . . مسکینان را به عدالت داورى خواهد کرد و به جهت مظلومان زمین به راستى حکم خواهد کرد . . . گرگ با برّه سکونت خواهد کرد و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید و گوساله و شیر پروارى با هم ، و طفل کوچک آنها را خواهد راند . . . در تمامى کوه مقدّس من ضرر و فسادى نخواهند کرد . زیرا که جهان از معرفت خداوند پر خواهد شد . »
در عهد عتیق ، کتاب مزامیر ، مزمور37 ، چنین آمده است:
« . . . زیرا که شریران منقطع خواهند شد و امّا منتظران خداوند وارث زمین خواهند شد . هان! بعد از اندک زمانى شریر نخواهد بود . در مکانش تأمّل خواهى کرد و نخواهد بود ، و امّا حلیمان وارث زمین خواهند شد . . . و میراث آنها خواهد بود تا أبدالآباد . »
درسوره انبیاء آیه 105 مىخوانیم:
« وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِى الزَّبورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أنَّ الارضَ یَرِثُها عِبادِىَ الصَّالِحُونَ .
یعنى: ما در زبور (داود ( ع ) ) نوشتیم که سرانجام ، وارث زمین بندگان شایسته من خواهند شد . حال یکبار دیگر متن زبور را که در این نوشتار آوردیم بخوانید و با این آیه مقایسه کنید و ببینید که چگونه خداوند این قسمت از زبور را محفوظ نگه داشت تا آیندگان بدانند که حکومت زمین سرانجام به دست انسانهاى شایسته خواهد افتاد و سرنوشت افراد شرور و ظالم جز نابودى نیست .
در انجیل لوقا ، فصل12 آمده است:
«کمرهاى خود را بسته ، چراغهاى خود را افروخته بدارید ، و شما مانند کسانى باشید که انتظار آقاى خود را مىکشند که چه وقت از عروسى مراجعت کند ، تا هر وقت آید و در را بکوبد بى درنگ براى او باز کنند . خوشابه حال آن غلامان که آقاى ایشان چون آید ایشان را بیدار یابد . پس شما نیز مستعدّ باشید ، زیرا در ساعتى که گمان نمىبرید پسر انسان مىآید» .
بر خوانندگان محترم مخفى نیست که معناى عبارت انجیل لوقا همان انتظار فرج است که از نظر شیعه منتظر واقعى ظهور امام زمان ( ع ) مانند کسى است که منتظر آمدن مهمان عزیزى است که قبلاً خانه راتمیز کرده و غذا را آماده مىکند . او نیز خانه دل را از آلایشهاى مادّى تمیز کرده و از گناهان مىپرهیزد . معروف را دوست دارد و بدان امر مىکند و از منکر بیزار است (نه بىتفاوت) و از آن نهى مىنماید و چون منتظر نابودى ظلم است به اندازه توانش با آن مىستیزد . یاور حقّ و عدل و دشمن باطل و جور است . این است معناى انتظار فرج که در روایات اهل بیت ( ع ) آن را افضل عبادات شمردهاند .
ترمذى اصل روایت را از رسول گرامى اسلام ( ص ) نقل کرده است که: «افضل العبادة انتظار الفرج» . ج5 سنن ، ص528 - کتاب الدعوات ، باب 116 - فى انتظار الفرج و غیر ذلک ، ح 3571 . امّا قطعاً آنها از این روایت آنطور که شیعه معنى مىکند برداشت نمىکنند .
صاحبان صحاح نیز در مورد حتمى بودن خروج مهدى ( ع ) روایاتى نقل کردهاند که ذیلاً مىآید:
1 - اگر از عمر دنیا بیش از یک روز نمانده باشد خداوند آن روز را طولانى مىکند تا آنکه مردى از اهل بیتم مبعوث شود که اسم او اسم من است . او زمین را از قسط و عدل پر مىکند همانگونه که از ظلم و جور پر شد . الف - سنن ترمذى ، ج4 ص 438 - کتاب الفتن ، باب 52 ما جاء فى المهدى ، ح 2231 .
ب - سنن ابىداود ، ج4 ص106 - کتاب المهدى ، ح 4282 (مختصراً) و 4283 .
2 - دنیا به پایان نمىرسد تا آنکه مردى از اهل بیتم بر عرب حکومت کند که اسم او اسم من است . سنن ترمذى ، همان ، ح 2230 .
3 - اگر از عمر روزگار فقط یک روز مانده باشد خداوند مردى از اهل بیتم را مبعوث مىکند که زمین را پر از عدل کند همانگونه که پر از ستم شد . سنن ابىداود ، کتاب المهدى ، همان .
روایتهاى مزبور از رسول خدا ( ص ) نقل شده است و معناى آنها - چنانچه خوانندگان محترم نیز متوجّهند - این است که خروج مردى از اهل بیت پیامبر ( ع ) حتمى است نه آنکه یک روز از عمر دنیا مانده و او یکروزه دنیا را پر از عدل و داد مىکند .
2 - مهدى ( ع ) از اهل بیت است
روایات قسمت اوّل این فصل با صراحت مىگوید که مهدى ( ع ) از اهل بیت رسول خدا ( ص ) مىباشد . حال به روایات دیگرى که آن حضرت را از اهل بیت مىداند نگاهى مىافکنیم:
1 - «المهدىّ منّا أهل البیت» . سنن ابنماجه ، ج2 ص1367 - کتاب الفتن ، باب خروج المهدى (34) ح 4085 . رسول گرامى اسلام ( ص ) فرموده است:
مهدى از ما اهل بیت است .
2 - پیامبر اکرم ( ص ) فرموده است: «ما اهل بیتى هستیم که خداوند براى ما آخرت را بر دنیا برگزیده است و همانا اهل بیت من بعد از من سختیها دیده و از وطن رانده مىشوند . تا آنکه قومى از ناحیه مشرق پیدا مىشوند که با آنها پرچمهاى سیاه است و طلب خیر (و حقّ) مىکنند و به آنها داده نمىشود . آنان مىجنگند و آنچه را که خواستند به آنها مىدهند و نمىپذیرند تا آنکه آن (حکومت) را به مردى از اهل بیتم (یعنى حضرت مهدى ( ع ) ) مىدهند و او آن (یعنى زمین) را پر از قسط و عدل مىکند همانگونه که دیگران آن را پر از ظلم و جور کردند . پس هر که آن زمان را درک کرد به طرف آنها برود ولو چهار دست و پا بر روى برف و یخ» . همان ، ص&rlm1366 ، ح 4082 توضیح آنکه روایت فوق به همین مضمون و یا مشابه آن در مصادر شیعه نیز نقل شده است و با توجّه به روایاتى که درباره قیام مردى از قم در روایات ما آمده ، انقلاب اسلامى ایران به رهبرى حضرت آیةالله خامنهاى حفظهاللَّه به زودى به دست مبارک امام زمان ( ع ) سپرده خواهد شد . انشاءاللَّه .
توجّه به این نکته لازم است که زمان ظهور را کسى نمىداند و آنچه که گفتیم و نقل شده برداشتهائى از روایات اهل بیت ( ع ) است . امید است که هرچه زودتر این امر واقع شود تا دست ظلم متجاوزان قطع و سرزمینهاى اسلامى یکپارچه و مقتدر گشته و قدرتهاى پوشالى ذلیل و نابود شوند .
3 - مهدى ( ع ) از فرزندان فاطمه ( س ) است
(المهدى من ولد فاطمه) . همان ، ص1368 ، ح 4086 .
روایت فوق را که مىفرماید: «مهدى از فرزندان فاطمه است» امّسلمه از رسول خدا ( ص ) نقل کرده است . همین روایت با همین سند به این عبارت نیز آمده است:
(المهدىّ من عترتى من ولد فاطمه) . سنن ابىداود ، کتاب المهدى ، ح 4284 . یعنى مهدى از عترتم و از فرزندان فاطمه است .
حال با توجّه به آنچه که گذشت و فهمیدیم که صاحبان صحاح (از جمله ابن ماجه) پذیرفتند که اوّلاً مهدى از اهل بیت رسول خدا ( ص ) بوده و ثانیاً از فرزندان فاطمه زهرا ( س ) مىباشد ، به یک روایت از سنن ابن ماجه نظرى مىافکنیم . او از انس بن مالک و انس از رسول خدا ( ص ) چنین روایت مىکند:
(هر چه مىگذرد امور مردم سختتر شده و دنیا به آنان پشت کرده و مردم بخیلتر مىشوند و ساعت (شاید مراد ساعت قیامت باشد نه ساعت ظهور امام زمان ( ع ) چه آنکه براى هر دو زمان ، کلمه ساعت استعمال شده است . ) بر پا نمىشود مگر بر بدترین مردم و مهدى نیست مگر عیسى بن مریم) . ج2 سنن ، ص1340 - کتاب الفتن ، باب شدّة الزّمان ، ح 4039 .
تعجّب است از محدّثى مانند ابن ماجه که چشم خود را به روى آنچه که خود نقل کرده ببندد و با نقل این روایت ، عیسى بن مریم ( ع ) را از اهل بیت و از فرزندان فاطمه ( س ) بداند!
بهترین توجیه این است که بگوئیم دیگران این حدیث را به کتاب او افزودند! در این صورت چه اعتمادى به روایات اهل سنّت! وقتى بشود به صحاح آنها دستبرد زد و حدیثى به آن افزود با بقیّه کتابها بهتر مىتوان چنین کرد.
4 - زمینه سازان حکومت حضرت مهدى ( ع )
(یخرج ناس من المشرق فیوطّئون للمهدى یعنى سلطانه) . همان ص1368 - باب خروج المهدى ، ح 4088 .
رسول گرامى اسلام ( ص ) فرموده است: مردمى از مشرق خروج مىکنند و زمینه را براى مهدى ( ع ) (یعنى حکومت او) فراهم مىکنند .
(یخرج رجل من وراء النّهر یقال له الحارث بن حرّاث ، على مقدّمته رجل یقال له منصور ، یوطّىء او یمکّن لآل محمّد ( ( ع ) ) کما مکّنت قریش لرسولاللَّهr وجب على کل مؤمن نصره او قال «اجابته» سنن ابىداود ، کتاب المهدى ، ح 4290 .
على ( ع ) از رسول گرامى اسلام ( ص ) روایت مىکند که فرمود: مردى از آنطرف رود (شاید مراد ، دجله یا فرات باشد) خروج مىکند که به او «حارث بن حرّاث» گویند . پیشرو لشگرش مردى است به نام «منصور» که زمینه را براى حکومت آل محمّد ( ع ) فراهم مىکند همانگونه که قریش براى رسول خدا ( ص ) کردند . بر هر مؤمنى واجب است او را یارى کند (یا آنکه گفته:) «دعوتش را اجابت کند» .
ظاهراً آنچه که در قسمت دوم این فصل گذشت همان است که در این قسمت بدان اشاره رفت و آن گروه که از ناحیه مشرق و یا از آنطرف رود خروج مىکنند به احتمال قریب به یقین اشاره به انقلاب اسلامى ایران دارد و امّا کلمه «حارث» یا «منصور» قطعاً اسم واقعى نیست بلکه «حارث» کسى است که بذر انقلاب عظیمى را کاشت و پیشرو لشگر هم از جانب خدا یارى مىشود .
5 - نزول حضرت عیسى ( ع ) و امامت حضرت مهدى ( ع )
(کیف انتم اذا نزل ابن مریم فیکم و امامکم منکم) . الف - صحیح بخارى ، ج4 ص205 - کتاب بدء الخلق ، باب نزول عیسى بن مریم ( ع ) .
ب - صحیح مسلم ، ج1 ص 136 - کتاب الایمان ، باب 71 ، ح 244 .
رسول گرامى اسلام ( ص ) مىفرماید: چگونه خواهید بود آنگاه که پسر مریم در میان شما بیاید و امام شما از شما باشد!
( . . . فینزل عیسى بن مریمr فیقول امیرهم: تعال صلّ لنا . فیقول: لا . انّ بعضکم على بعض امراء تکرمة اللَّه هذه الامّة) . صحیح مسلم ، همان ص137 ، ح 247 .
این روایت را ابنماجه نیز اندکى مفصّلتر در ضمن حدیثى طولانى که تقریباً 4 صفحه از کتاب را به خود اختصاص داده نقل کرده است . (ج2 سنن ، ص1361 - کتاب الفتن باب 33 ، ح 4077) .
یعنى: . . . سپس عیسى بن مریم ( ع ) نازل مىشود . امیر آنها به او مىگوید: بیا و براى ما نماز بخوان (یعنى بعنوان امام جماعت) او مىگوید: خیر ، همانا بعض از شما بر بعض دیگر امیر مىباشید به خاطر این که خداوند این امّت را گرامى داشته است .
این دو حدیث به خوبى نشان مىدهد که هنگام نزول عیسىبن مریم ( ع ) امام او کسى دیگر است که با توجّه به روایات گذشته او جز حضرت مهدى ، صاحب الزّمان صلواتاللَّهعلیهوعجّلاللَّه فرجه نیست .
از آنجا که از روایات گذشته فهمیدیم که برنامه اصلى حضرت مهدى ( ع ) پرکردن زمین از عدل و داد است ، لذا لازم است آن حضرت داراى حکومتى مقتدر و کارگزارانى صالح باشد و این امرى است که تقریباً همه فرق مسلمین بدان اعتقاد دارند و نیز از روایات این قسمت روشن شد که عیسى بن مریم ( ع ) نیز نازل مىشود و چون امامت و قدرت حکومت به دست حضرت مهدى ( ع ) مىباشد به ناچار باید گفت که حضرت عیسى ( ع ) جهت کمک آن حضرت مىآید . شاید علّت آن کثرت پیروان مسیحیّت در آن زمان مىباشد که وقتى حضرت عیسى ( ع ) پشت سر امام زمان ( ع ) به نماز بایستد آنان که از پیروانش طالب حقّند اسلام را زود مىپذیرند .
با اینحال مىبینیم صاحبان صحاح - مخصوصاً بخارى و مسلم - کوشیدهاند که قدرت حکومت را در آن زمان در اختیار حضرت مسیح ( ع ) قرار دهند و در تمامى این دو کتاب اسمى از حضرت مهدى ( ع ) نمىبینیم . شاید تصوّر کردند که اگر چشم خود را ببندند دیگران هم نابینا خواهند ماند ، غافل از آنکه:
«شبپره گر وصل آفتاب نخواهد رونق بازار آفتاب نکاهد»
6 - خسف بیداء
از روایات اهل بیت ( ع ) چنین مىفهمیم که دو دسته نشانه براى ظهور امام زمان ( ع ) به وقوع خواهد پیوست . دسته اوّل نشانههاى عامّى که تا این زمان مىتوان ادّعا کرد همه آنها به وقوع پیوسته است . دسته دوم معروف است به علائم حتمیّه ظهور و آن پنج علامت است:
1 - خروج سفیانى
2 - صیحه آسمانى
3 - کشته شدن نفس زکیّه
4 - خسف بیداء
5 - خروج یمانى
تعبیر پنج نشانه فوق به علائم حتمیّه ، از خود روایات اتّخاذ شده است .
اهل سنّت مسأله خروج سفیانى و خسف بیداء را در روایات خویش نقل کردهاند .
در فصل بعد که گفتار بعض دانشمندان اهل سنّت را مىخوانیم از خروج سفیانى نیز سخن خواهیم گفت .
در صحاح ستّه آمدن لشگرى از شام (لشگر سفیانى) و فرو رفتن آنها بین مکّه و مدینه (خسف بیداء) نقل شده است که ذیلاً اقوال آنها مىآید . همه این روایتها از پیامبر اکرم ( ص ) مىباشد:
بخارى مىنویسد: لشگرى به جنگ کعبه مىآید (قصد کعبه مىکنند) و چون به زمین بى آب و علفى (بیابان یا بیداء) رسیدند در زمین فرو مىروند . . .
مسلم مىنویسد: یک نفر به خانه خدا پناه مىبرد و لشگرى به طرف او مىرود که در بیابانى فرو مىروند . او در حدیث بعد ، از قول ابوجعفر مىنویسد که قسم خورد آن بیابان در اطراف مدینه است . (انّها لبیداء المدینه) .
ترمذى مىنویسد: مردم از نبرد با این بیت دست بر نمىدارند تا آنکه گروهى به نبرد مىآیند و چون به بیابانى رسیدند همه آنها در زمین فرو مىروند .
ابن ماجه نیز شبیه آنچه که ترمذى گفته ، نقل نموده است .
ابوداود اندکى آن را شکافته و چنین روایت مىکند:
هنگامى که خلیفهاى مرد ، اختلافى پدید مىآید . مردى از اهل مدینه به مکّه مىگریزد . مردمى از اهل مکّه نزد او رفته و با او بین رکن و مقام بیعت مىکنند (در اینجا ابوداود مىنویسد که آن مرد با اکراه قبول مىکند و این مطلب نمىتواند صحیح باشد) . لشگرى از شام به سوى او مىرود که در بیابان بین مکّه و مدینه در زمین فرو مىروند . چون مردم چنین دیدند برگزیدگانى از شام و گروهى از عراق مىآیند و با او بین رکن و مقام بیعت مىکنند . . . او اموال را (عادلانه) تقسیم مىکند و به سنّت پیامبر رفتار مىکند . . .
حاکم در مستدرک روایت ابوداود را اینگونه نقل مىکند:
با مردى از امّتم بین رکن و مقام به عدد اهل بدر (یعنى 313 نفر) بیعت مىشود و از عراق و شام نیز گروهى به کمک مىآیند . پس از آن لشگرى از شام (به جنگ با او) مىروند و چون به بیداء رسیدند در زمین فرو مىروند
چنانچه ملاحظه مىفرمایید در هیچکدام از روایات فوق اسمى از سفیانى نیست و نیز ننوشتهاند که آنکس که با او بین رکن و مقام بیعت مىشود کیست . امّا از اینکه ابوداود آن را در کتاب المهدى آورده معلوم مىشود آن مرد حضرت مهدى ( ع ) است .
حاکم در مستدرک روایت دیگرى دارد که نام سفیانى و فرو رفتن او و لشگرش را در بیابان ذکر مىکند . روایت چنین است:
مردى (به نام سفیانى) از دمشق خروج مىکند و . . . مردى از اهل بیتم (نیز) خروج مىکند . خبر به سفیانى مىرسد . او با لشگرى به سوى او مىرود . . . تا به بیابانى مىرسند و در آنجا فرو مىروند و جز یک نفر که خبر آن را مىآورد کسى نجات نمىیابد . الف - صحیح بخارى ، ج&3 ص&86 - کتاب البیوع ، باب ما ذکر فى الاسواق .
ب - صحیح مسلم ، ج&4 ص&10 - 2208 ، کتاب الفتن و اشراط السّاعة ، باب الخسف بالجیش الذى یؤمّ البیت ، ح&8 - 4 .
ج - سنن ترمذى ، ج&4 ص&415 - کتاب الفتن ، باب&21 ما جاء فى الخسف ح 2184 .
د - سنن ابنماجه ، ج&2 ص&51 - 1350 ، کتاب الفتن ، باب 30 جیش البیداء ، ح 5 - 4063 .
ه - سنن ابىداود ، کتاب المهدى ، ح&4286 .
و - مستدرک حاکم ، ج&4 ص&478 ح 8328 و ص&565 ح&8586 .
تذکر این نکته لازم است که حدیث دوم حاکم به عنوان حدیثى صحیح به همان شرطى که بخارى و مسلم گفتهاند روایت شده است که این دو آن را نقل ننمودند .
از بسیارى از روایات فریقین (شیعه و سنّى) چنین بر مىآید که سفیانى در لشگرى که به سوى «مردى از اهل بیت» - که همان مهدى موعود(عج) مىباشد - مىفرستد ، خود در آن لشگر نیست و لذا روایت اخیر مستدرک ، که سفیانى را هم جزء کسانى مىداند که در لشگر مزبور بوده و به زمین فرو مىروند ، نمىتواند صحیح باشد .
مسأله خروج مردى از اهلبیت ( ع ) به نام «مهدى» امرى است که علماى زیادى از اهل سنّت درباره آن دست به قلم بردند . یکى از نویسندگان معاصر به نام محمد بن احمد بن اسماعیل ، کتابى نوشته بنام «المهدى ، حقیقة لا خرافة» او در فصل دوم این کتاب مطالبى دارد که ما فهرست آن را در اینجا مىآوریم:
1 - اسامى 31 نفر از اصحاب را ذکر مىکند که احادیث حضرت مهدى ( ع ) را روایت کردهاند .
2 - اسامى 38 نفر از دانشمندانى را که آن احادیث را در کتابهایشان نقل کردهاند مىآورد .
3 - نام 63 نفر از علما را که آن احادیث را صحیح یا حسن دانستهاند ذکر مىکند .
4 - 31 نفر از دانشمندان را نام مىبرد که مستقلاً کتابى درباره حضرت مهدى ( ع ) نوشتهاند که بعض از آنها بیش از یک کتاب تدوین نمودند .
ما در این مختصر اسامى 17 نفر از علماى عامّه را - از ابتداى قرن پنجم تا آخر قرن سیزدهم - که درباره حضرت مهدى ( ع ) مطالب یا روایاتى نوشتند و نیز بعض از نوشتههاى آنها را مىآوریم:
1 - «حاکم نیشابورى - الامام الحافظ ابوعبداللَّه محمد بن عبداللَّه» ، متوفّاى 405 هجرى - در جزء چهارم کتاب معروفش «المستدرک على الصّحیحین» احادیث متعدّدى درباره حضرت مهدى ( ع ) دارد که در آنها حضرتش از اهل بیت پیامبر ( ص ) و از فرزندان فاطمه ( س ) معرّفى شده و او است که جهان را پر از عدل و داد مىکند .
ما در آخر فصل قبل به دو حدیث - درباره خسف بیداء و خروج سفیانى - اشاره کردیم اینک حدیثى دیگر:
(عن ابىسعید خُدرى ( رض ) قال: قال رسولاللَّه: «لاتقوم السّاعة حتّى تملأ الارض ظلماً و جوراً و عدواناً ثمّ یخرج من اهل بیتى من یملأها قسطاً و عدلاً کما ملئت ظلماً و عدواناً») . ج&4 ص&600 ، ح 8669 . یعنى: ساعت (مراد ساعت ظهور است نه ساعت قیامت) بر پا نمىشود تا آنکه زمین پر از ظلم و جور و تعدّى شود ، سپس از اهل بیتم کسى خروج مىکند که آن را پر از عدل و داد مىکند همان گونه که پر از ظلم و جور شد .
سپس مىنویسد: این حدیث صحیحى است به همان شرطى که شیخین (بخارى و مسلم) قرار گذاشتند ولى آندو این را ننوشتند .
تذکّر این نکته نیز لازم است که او کتاب مذکور را - همانطور که از اسمش پیدا است - تألیف کرد تا بگوید روایات صحیح دیگرى است که در صحیحین نیامده است . او حدیث ابنماجه را نیز که روایت کرده: «لا مهدى الاّ عیسى بن مریم» در کتابش آورده و مىگوید: من این حدیث را ننوشتم که به آن احتجاج کنم (یعنى به عنوان حدیثى صحیح آن را نقل کرده باشم) بلکه از راه تعجّب (که چطور ابنماجه آن را در سنن خویش آورده) آن را نوشتم .
2 - «ابوسالم کمال الدّین محمّد بن طلحة بن محمّد بن الحسن شافعى» ، متوفّاى 652 هجرى - درکتاب «مطالب السّؤول فى مناقب آل الرّسول» - چنانچه از نامش پیدااست - در مناقب ائمه 12 گانه شیعه مطالبى دارد . (او نیز آل پیامبر ( ع ) را منحصر در 12 امام شیعه مىداند - دقّت شود - ) . در باب دوازدهم آن که درباره امام دوازدهم ( ع ) است چنین مىنویسد:
«الباب الثانى عشر فى ابىالقاسم محمّد بن الحسن الخالص بن على المتوکّل ابن القانع (یکى از القاب امام جواد ( ع ) ) ابن علىّ الرّضا ابن موسى الکاظم ابن جعفر الصّادق ابن محمّد الباقر ابن على زین العابدین ابن الحسین الزّکى ابن علىّ المرتضى امیرالمؤمنین ابن ابىطالب ، المهدى ، الحجّة ، الخلف الصّالح ، المنتظَر ( ع ) و رحمة اللَّه و برکاته» .
چنانچه ملاحظه مىفرمائید او اسامى 12 امام را تقریباً با همان القابى که نزد شیعه مشهورند معرّفى مىکند . معلوم مىشود که آنان همیشه با این القاب شناخته مىشدند . او پس از تعریف از امام عصر(عجّ) مىنویسد:
«امّا نسبه اباً و امّاً فابوه الحسن الخالص ابن . . . (تا آخر اسامى که دیگر تکرار نمىکنیم . ) و امّه امّ ولد تسمّى صقیل (صحیح آن صیقل است . ) و قیل حکیمه (حکیمه خاتون عمّه امام حسن عسکرى ( ع ) بوده که هنگام تولّد حضرت ولى عصر ( ع ) در آنجا حضور داشت . ) و قیل غیر ذلک ، و امّا اسمه فمحمّد و کنیته ابوالقاسم و لقبه الحجّة و الخلف الصّالح و قیل المنتظَر» .
خلاصه معناى این فراز چنین است:
پدرش امام حسن عسکرى ( ع ) و مادرش صیقل یا حکیمه یا غیر آن و اسمش محمّد و کنیهاش ابوالقاسم و لقبش حجّت و خلف صالح بوده و منتظَر هم گفتهاند .
او همچون بسیارى از دانشمندان اهل سنّت ، امام زمان ( ع ) را فرزند امام حسن عسکرى ( ع ) دانسته و کنیه و لقب او را همچون شیعیان بیان کرده است .
آنگاه بعض از روایاتى را که از ابوداود و ترمذى نقل کردیم آورده و حدیث منقول در صحیحین را که: «کیف انتم اذا نزل ابن مریم فیکم و امامکم منکم» ، به پنجمین قسمت از فصل قبل رجوع فرمائید . بر آن حضرت تطبیق مىدهد و بعد از نقل بعض روایات چنین نتیجه مىگیرد که حضرت مهدى ( ع ) از فرزندان فاطمه ( س ) و نیز از عترت و اهل بیت رسول خدا ( ص ) و همنام آن حضرت بوده و او است که زمین را پر از عدل و داد مىکند و او از فرزندان عبدالمطلّب و یکى از سروران بهشت است . اشاره به روایتى است که در ج&2 سنن ابنماجه ، ص&1368 ، ح&4087 . کتاب الفتن باب خروج المهدى ، از انس بن مالک نقل شده که رسول خدا ( ص ) فرمود: «ما فرزندان عبدالمطلب سروران اهل بهشتیم من و حمزه و على و جعفر و حسن وحسین و مهدى( ( ع ) )» . سپس اشکال مىکند که اگر کسى بگوید اینها دلیل نیست که او همان ابوالقاسم محمّد بن الحسن است چه آنکه فرزندان فاطمه ( س ) زیادند و تا روز قیامت هر که از ذریّه او باشد از فرزندان آن حضرت و از عترت طاهره و از اهل بیت است . پس باید دلیل دیگرى براى اثبات ادّعاى خود بیاورید .
در جواب مىگوید که پیامبر ( ص ) براى او نشانههائى از رخسار و جبهه و بینى و غیر ذلک فرمودند و همه آنها بر فرزند امام حسن عسکرى ( ع ) تطبیق مىکند .
مجدّداً اشکال مىکند که شاید بعدها شخص دیگرى از فرزندان فاطمه ( س ) با همین مشخّصات به دنیا بیاید .
جواب مىدهد که وقتى با همان نشانى کسى پیدا شد ، به صرف احتمال نمىتوان از آن دست برداشت و اگر بخواهیم اینگونه عمل کنیم هر نشانهاى براى هر امرى که در روایت آمده باشد احتمال وجود امر دیگرى با همان نشانى وجود دارد . باید گفت اگر در روایتى نشانهاى براى امرى ذکر شده باشد ، اگر بنا بود که این نشانه تکرارى باشد نشانه از نشانه بودن ساقط خواهد شد مثل اینکه کسى بگوید درب منزل ما که در فلان کوچه است سبز رنگ است که اگر غیر از آن منزل ، منزل دیگرى نیز سبز رنگ باشد نمىتواند نشانه باشد و لذا ما نشانههائى را که در روایات براى امرى وارد شده باشد منحصر به فرد مىدانیم . آنگاه چنین ادامه مىدهد:
مسلم در صحیح خود نوشته است که پیامبر ( ص ) به عمر فرمود: شخصى از اهل یمن به نام اویس با این مشخّصات مىآید . اگر مىتوانى از او طلب مغفرت کن؛ ج 4 صحیح مسلم ، ص 1969 ، کتاب فضائل الصحابه ، باب 55 من فضائل اویسالقرنىّ ( رض ) ح&225 . و چون شخص مزبور با همان نشانهها پیدا شد دیگر عمر نگفت شاید بعداً کسى دیگر با همین مشخّصات بیاید .
همچنین است قضیّه خوارج و نیز حال یهود که وقتى نبىّ مکرّم اسلام ( ص ) با همان نشانه هائى که در تورات ذکر شد مبعوث گردید ، گفتند: شاید کسى دیگر با همین نشانهها بیاید و خداوند آنان را سرزنش کرد . اشاره به آیه 89 از سوره بقره که خداوند آنان را لعنت مىکند . بنابر این اگر ما کسى را با همان صفاتى که پیامبر ( ص ) فرمود یافتیم و آن در وجود محمّد بن الحسن ، الحجّة ، الخلف الصّالح ، متجلّى شد دیگر منتظر شخص دیگرى با همان صفات نباید بمانیم .
بعد از آن اشکال دیگرى مطرح مىکند که: آنچه گفتى درست است امّا در روایت آمده است که اسم پدر او اسم پدر رسول خدا ( ص ) است در حالى که اسم پدر خلف صالح حسن است نه عبداللَّه .
در جواب مىگوید: اوّلاً - در زبان عرب به جدّ اعلا نیز پدر اطلاق مىشود . چنانچه در قرآن آمده: «مِلَّةَ اَبیکُمْ اِبْراهیمَ» . سوره حجّ آیه 78 - یعنى: (این آیین همان) آیین وروش پدرتان ابراهیم مىباشد . ثانیاً - بر کنیه نیز «اسم» گفته مىشود . بخارى و مسلم نقل کردند که پیامبر ( ص ) على ( ع ) را ابوتراب نامید و «اسمى» نزد او محبوبتر از آن نبود . (توجّه داشته باشید که «ابوتراب» «کُنیه» است نه «اسم») . اینکه در روایت آمده است که اسم پدر او عبداللَّه است به این اعتبار مىباشد که جدّ اعلاى او یعنى امام حسین ( ع ) «ابوعبداللَّه» بود ، یعنى او فرزند حسین است نه حسن که کنیه او ابومحمّد بود (البتّه ما استدلال او را بسیار خلاصه کردیم گرچه جاى تأمّل نیز مىباشد) .
مشابه استدلال اخیر او را به طور خلاصه «محمّد بن یوسف گنجى شافعى» در کتاب «البیان فى اخبار صاحب الزّمان» آورده آنگاه اسامى بیش از 30 نفر را که روایت «اسمه اسمى»(که رسول خدا ( ص ) فرمود: اسم او اسم من است) را نقل کردند مىآورد که هیچ کدام از آنها جمله و «اسم ابیه اسم ابى» (که آن حضرت فرموده باشد: و اسم پدرش اسم پدر من است) را بدان نیفزودند مگر «عبیداللَّه بن موسى» از «زائده» . آنگاه نتیجه مىگیرد که هیچ عاقلى شکّ نمىکند که این اضافى - باتوجّه به اینهمه مخالف - اعتبارى ندارد .
3 - «سبط ابن جوزى» متوفّاى 654 هجرى در کتاب تذکرة الخواص ، معروف به: «تذکرة خواصّ الامّة فى خصائص الائمّة ( ع ) » در فصل مربوط به امام زمان ( ع ) تحت عنوان: «فصل فى ذکر الحجّة المهدى» چنین مىنویسد:
«هو محمّد بن الحسن بن على بن . . . على بن ابىطالب علیه(وعلیهم) السّلام و کنیته ابوعبداللَّه و ابوالقاسم و هو الخلف الحجّة صاحب الزّمان ، القائم و المنتظَر و التّالى و هو آخر الائمّة» . او در ابتدا اسامى دوازده امام ( ع ) را به ترتیب نقل کرده (که ما به جهت اختصار در اینجا و در موارد دیگر چند نقطه مىگذاریم . ) و پس از آن کنیهها والقاب حضرت مهدى ( ع ) را ذکر مىکند و مىگوید که او آخرین امامها (ى شیعه) است . آنگاه این حدیث را با سندش از ابن عمر نقل مىکند که پیامبر ( ص ) فرمود: «یخرج فى آخر الزّمان رجل من ولدى اسمه کاسمى و کنیته ککنیتى یملأ الارض عدلاً کما ملئت جوراً فذالک هو المهدى»؛ یعنى: در آخرالزّمان مردى از فرزندانم خروج مىکند که اسمش مانند اسم من و کنیهاش مانند کنیه من است . زمین را پر از عدل مىکند همانگونه که پر از ستم شد و او همان مهدى است . و خود این را حدیثى مشهور مىداند . سپس چند روایت دیگر نقل کرده و درباره رفع استبعاد از طول عمر آن حضرت مثالهائى از معمّرین تاریخ آورده و پس از نقل شعرى در مدح ائمّه ( ع ) مىنویسد: «قلت: و من شروط الامام ان یکون معصوماً لئلاّ یقع فى الخطأ و لانّهم حجج اللَّه على عباده و من شرط الحجّة العصمه من کلّ وصمه . انتهى ذکر الائمّة ( ع ) » . یعنى: از شروط امام این است که معصوم باشد تا در خطا واقع نشود (او به حقّ معناى عصمت را عصمت از خطا دانسته است نه عصمت از گناه و این عصمت است که از جانب خداوند به بندگان برگزیدهاش داده مىشود چه آنکه اگر آنان - که پیشوایان امّتند - در خطا واقع شوند و یا سهو و نسیان به آنان دست دهد دود آن به چشم پیروانشان مىرود که گفتارشان را وحى منزل مىدانند و خطا و سهو یا نسیان ، طبیعى هر انسانى است و معصوم کسى است که از چنین نقصى مصون باشد و این نخواهد شد مگر با عنایت خاصّه الهیّه) .
دیگر آنکه آنان حجتّهاى خدا بر بندگانش مىباشند و شرط حجّت بودن مصون بودن از هر عیب مىباشد .
در آخر عبارت افزوده است: «تمام شد یاد ائمّه ( ع ) » .
4 - «ابن ابىالحدید معتزلى» متوفّاى 655 هجرى در ج&7 شرح نهجالبلاغه ، ص&59 ، در ذیل: «بابى ابن خیرة الاماء» (که امیرالمؤمنین ( ع ) فرموده است: پدرم فداى پسر بهترین کنیزان باد) مىنویسد:
«اگر گفته شود که این مرد کیست ، درجواب گوئیم: امّا امامیّه ، آنها مىگویند که او امام دوازدهم آنها است و مادر او کنیزى بود به نام نرجس و امّا اصحاب ما (یعنى معتزله) ، آنان مىگویند که او مردى فاطمى است (یعنى از اولاد فاطمه زهرا ( س ) مىباشد) که در آینده به دنیا خواهد آمد و مادر او کنیزى است و او الآن موجود نیست» . آنگاه سؤال دیگرى مطرح مىکند خوانندگان محترم توجّه داشته باشند که این سؤالات مربوط به مطالبى است که در شرح نهجالبلاغه آن را به عنوان حدیث نقل کرده است و برداشت او از رجعت و انحصار آن به گروهى از بنىامیّه و غیر آن جهت انتقامگیرى نیز خالى از اشکال نیست و ما در اینجا قول این دانشمند معروف اهل سنّت را نقل مىکنیم نه آنکه در صدد ردّ و ایراد نیز باشیم . که: از بنىامیّه چه کسى در آن زمان موجود است که آن مرد (فاطمى) از آنها انتقام مىگیرد؟ در جواب مىگوید: «امّا امامیّه ، آنها قائل به رجعتند و مىگویند که وقتى امام منتظَر آنها ظاهر شد ، گروهى از بنىامیّه و غیر آنها رجعت مىکنند و او از همه دشمنان آل محمّد ( ع ) انتقام مىگیرد» . آنگاه قول معتزله را چنین نقل مىکند: «و امّا اصحاب ما ، آنها مىگویند که خدا در آخر الزّمان مردى از فرزندان فاطمه ( س ) را خلق مىکند که اکنون موجود نیست و او زمین را پر از عدل و داد مىکند همانگونه که پر از ظلم و جور شد و از بیدادگران به شدیدترین وجهى انتقام مىگیرد و مادرِ او - همانطور که در این خبر و غیر آن از سایر اخبار آمده - کنیزى است و اسم آن مرد نیز محمّد است همچون اسم رسول خدا ( ص ) . آن مرد آنگاه ظاهر مىشود که بر بسیارى از سرزمینهاى اسلام پادشاهى از تبار بنىامیّه استیلا یافته است و او همان سفیانى است از فرزندان ابوسفیان بن حرب بن امیّه که در خبر صحیح (چنانچه نقل کردیم) وعده آن داده شده و آن امام فاطمى او و پیروانش از بنىامیّه و غیر آنها را مىکشد و در این هنگام مسیح ( ع ) از آسمان فرود مىآید و . . . »
در ج&10 ص&95 و ج&19 ص&104 نیز از حضرت مهدى ( ع ) یاد کرده و مىگوید که اجماع همه فرقههاى اسلامى است که دنیا به آخر نمىرسد مگر با قیام آن حضرت .
ماگفتار این دانشمند اهل سنّت را ، که بر خلاف عقیده شیعه و حتّى بر خلاف عقیده بسیارى از علماى اهل سنّت است ، عیناً ترجمه کردیم تا عدّهاى با دیدن یا شنیدن بعض تمجیدهائى که او از امیرامؤمنین ( ع ) نموده است ، او را شیعه ندانند . در حالى که حضرت امیر ( ع ) کسى است که غیر مسلمانان نیز او را تعریف و تمجید نموده و درباره شخصیّت بىنظیر او کتابها نوشته و اشعارى سرودهاند که نمونه آن «عبدالمسیح انطاکى» است که قصیدهاى طولانى - و شاید بتوان گفت طولانىترین قصیده - (5595 بیت) در مدح امیرالمؤمنین ( ع ) سروده است . علاّمه امینى ( ره ) 15 بیت آن رادر ج&3 الغدیر ص&9 نقل کرده است .
5 - «محمّد بن یوسف بن محمّد گنجى شافعى» . او در سال 658 هجرى به شهادت رسید . سبب شهادتش نوشتن کتابى بود به نام: «کفایة الطّالب فى مناقب امیرالمؤمنین على بن ابىطالب» صلوات اللَّه و سلامه علیه . با آنکه مستندات آن ، محدّثین اهل سنّت مىباشند با اینحال به جرم این گناه نابخشودنى! در 29 رمضان در جامع دمشق کشته شد . آرى ، این است رفتار آنانکه دم از پیروى از سنّت رسول خدا ( ص ) مىزنند با کسانى که حقّ مىگویند . در مقدّمه کتابمان: «پیامبر در صحاح» علّت کشته شدن «نسائى» صاحب سنن را نوشتیم که بیانگر یکى دیگر از رفتار اهل سنّت با علماى خودشان مىباشد .
این دانشمند اهل سنّت کتابى دارد به نام: «البیان فى اخبار صاحب الزّمان ( ع ) » که ما فقط به ذکر عناوین ابواب سیزدهگانه آن اکتفا مىکنیم و این عناوین ، اجمالاً بیان کننده عقاید نویسنده آن مىباشد:
1 - درباره خروجش در آخرالزّمان .
2 - درباره این حدیث نبوى که: «مهدى از عترت من و از فرزندان فاطمه است» .
3 - درباره این حدیث که: «مهدى از سادات اهل بهشت است» . ر - ک: پاورقى شماره 253 ، متن عربى آن چنین است:
«نحن ولدَ عبدالمطّلب سادة اهل الجنّة انا و حمزه و على و جعفر و الحسن و الحسین و المهدى( ( ع ) )» .
4 - درباره امر پیامبر ( ص ) به پیروى از مهدى ( ع ) .
5 - درباره یارى نمودن اهل مشرق آن حضرت را .
6 - درباره مدّت سلطنت آن حضرت بعد از ظهور .
7 - دراینکه او در نماز ، امامِ حضرت عیسى ( ع ) خواهد بود .
8 - پیامبر ( ص ) مشخّصات مهدى ( ع ) رابیان مىفرماید .
او در ذیل عنوان فوق ، روایت: «مهدى طاوس اهل بهشت است» را نیز نقل مىکند .
9 - پیامبر ( ص ) تصریح مىفرماید که مهدى ( ع ) از فرزندان حسین ( ع ) است .
10 - درباره کَرَم مهدى ( ع ) .
11 - در ردّ این قول که ، «مهدى همان عیسى بن مریم است» . (اشاره به روایت ابنماجه که بحثش گذشت) .
12 - درباره این حدیث نبوى که: «امّتى که من در اوّل آن و عیسى در آخر آن و مهدى در وسط آن است هلاک نخواهد شد» .
13 - درباره کنیه او و اینکه خُلق و خُویَش شبیه پیامبر ( ص ) مىباشد . او در آخر باب اوّل - چنانچه گذشت - استدلال مىکند که پدر حضرت مهدى ( ع ) همان امام حسن عسکرى ( ع ) بوده است .
6 - «ابن تیمیّه» متوفّاى 728 هجرى ، در جزء چهارم کتاب «منهاج السنّة» حدیث نبوى: «یخرج فى آخرالزّمان رجل من ولدى اسمه کاسمى و کنیته کنیتى یملأ الارض عدلاً کما ملئت جوراً . » یعنى: در آخرالزّمان مردى از فرزندانم خروج مىکند که اسمش مانند اسم من و کنیهاش کنیه من است . زمین را پر از عدل مىکند همانگونه که پر از ستم شد . را قبول داشته و او را همان «مهدى» ( ع ) مىداند و نیز بعض احادیثى را که ابوداود و ترمذى ، دائر بر حتمى بودن این خروج و اینکه آن حضرت از عترت پیامبر ( ص ) و از فرزندان فاطمه ( س ) است ، آوردهاند نقل کرده و آنها را احادیثى صحیح مىداند .
7 - «شیخ السلام ابراهیم بن محمّد بن المؤیّد الحمویى الخراسانى» متوفّاى 732 هجرى در کتاب: فرائد السّمطین فى فضائل المرتضى و البتول و السّبطین و الائمّة من ذرّیّتهم ( ع ) . » روایات زیادى در مورد حضرت مهدى ( ع ) نقل مىکند که بعض آنها قبلاً گذشت . از جمله روایاتى که این عالم اهل سنّت نقل مىکند این است که حضرت مهدى ( ع ) داراى غیبت است و نیز: «هر که خروج مهدى ( ع ) را انکار کند به آنچه که بر محمد ( ص ) نازل شده کافر گشته است . » و نیز: «انتظار فرج افضل عبادات است . » و نیز در ضمن همین روایات ، به مسأله ولایت و وصایت ائمّه اثناعشر ( ع ) اشاره شده و در بعض از آنها اسامى آن بزرگواران نیز آمده است .
مؤلّف محترم ، این روایات را در باب 61 از سمط دوم از فوائد السّمطین ، در ضمن 15 عنوان نقل کرده و در آخر آن با سندش از ابن عباس چنین روایت مىکند که رسول خدا ( ص ) فرمود:
«همانا علىّ بن ابىطالب پیشواى امّتم و بعد از من جانشین من در میان آنها است و از فرزندانش قائم منتظَر است ، آنکس که خدا به دست او زمین را از قسط و عدل پر مىکند همانگونه که از ظلم و جور پر شد . قسم به آنکس که مرا به عنوان بشارت دهنده به حقّ برانگیخت ، آنان که در زمان غیبتش بر امامت او ثابتند بسیار اندکند .
جابر بن عبداللَّه انصارى برخاست و گفت: یا رسولاللَّه! آیا قائم از فرزندانت غیبت دارد؟ فرمود: آرى ، به پروردگارم قسم . همانا خداوند به همین غیبت مؤمنین را آزموده و کافران را نابود مىکند . اى جابر! این امر از امر خدا و سرّى از سرّ او بوده و علمش از بندگان مخفى است . مبادا در آن به شکّ افتى که شکّ در امر خدا کفر است» متن عربى این روایت چنین است: «ان علىّ بن ابىطالب امام امّتى و خلیفتى علیها من بعدى و من ولده القائم المنتظر الذى یملأ اللَّه به الارض عدلاً و قسطا کما ملئت ظلما و جورا و الذى بعثنى بالحقّ بشیرا ان الثّابتین على القول به فى زمان غیبته لأعزّ من الکبریت الاحمر فقام علیه جابر بن عبد اللَّه الانصارى فقال: یا رسولاللَّه! و للقائم من ولدک غیبة؟ قال: «اى و ربّى لیمحّص اللَّه به الذین آمنو و یمحق الکافرین . یا جابر! انّ هذا الامر من أمر اللَّه و سرّ من اسرار اللَّه . علمه مطوىّ عن عباده . فایّاک و الشّکّ فیه! فانّ الشّکّ فى أمر اللَّه کفر» .
8 - «ابن قیّم» متوفّاى 751 - که از شاگردان ابن تیمیّه بود - در فصل پنجاهم کتاب: «المنار المنیف فى الصّحیح و الضعیف . » درباره حضرت مهدى ( ع ) روایاتى نقل مىکند که همه آنها قبلاً گذشت . او روایت: «لا مهدى الاّ عیسى بن مریم . » را که ابنماجه در سنن خویش آورده ذکر نموده و آن رابه ضعف سند و به تعارضش با روایاتى که مهدى ( ع ) را از فرزندان فاطمه ( س ) مىداند و نیز به غیر آن ردّ مىکند .
9 - «ابن صبّاغ مالکى - على بن محمّد - » متوفّاى 855 در فصل دوازدهم از کتاب: «الفصول المهمّة فى معرفة احوال الائمّة ( ع ) » چنین مىنویسد:
«الفصل الثّانىعشر فى ذکر ابىالقاسم محمّد الحجّة الخلف الصّالح ابن ابىمحمّد الحسن الخالص» و در ادامه چنین مىنویسد: «و او امام دوازدهم است و (ذکر) تاریخ ولادت و دلایل امامتش و (نیز) ذکر بعض از اخبارش و غیبتش و مدّت قیام دولت او و (نیز) ذکر کنیه و نسبش و غیر آن از آنچه که به او مربوط مىشود» . متن عربى آن چنین است: «و هو الامام الثّانى عشر و تاریخ ولادته و دلایل امامته و ذکر طرف من اخباره و غیبته و مدّة قیام دولته و ذکر کنیته و نسبه و غیر ذلک ممّا یتّصل به» . و بعد از نقل چند روایت مىنویسد:
«ابوالقاسم محمّد الحجّة بن الحسن الخالص در شب نیمه شعبان سال 255 در سامرّا به دنیا آمد و امّا نسبش از جهت پدر و مادر: او ابوالقاسم محمّد الحجّة پسر حسن خالص پسر على هادى . . . پسر على بن ابىطالب صلوات اللَّه علیهم اجمعین مىباشد و امّا مادرش او کنیزى بود به نام نرگس ، بهترین کنیزان ، و گفته شد که اسم او غیر آن (نرگس) مىباشد . کنیه او ابوالقاسم و لقبش حجّت ، مهدى ، خلف صالح ، قائم ، منتظَر (یعنى کسى که همه در انتظار اویند) ، صاحب الزّمان و مشهورترین آنها مهدى است» و بعد از نقل روایات متعدّدى درباره آن حضرت ، آیه «لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدّینِ کُلِّه» اشاره به آیه: «هو الّذى ارسل رسوله بالهدى و دین الحقّ لیظهره على الدّین کلّه» که در قرآن مجید سه بار ذکر شده است .
1 - سوره توبه ، آیه 33
2 - سوره فتح ، آیه 28
3 - سوره صفّ ، آیه 9
یعنى: او است خدائى که رسولش را به همراه هدایت و دین حقّ فرستاد تا آن (دین) را بر تمامى ادیان (و مکاتب) غلبه دهد . را از قول سعید بن جُبیر ، مربوط به آن حضرت مىداند . آنگاه با نقل روایاتى درباره علائم ظهور ، آن را به پایان مىبرد .
10 - «ابن طولون» از دانشمندان قرن دهم ، متوفّاى 953 ، و از اهالى دمشق مىباشد . او در کتابش به نام: «الائمة الاثناعشر» درباره امام دوازدهم چنین مىنویسد:
«و ثانىعشر هم ابنه (یعنى ابن الحسن العسکرى) محمّد بن الحسن و هو ابوالقاسم محمّد بن الحسن بن علىّ الهادى ابن محمّد الجواد ابن . . . علىّ بن ابىطالب رضى اللَّه عنهم» . و او را همان مهدى مىداند . آنگاه شعرى را نقل مىکند که در آن اسامى آن بزرگواران به ترتیب آمده است .
11 - «عبدالوهّاب شعرانى» متوفّاى 973 در کتاب: «الیواقیت و الجواهر فى بیان عقائد الاکابر» حضرت مهدى ( ع ) را فرزند امام حسن عسکرى ( ع ) دانسته و مىنویسد که تاریخ ولادت او نیمه ماه شعبان سال 255 بوده و اکنون که سال 958 است عمر او 706 سال مىباشد . (صحیح آن 703 است) .
12 - «ابن حجر هیتمى مکّى» متوفّاى 974 در کتاب: «الصّواعق المحرقه» - که در ردّ بر شیعه نوشته است - مىنویسد:
آیه دوازدهم: «و انّه لعلمٌ للسّاعة» (آیه 61 از سوره زخرف) یعنى: همانا او (حضرت عیسى ( ع ) ) علم است براى ساعت (شاید مراد این است که حضرت عیسى ( ع ) وقتى نزول کرد باعث مىشود که مردم علم به ساعت ظهور امام زمان ( ع ) پیدا کنند) .
تذکّر این نکته نیز لازم به نظر مىرسد که ابن حجر در کتاب مزبور بیش از 15 آیه در فضائل اهل بیت ( ع ) ذکر کرده که دوازدهمین آنها آیه فوق است که بعد از نقل آن مىنویسد که این آیه درباره مهدى ( ع ) نازل شده است . آنگاه مىنویسد: به زودى احادیثى که صراحت دارد او از اهل بیت نبوى است خواهد آمد . سپس مىافزاید: حال که چنین است (یعنى حال که آیه فوق مربوط به حضرت مهدى ( ع ) بوده و او نیز از اهل بیت مىباشد معلوم مىشود که) نسل فاطمه و على ( ع ) با توجّه به آیه فوق داراى برکت مىباشد (که تا آخرالزّمان این نسل پاک استمرار دارد) و خدا از آن دو پاکانى خارج مىکند و نسل آنها را کلیدهاى حکمت و معدنهاى رحمت قرار مىدهد و آن به این دلیل است که پیامبر ( ص ) آن دو و ذرّیه آنها را از شیطان رانده شده در پناه خدا قرار داد .
آنگاه جریان ازدواج آندو را شرح مىدهد و از ابوداود روایت مىکند که ابوبکر و عمر از فاطمه ( س ) خواستگارى کردند و پیامبر ( ص ) از آندو رو برگرداند . آنها نزد على ( ع ) رفته و از او خواستند که به خواستگارى برود . سپس بعد از نقل ازدواج آن دو و اینکه این ازدواج به امر خدا صورت گرفت ، روایات مربوط به خروج حضرت مهدى ( ع ) را در طى چند صفحه مطرح مىکند و در ضمن آنها حدیث: «لا مهدى الاّ عیسى بن مریم» را متعرّض شده و آن را به خاطر مجهول بودن محمّد بن خالد (که در سند آن حدیث است) قبول نمىکند .
آنگاه دو جریان درباره امام حسن عسکرى ( ع ) نقل مىکند که آوردن آن در این نوشتار خالى از لطف نیست:
1 - امام حسن عسکرى ( ع ) کودک بود و مىگریست و کودکان دیگر بازى مىکردند . بهلول - که پنداشت او حسرت اسباب بازیهاى آنها را مىخورد - به او گفت: آیا برایت چیزى بخرم که با آن بازى کنى؟ گفت: اى کم عقل! ما براى بازى آفریده نشدیم . گفت: پس براى چه خلق شدیم؟ گفت: براى کسب علم و عبادت . گفت: از کجا مىگوئى؟ گفت: از قول خداى عزّوجلّ: «اَفَحَسِبْتُمْ اَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ اَنَّکُمْ اِلَیْنا لاتُرْجَعُونَ؟» سوره مؤمنون ، آیه 115 - یعنى: آیا پنداشتید که ماشما را بیهوده (و براى بازى) آفریدیم و شما به سوى ما برنمىگردید؟
بهلول از او خواست که موعظهاش کند . حضرتش در ضمن چند بیت شعر اندرزش داد و خود بیهوش بر زمین افتاد و چون به هوش آمد بهلول به او گفت: چه شده! تو که کودکى و گناهى ندارى . گفت: از من دور شو اى بهلول! من دیدم که وقتى مادرم مىخواهد هیزم بزرگ آتش بگیرد از هیزمهاى کوچک استفاده مىکند ، مىترسم که من از هیزمهاى کوچک جهنّم باشم .
2 - آنگاه که امام حسن عسکرى ( ع ) در زمان معتمد زندانى گشت ، در سامرّا قحطى شد . خلیفه - معتمد پسر متوکّل - دستور داد که براى نماز باران بروند . سه روز نماز خواندند و خبرى نشد . مسیحیان همراه راهبى بیرون رفتند و چون راهب دست خود را به آسمان بلند مىکرد باران مىآمد . روز دوم نیز چنین شد . اینجا بود که افراد ضعیف الایمان به شکّ افتادند و عدّهاى نیز از دین برگشتند . این امر بر خلیفه گران آمد . (چون او به عنوان خلیفه پیامبر ( ص ) بر مسند قدرت تکیه زده بود ، و چون مردم از دین برگردند قدرت او نیز رو به زوال خواهد رفت . ) دستور به احضار امام حسن عسکرى ( ع ) داد و به او گفت: امّت جدّت رسول خدا ( ص ) را ، قبل از آنکه هلاک شوند ، دریاب . ببینید چگونه خلیفه ستمکار عبّاسى با علم به عظمت مقام معنوى امام ( ع ) او را زندانى کرده و چون قدرت خود را در خطر مىبیند به عنوان نجات امّت از گمراهى از حضرتش استمداد مىطلبد و عاقبت نیز همچون نیاکانش او را به شهادت مىرساند و امام زمان ( ع ) را هم تحت تعقیب قرار مىدهد و حضرتش به سرداب مىرود و دیگر جز عدّه معدودى کسى او را نمىبیند تا آنکه روزى ظاهر شود و جهانى را از لوث وجود معتمدهاى زمان پاک کند . عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّریف . حضرت فرمود: فردا بیرون بروند و من انشاءاللَّه شکّ آنها را بر طرف مىکنم و با خلیفه صحبت کرد که اصحابش را از زندان آزاد کند . او نیز چنین کرد .
فردا چون مردم براى طلب باران بیرون رفتند و راهب دست خود را همراه نصارى بالا برد ، آسمان را ابر فرا گرفت . امام حسن ( ع ) دستور داد دست راهب را بگیرند . دیدند که در دستش استخوانى است . آن را از دستش گرفت و فرمود: حال طلب باران کن . او دستش را بالا گرفت . ابرها کنار رفت و خورشید نمایان شد . مردم تعجّب کردند . خلیفه به امام حسن ( ع ) گفت: سرّ آن چیست؟ فرمود: این استخوان پیامبرى است که این راهب از بعض قبور آن را یافته است و چون زیر آسمان قرار گیرد باران مىآید . آن را آزمودند . همان طور بود که فرمود . لذا شکّ و شبهه از مردم بر طرف شد و حضرتش با عزّت و احترام به منزلش رفت و خلیفه نیز هر از چندى هدایائى برایش مىفرستاد . تا آنکه در سامرّا در سنّ 28 سالگى از دنیا رفت و گفتهاند که او نیز (همچون پدرانش ( ع ) ) مسموم شد و غیر از یک پسر که همان «ابوالقاسم محمّد الحجّة» باشد فرزندى نداشت که هنگام وفات (بلکه شهادت) پدرش 5 ساله بود لکن خداوند به او حکمت داد و به قاسم (صحیح آن قائم است چنانچه گذشت) و منتظَر نامیده شد و گفتهاند که در شهر غایب شد و معلوم نشد کجا رفت و گفتیم که رافضه (یعنى شیعیان) مىگویند او همان مهدى است . قبلاً گذشت که عدّهاى از علماى معروف عامّه نیز همچون شیعیان همین را مىگویند و این که ابن حجر آنرا به شیعیان - آنهم با کلمه «رافضه» که از دشمنى او نسبت به عدّهاى از مسلمانان حکایت دارد - نسبت مىدهد نشان از بى اطلاعى او از اقوال گذشتگان داشته و یا از تعصّبى خشک سرچشمه مىگیرد
جالب است که مىگوید یکى از لقبهاى فرزند امام حسن عسکرى ( ع ) «منتظر» است و منتظر به کسى گویند که عدّهاى در انتظار اویند . غیر از مهدى ( ع ) چه کسى است که امّت اسلامى منتظر او است .
مىگوید به او در کودکى حکمت داده شد . مىپرسیم چه کسى جز خداوند مىتواند به کودکى پنج ساله حکمت دهد؟ غیر از این است که او بنده برگزیده الهى بود؟ و این همان امامت و جانشینى رسول خدا ( ص ) مىباشد .
او در کتاب: «الفتاوى الحدیثیّة» مىنویسد که پیامبر ( ص ) فرمود: «من کذّب بالمهدى فقد کفر» یعنى هر که مهدى را تکذیب کند محقّقاً کافر است؛ و قتل منکر آن حضرت را واجب مىداند و براى تأیید آن به روایاتى استدلال مىکند که دلالت بر خروج حضرتش مىنماید . شاید مىخواهد بگوید که منکر آنحضرت ، منکر روایات مسلّم است و در حقیقت این شخص منکر قول رسول خدا ( ص ) است که آن کفر مىباشد . یا آنکه مىخواهد بگوید که مسئله خروج مهدى ( ع ) جزء ضروریّات دین اسلام است و منکر آن در حقیقت منکر یکى از ضروریّات است که آن در حکم کفر است .
در کتاب: «القول المختصر فى علامات مهدى المنتظر» بعد از نقل حدیث: «من کذّب بالمهدى فقد کفر» روى این مسأله تأکید مىکند که مهدى ( ع ) از ذرّیّه رسول خدا ( ص ) و از فرزندان فاطمه ( س ) است .
13 - «علىّ بن سلطان محمّد» متوفّاى 1014 هجرى در کتاب: «مرقاة المفاتیح» با استدلال به روایت: «اسمه اسمى و اسم ابیه اسم ابى» به آخر شماره 2 از این فصل رجوع فرمائید . مىنویسد:
این روایت ردّ بر شیعه است که مىگویند مهدى موعود همان قائم منتظَر است و او محمّد بن الحسن العسکرى مىباشد . راستى باید به این قبیل دانشمندان با این استدلال محکمشان آفرین گفت! من خود با هرکس که در ایّام حجّ یا عمره از علماى اهل سنّت بحث کردم براى ردّ قول من به روایاتى از کتابهاى خودشان استدلال مىکردند که به هیچ وجه مورد قبول ما نبود . گوئیا آنچه که مىگویند وحى منزل است! اى کاش مىتوانستند براى اثبات عقائد خود از کتب شیعیان استفاده نمایند که قطعاً اگر بخواهند چنین کنند نخواهند توانست .
مَثَل آنان مَثَل مسلمانى است که براى ردّ اقوال مخالف اعمّ از یهودى و مسیحى و غیر آنها و اثبات حقّانیّت اسلام بخواهند از قرآن و روایات استفاده کند!
14 - «احمد بن یوسف بن احمد» متوفّاى 1019 در کتاب: «اخبار الدُّوَل و آثار الاُوَل» مىنویسد:
«الفصل الحادى عشر فى ذکر الخلف الصّالح الامام ابىالقاسم محمّد بن الحسن العسکرى ( رض ) و کان عمره عند وفاة ابیه خمس سنین . آتاه اللَّه فیها الحکمة کما اوتیها یحیى ( ع ) صبیّاً . » ترجمه: «فصل یازدهم درباره خلف صالح ، امام ابىالقاسم محمّد بن الحسن العسکرى ( ع ) و عمرش هنگام وفات پدرش پنج سال بود . خداوند در همان سنّ به او حکمت عطا کرد همانگونه که به یحیى ( ع ) در کودکى عنایت کرد» .
15 - «عبداللَّه بن محمّد بن عامر شافعى» متوفّاى 1171 در کتاب: «الاتحاف بحبّ الاشراف» مىنویسد:
«محمّد بن الحسن ( ع ) دوازدهمین امام بوده و از القاب او: مهدى ، قائم ، منتظَر ، خلف صالح و صاحب الزّمان مىباشد و مشهورترین آن مهدى است . ولى مهدى موعود که در آخرالزّمان خروج مىکند او نیست . او ائمّه دوازدهگانه را چنین مىستاید:
«و قد اشرق نور هذه السّلسلة الهاشمیّة و البیضة الطّاهرة النّبویّة و العصابة العلویّة و هم اثناعشر اماماً . مناقبهم علیّة و صفاتهم سنیّة و نفوسهم شریفة ابیّة و ارومتهم کریمة محمّدیّة و هم محمّد الحجّة بن الحسن الخالص ابن علىّ الهادى . . . ابن الامام الحسین اخى الامام الحسن ولدى اللّیّث الغالب علىّ بن ابىطالب رضى اللَّه تعالى عنهم اجمعین . » خلاصه ترجمه آن چنین است:
نور وجود این سلسه هاشمى و نسل پاک نبوى و فرزندان علوى که 12 امامند ، بر همه تابیده مناقب آنان والا و صفاتشان بلند پایه و جانهایشان شریف و ریشه در نبوّت محمّدى ( ص ) دارند آنان محمد بن الحسن خالص فرزند على هادى . . . فرزند امام حسین برادر امام حسن دو پسر شیر غالب على بن ابىطالب که رضوان خداى تعالى بر آنان باد مىباشند .
آرى ، این انوار مقدّسه آنچنان در طول تاریخ درخشش داشتند که مخالف و موافق را وادار به تکریم و تمجید از آنان نموده است .
16 - «شیخ سلیمان بن ابراهیم قندوزى حنفى» متوفّاى 1294 در کتاب: «ینابیع المودّة لذوى القربى» روایات متعدّدى درباره حضرت مهدى ( ع ) نقل کرده است . از جمله در باب 65 مىنویسد:
« . . . مدّت زندگانى حسن عسکرى بعد از پدرش که رضوان خدا بر آن دو باد ، 6 سال بود و پسرى غیر از ابوالقاسم محمّد المنتظر ملقّب به قائم و حجّت و مهدى و صاحب الزّمان و خاتم الائمّة الاثنىعشر در نزد امامیّه باقى نگذاشت . میلاد او شب نیمه شعبان سال 255 بوده و مادرش کنیزى بود به نام نرجس . او (یعنى مهدى ( ع ) ) هنگام وفات پدرش 5 ساله بود و تاکنون پنهان است ( رض ) و او همان محمد منتظر پسر حسن عسکرى رضى اللَّه عنهما مىباشد که نزد خواصّ اصحاب و افراد مورد وثوق اهلش شناخته شده است . »
او همچنین از باب 71 چند باب را به آن حضرت اختصاص داده و روایات متعدّدى از طرق مختلف چه از خاصّه و چه از عامّه مىآورد که نقل همه آنها در این مختصر نمىگنجد .
17 - «سیّد مؤمن بن حسن بن مؤمن شبلنجى» متوفّاى بعد از 1290 هجرى در کتاب: «نور الابصار فى مناقب آل النّبى المختار» در فصلى که مربوط به حضرت مهدى ( ع ) است چنین مىنویسد:
«فصل فى ذکر مناقب محمّد بن الحسن الخالص ابن على الهادى . . . ابن على بن ابىطالبy» . و بعد از ذکر بعض صفات آن حضرت ، درباره امکان طول عمر آن بزرگوار از قول «محمّد بن یوسف گنجى شافعى» دلایلى را که قبلاً گذشت نقل مىکند .
خداوند تبارک و تعالى در فرج آن بزرگوار تعجیل فرموده و ما را جزء یاران خاصّ آن حضرت قرار دهد ، و شکر بىحد به درگاه او عزوجل که ما را پیرو کسانى قرار داد که از هر پلیدى منزّهند ، و در آنچنان قلّه رفیعى مىباشند که منکرین امامت و ولایت آنها نیز به امامت و پیشوائى و جلالت قدرشان مقرّ و معترفند . امید است به یارى ذات حقّ و عنایات حجّت او بتوانیم در فتن آخرالزّمان با ولاى اهل بیت ( ع ) و با ایمانى راسخ و محکم به حقّانیّت اهل بیت عصمت و طهارت ( ع ) و با اعمالى صالح و قلبى سلیم به جوار رحمت الهى بشتابیم.
یکى از اشکالاتى که وهابیون بر شیعه وارد کردهاند، پوشیدن لباس سیاه است. آنها مدعىاند که در منابع شیعه، روایات متعدد در مذمت لباس سیاه وارد شده که آن را لباس دوزخیان، فرعونیان و عباسیان (دشمنان اهل بیت) شمرده است. از طرفی، طبق روایات، رسول خدا صلى الله علیه وآله و امیرالمؤمنین علیه السلام از لباس سفید استفاده مىکردهاند و پیروانشان را به استفاده از این رنگ دستور داده اند.
اما امروز در جامعه شیعى دیده مىشود که آنان برخلاف دستور پیامبر و ائمه، از رنگ سیاه به خصوص در ایام عزادارى امام حسین علیه السلام استفاده مىکنند واین کار در میان شیعیان به عنوان یک فرهنگ در آمده است.
شبههى فوق در سایت هاى مختلف وهابیت به صورت گسترده مطرح شده است گرچه شبهه اصلى آنها همان مدعاى فوق است ولى با تأمل در سخنان آنها، مىتوان جزئیات دیگرى را نیز استخراج کرد و به این صورت دسته بندى نمود:
شیعیان بر خلاف سیره رسول خدا صلى الله علیه وآله در پوشش رنگ سفید و توصیه و تأکید بر آن، در مراسم مذهبى از جمله در ایام محرم و عاشورا از لباس سیاه استفاده مىکنند.
از طرف دیگر طبق روایاتى که در منابع شیعه در مذمت و منع پوشش سیاه آمده است؛ مىبایست شیعیان از نواهى ائمه برحذر و اوامر آنها را انجام دهند؛ در حالیکه آنها با این کار(پوشش سیاه) نواهى را مرتکب و از دستورات نا فرمانى مىکنند.
در روایات شیعه، لباس مشکی، لباس اهل نار، فرعونیان و عباسیان قلمداد شده و صریحاً دستور داده شده که آن را نپوشید. با در نظر گرفتن این نهی، استفاده از این رنگ حرام و جایز نیست.
از طرفى روایات متعدد در مذمت و منع لباس سیاه از طرف ائمه وارد شده است و از طرف دیگر، به گزارش برخى روایات، خود ائمه در بعضى موارد عملاً لباس مشکى پوشیدهاند. بنا براین، بین روایات و عمل ائمه تعارض وجود دارد.
اگر عمل ائمه را ملاک قرار بدهیم تکلیف روایات چه مىشود و اگر جانب روایات را بگیریم، چگونه مىتوان عمل ائمه را توجیه کرد.
شبهات فوق را مىتوان در چند بخش مستقل مورد نقد قرار داد:
سیاه پوشى شیعیان در عزاداری، یک نوع اظهار محبت وارادت به ساحت مقدس امامان اهل بیت علیهم السلام و اظهار همدردى با صاحب عزاى اصلى و حجت الهى حضرت حجت ابن الحسن المهدى (ارواحنا فداه) است.
سیاهپوشى شیعیان برگرفته از سیره ائمه اطهار (علیهم السلام) است.
از نگاه تاریخی، سیاه پوشى زنان در شهادت دو تن از سرداران سپاه اسلام (حضرت حمزه و جعفر طیار)، سیاه پوشى حضرت زهرا سلام الله علیها در سوگ پدر، امام حسن علیه السلام در شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام و بالاخره سیاه پوشى بانوان خاندان رسالت در شام و مدینه به اتفاق زنان مدینه در شهادت امام حسین علیه السلام شهرهى تاریخى دارد.
نکته مهم این است که همه این موارد تاریخی، در منظر پیامبر صلى الله علیه وآله و امامان معصوم علیهم السلام انجام شده و حتى بعضى از موارد، (مانند سیاه پوشى حضرت زهرا در عزاى رسول خدا و امام حسن در شهادت پدر و امام سجاد در مدینه) فعل خود معصوم است.
بنابراین، فرمایشاتى که از رسول گرامى اسلام یا امیرالمؤمنین و دیگر ائمه اطهار (علیهم السلام) در کراهت لباس سیاه وارد شده، با این سیره تخصیص خورده و شامل سیاهپوشى در عزاى شهداى اهل البیت (علیهم السلام) نمىشود.
بنابراین فرهنگ سیاه پوشى شیعیان برگرفته از سیره خود اهل بیت است؛ نه یک امر بدیع و مأخوذ از کار دیگران.
هدف روایات از مذمت لباس سیاه و منع آن توسط نبى مکرم اسلام صلى الله علیه وآله ، امام على و امام صادق (علیهما السلام) تشبه به جباران تاریخ همانند فراعنه مصر و حاکمان عباسى است؛ به ویژه عباسیان که در اوائل، براى تثبیت حکومتشان به نشانه طرفدارى از اهل بیت و سوگوار بودنشان در شهداى خاندان پیامبر سیاه پوشیدند؛ اما بعد از تثبیت قدرت براى ارعاب مردم و اظهار شکوه و هیبت، پوشیدن این رنگ را براى کار گزاران حکومت و مردم الزام مىکردند؛ تا آن جایى که پرچم حکومت نیز از رنگ سیاه انتخاب شد. آنان از این رنگ به عنوان نماد حکومتشان استفاده کردند.
از طرف دیگر با تغییر سیاست (طرفدارى اهل بیت)، با اهل بیت رسول خدا صلى الله علیه وآله بیشتر از بنى امیه بدرفتارى کردند و امامان معصوم را در بند کشیده و در سیاهچالها به شهادت رساندند.
به این جهت امام صادق علیه السلام در ضمن روایات، پیروانش را از پوشیدن رنگ مشکى که در آن مقطع خاص، نماد جباران تاریخ بود برحذر داشتند و از آن به لباس «اهل نار، لباس فرعون و لباس اعداء الله» تعبیر کردند و الا فى نفسه این رنگ هیچ گونه حرمتى نداشته است.
نخستین و مهمترین شبهه از نظر وهابیت این است که على رغم روایات ائمه طاهرین علیهم السلام در مورد نهى و مذمت لباس سیاه و تشویق و تأکید آنان بر پوشیدن لباس سفید (چنانکه سیره خودشان هم همین بوده است)؛ شیعیان با پوشیدن لباس سیاه، به خصوص در ایام عزادارى صریحاً از دستور رسول خدا صلى الله علیه وآله و ائمه علیهم السلام نافرمانى کرده و آنچه را ائمه نهى کردهاند مرتکب مىشوند.
قبل از نقد این شبهه، تذکر این نکته لازم است که : روایات نهى و مذمت از پوشش سیاه که ممکن است در بخش نخست از آن ها یادآورى شود، یک بحث مستقل دارد که در سومین بخش، مورد بررسى قرار مىگیرد.
از این مدعا مىتوان چند پاسخ ارائه کرد:
نخستین پاسخ این است که روایات نهى و منع پوشش سیاه، مطلق نبوده و مشروط به شرائطى است. به این بیان که پوشش سیاه فى نفسه مکروه نیست و اگر رنگ سیاه مطلقا مکروه بود، نباید در بعضى پوششها استثنا مىشد ! به عنوان مثال نباید پیامبر عمامه سیاه بر سر مىکردند ! و یا امام صادق علیه السلام عمامه و کفش و عباء سیاه را استثناء نمىکرد؛ با اینکه طبق روایاتى که در بخش سوم (بررسى روایات سیاهپوشی) خواهد آمد، به اقرار اهل سنت، پیامبر (ص) در فتح مکه عمامه سیاه بر سر داشتند ! و...
حال به بررسى دلیل کراهت پرداخته و مىگوییم کراهت از این جهت است که سیاه، پوشش اعداء الله است؛ زیرا آنها از میان سائر رنگها این رنگ را پوشش و شعار خودشان قرار دادند بنا براین ممنوعیت و مرجوحیت پوشش سیاه، از جهت شبیه کردن خود به لباس دشمنان است.
به عبارت دیگر، حکم در این مورد و موارد مشابه آن دائر مدار قصد است؛ به این صورت که اگر قصد انسان از پوشش این رنگ، تشبه به آنان و اخذ شعارشان باشد این مرجوح است اما اگر قصد او از پوشش به عنوان عزا و حزن بر مصیبت سیدالشهداء علیه السلام باشد راجح است؛ زیرا در رابطه به استحباب اظهار مصیبت و عزا، عموماتى از ائمه علیهم السلام وارد شده است.
مرحوم علامه مجلسى در بحار الانوار یک باب را تحت عنوان استحباب گریه بر امام حسین علیه السلام گشوده که در آن حدود 20 روایت را جمع آورى کرده است، که در این جا به چند روایت اکتفا مىکنیم:
یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّکَ أَنْ تَکُونَ مَعَنَا فِی الدَّرَجَاتِ الْعُلَى مِنَ الْجِنَانِ فَاحْزَنْ لِحُزْنِنَا وَافْرَحْ لِفَرَحِنَا وَعَلَیْکَ بِوَلَایَتِنَا فَلَوْ أَنَّ رَجُلًا أَحَبَّ حَجَراً لَحَشَرَهُ اللَّهُ مَعَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ.
ریّان بن شبیب مىگوید در نخستین روز ماه محرّم به محضر امام هشتم (علیه السلام)رسیدم، به من فرمود: ... اى پسر شبیب اگر مى خواهى در درجات عالى بهشت با ما باشى، پس در حزن ما اندوهگین و در شادى ما مسرور باش، و بر تو باد ولایت و دوستى ما، که اگر مردى ]در این جهان[ به سنگى مهر ورزد، خداى متعال او را در روز قیامت با همان سنگ محشور مى کند.
المجلسی، محمد باقر (متوفای 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج14، ص503 ، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403 - 1983م.
این اظهار سوگ و سرور در غم و شادى آن بزرگواران، از مصادیق بارز «احیاى امر» و زنده داشتن نام و یاد و مرام آنان است.
قَالَ الرِّضَا علیه السلام مَنْ تَذَکَّرَ مُصَابَنَا وَبَکَى لِمَا ارْتُکِبَ مِنَّا کَانَ مَعَنَا فِی دَرَجَتِنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَمَنْ ذُکِّرَ بِمُصَابِنَا فَبَکَى وَأَبْکَى لَمْ تَبْکِ عَیْنُهُ یَوْمَ تَبْکِی الْعُیُونُ وَمَنْ جَلَسَ مَجْلِساً یُحْیَا فِیهِ أَمْرُنَا لَمْ یَمُتْ قَلْبُهُ یَوْمَ تَمُوتُ الْقُلُوبُ.
امام هشتم (علیه السلام) فرمود: هر کس مصائب ما خاندان را یادآور شود و به خاطر آنچه که بر ما وارد شده بر ما بگرید، روز قیامت در مقاماتى که خواهیم داشت همراه ما خواهد بود; و هر کس با یادآورى مصائب ما بگرید و دیگران را بگریاند، دیدگان وى در روزى که چشمها مى گریند نخواهد گریست; و هر کس در مجلسى بنشیند که در آن امر ما احیا مى شود ، قلبش در روزى که دلها در آن روز مى میرند، نخواهد مرد.
المجلسی، محمد باقر (متوفای 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج44، ص279، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403 - 1983م
حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ قَالَ حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ بَکْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَزْدِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ تَجْلِسُونَ وَتَتَحَدَّثُونَ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ نَعَمْ قَالَ إِنَّ تِلْکَ الْمَجَالِسَ أُحِبُّهَا فَأَحیُوا أَمْرَنَا إِنَّهُ مَنْ ذَکَرَنَا وَذُکِرْنَا عِنْدَهُ فَخَرَجَ مِنْ عَیْنِهِ مِثْلُ جَنَاحِ الذُّبَابَةِ غَفَرَ اللَّهُ ذُنُوبَهُ وَلَوْ کَانَتْ أَکْثَرَ مِنْ زَبَدِ الْبَحْر.
بکر بن محمد ازدى مىگوید که: امام صادق علیه السّلام از من پرسید: آیا به دور هم مىنشینید و از ما یاد مىکنید؟ عرض کردم: آرى، فدایت گردم!
حضرت فرمود: براستى من این گونه مجلس ها را دوست دارم، بر شماست که یاد و خاطره ما را زنده نگاه دارید، زیرا کسى که از ما یاد کند، و یا اگر از ما در نزد او نامى برده مىشود به اندازه بال مگسى (براى ما) اشک بریزد، خداوند همه گناهان او را اگر چه از کف روى دریا هم افزون تر باشد، مىآمرزد.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفای 381 هـ) ثواب الأعمال و عقاب الأعمال ص187 ناشر: دار الرضى، قم، چاپ اول 14069هـ
همانگونه که در روایات ملاحظه مىشود برگزارى مجالس عزادارى و گریه و اشک ریختن در ماتم سرور شهیدان مورد رضایت و تأیید و دستور امام و یک امر پسندیده و راجح است؛ زیرا آثارى همانند حشر با اهل بیت، هم درجه بودن با آنان و بخشش گناهان مواردى است که تنها در این روایات به آنها اشاره شده است.
بدون تردید منشأ برپائى مجالس عزادارى همان پیوند ذاتى و الهى ولایت ائمه است که خداوند میان اهل بیت و شعیان برقرار ساخته است که در روایت ذیل خاطر نشان شده است:
إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَى اطَّلَعَ إِلَى الْأَرْضِ فَاخْتَارَنَا وَاخْتَارَ لَنَا شِیعَةً یَنْصُرُونَنَا وَفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا وَیَحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا وَیَبْذُلُونَ أَمْوَالَهُمْ وَأَنْفُسَهُمْ فِینَا أُولَئِکَ مِنَّا وَاِلَیْنا .
خداوند متعال به زمین توجه کرد ما را برگزید و براى ما پیروانانى را برگزید که ما را یارى مىکنند و در شادى ما شادمان و در حزن ما اندوهناکاند و اموال و جانشان را در راه ما بذل مىکنند آن ها از مایند و نزدما [بر مىگردند.]
المجلسی، محمد باقر (متوفای 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج10 ص114 ، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403 - 1983م
و هدف از برپائى اینگونه مجالس، احیاء امر اهل بیت است؛ زیرا شعیان با شرکت در این مجالس اعلام مىدارد که آنان در غم و مصیبتى که بر اهل بیت وارد شده شریک است و به نشانه اعلام همدردى علاوه بر این که قلب شان محزون و گرفته است در ظاهر نیز لباس سیاه برتن مىکند و زبان حال و سخن دل هر شیعه در ماتم سید الشهدا (ع) این است :
یَا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً
اى کاش با آنها بودم و به رستگارى بزرگ مىرسیدم.
الحر العاملی، محمد بن الحسن (متوفای1104هـ)، تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة، ج 14 ص418 تحقیق و نشر: مؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، الطبعة: الثانیة، 1414هـ
شیعیان در سیاهپوشى نه تنها از دستورات رسول خدا صلى الله علیه وآله و امامان اهل بیت علیهم السلام سر پیچى نکردهاند؛ بلکه در این کار به سیره و روش آنان اقتداء کردهاند.
براى اثبات این مطلب تاریخ اسلام را بررسى کرده و از لابلاى منابع خود اهل سنت فرازهایى را باز خوانى مىنماییم.
موضوع (سیاهپوشى اهل بیت) را مىتوان در دو مقطع حساس تاریخى بررسى کرد:
قبل از شهادت سیدالشهداء علیه السلام در صفحه تاریخ حوادث ناگوار و جانفرسایى براى پیامبر و اهل بیت علیهم السلام رخ داد. بنا به روایت مورخان در همه این رخدادها خاندان پیامبر، در سوگ شهداء و بزرگانشان سیاهپوش شدند.
توجه به نمونه هاى ذیل وجود این سیره را اثبات مىکند:
در میان جنگهاى صدر اسلام غمبار ترین جنگ، نبرد «احد» است که در آن حدود 70 نفر از سپاه اسلام به شهادت رسید و از جمله کشته شدگان این واقعه، حضرت حمزه عموى بزرگوار پیامبر اسلام است.
بعد از این که پیامبر که خود در این جنگ مجروح شده بود با کوله بارى از اندوه به مدینه برگشت، در فضاى آکنده از غم، زنان در مصیبت شهدایشان اشک مىریختند و نوحه سرایى مىکردند. زنان مدینه به دستور رسول خدا صلى الله علیه وآله در شهادت حمزه، این سردار فداکار اسلام نیز گریه کرده و جامه سیاه پوشیدند.
ازهرى از لغت شناسان معروف سیاهپوشى دختر ام سلمه را گزارش کرده است:
وفی الحدیث: (أنَّ بنت أبی سَلَمة تَسَلَّبتْ على حمزة ثلاثةَ أیام، فدعاها رسولُ الله صلى الله علیه وسلم وأمَرَها أن تَنصَّى وتَکتَحِل.
] زینب[ دختر ابى سلمه [ربیبه پیامبر] بر حمزه ـ که رضوان خدا بر آنها باد ـ سه روز گریست و لباس سیاه که ویژه عزادارى است، پوشید. سپس رسول خدا (صلى الله علیه وآله) وى را فرا خواند و به وى فرمان داد که بر موى خویش شانه زند و سرمه در چشم کشد
الأزهری، أبو منصور محمد بن أحمد، الوفاة: 370هـ، تهذیب اللغة ، ج 12، ص171،تحقیق: محمد عوض مرعب، دار النشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت، الطبعة : الأولى- 2001م ،
معنی «سلاب» در کتب اهل سنت
در روایت فوق، واژه «تسلبت» به معناى لباس سیاه مخصوص عزادارى است که زنان آن را مىپوشیدهاند.
ابن سلام هروی، صاحب غریب الحدیث نیز مىنویسد:
سلاب، یرید الثیاب السود التی تلبسها النساء فی المأتم.
مراد از سلاب، لباس سیاهى است که زنان در عزادارى آن را مىپوشند.
الهروی ، أبی عبید القاسم بن سلام ، متوفای(224)، غریب الحدیث، ج 1، ص190، تحقیق : محمد عبد المعید خان، ناشر: دار الکتاب العربی - بیروت ، چاپخانه : مجلس دائرة المعارف العثمانیة- حیدر آباد الدکن الهند، طبع الأولى1384
ابن سیده مرسی، مىگوید:
والسِّلابُ والسُّلُبُ ثیابٌ سُودٌ یلْبَسُها النِّساءُ للإِحدادِ
سلاب و سلب لباس سیاه است که زنان در عزادارى مىپوشند.
المرسی، ابوالحسن علی بن إسماعیل بن سیده (متوفای458هـ)، المحکم والمحیط الأعظم، ج 8 ، ص505، تحقیق: عبد الحمید هنداوی، ناشر: دار الکتب العلمیة بیروت، الطبعة: الأولى، 2000م.
زمخشرى ـ ادیب و مفسّر مشهور قرن 5 و 6 هجرى ـ روایت فوق را با اندکى تفاوت نقل کرده است:
بکت بنت امّ سلمة على حمزة (رضى اللّه عنهما) ثلاثة ایام وتسلّبت، فدعاها رسول اللّه (صلى الله علیه وآله) فأمرها أن تَنَصّى وتکتحل.
و بعد از نقل این روایت مى نویسد:
تسلّبت: لبست السِلاب و هو سوادُ المُحِدّ. وقیل: خرقة سوداء کانت تُغَطّى رأسَها بها.
سلاب، جامه سیاهى است که زن عزادار بر تن مى کند و بنا به قولى، پارچه سیاهى که سر خویش را با آن مى پوشاند.
الزمخشری الخوارزمی، ابوالقاسم محمود بن عمرو بن أحمد جار الله (متوفاى538هـ)، الفائق فى غریب الحدیث، تحقیق: على محمد بجاوى و محمد ابوالفضل ابراهیم ، ناشر: دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع، طبع الثالثه 1399 ـ 1979).
ابن منظور در لسان العرب «سلاب» را «لباس سیاه» معنا کرده و سپس به روایت پوشیدن لباس سیاه توسط اسماء بنت عمیس در مصیبت جعفر بن أبىطالب )که در نمونه بعدى به آن اشاره خواهد شد؛( و ام سلمه در شهادت حضرت حمزه سید الشهداء استناد مىکند :
السلاب السلب ثیاب سود تلبسها النساء فی المأتم واحدتها سلبة سلبت المرأة وهی مسلب إذا کانت محدا تلبس الثیاب السود للحداد تسلبت لبست السلاب وهی ثیاب المأتم السود.
وفی الحدیث عن أسماء بنت عمیس أنها قالت لما أصیب جعفر أمرنی رسول الله فقال تسلبی ثلاثا ثم اصنعی بعد ما شئت.
وفی حدیث أم سلمة أنها بکت على حمزة ثلاثة أیام وتسلبت.
وقال اللحیانی المسلب السلیب السلوب التی یموت زوجها أو حمیمها فتسلب علیه تسلبت المرأة.
سلاب و سلب، لباس سیاهى است که زنان در عزادارى مىپوشند. مفرد مؤنث این واژه، سلبة است. سلبت المرأة به زنى گفته مىشود که براى عزادارى لباس سیاه بپوشد. تسلبت لبست السلاب همان لباس سیاه ماتم است.
در روایتی، اسماءبنت عمیس مىگوید: هنگامىکه جعفر طیار به شهادت رسید؛ پیامبر به من فرمود: سه روز جامه سیاه برتن کن بعد از آن هرچه خواستى انجام بده.
و در روایت ام سلمه آمده که آن بانو بر حضرت حمزه سه روز گریه کرد و سیاه پوشید.
لحیانى مىگوید: مسلب، سلیب و سلوب زنى است که شوهر یا حامى او مرده باشد پس در عزاى او سیاه بپوشد.
الأفریقی المصری، محمد بن مکرم بن منظور (متوفای711هـ)، لسان العرب،ج 1، ص472 ـ 473، ناشر: دار صادر - بیروت، الطبعة: الأولى.
جعفر طیار یکى دیگر از یاران مخلص پیامبر و بازوى پرتوان سپاه اسلام بود که در جنگ موته به شهادت رسید و این ضایعه بزرگ، رسول خدا را در سوگ نشاند. از این رو، با حضور در خانه جعفر، ضمن دلدارى از خانواده و فرزندان او به اسماء بنت عمیس دستور داد تا در عزاى شهادت آن عزیز جامه سیاه بپوشد.
این قطعه تاریخى نیز در منابع مهم اهل سنت با دو مضمون نقل شده است.
مضمون اول : «البسی ثوب الحداد»
احمد حنبل در مسند خود مىنویسد :
عن أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَیْسٍ قالت لَمَّا اصیب جَعْفَرٌ أَتَانَا النبی صلى الله علیه وسلم فقال أمى البسی ثَوْبَ الْحِدَادِ ثَلاَثاً ثُمَّ اصنعی ما شِئْتِ.
اسماء بنت عمیس مىگوید: هنگا مىکه جعفر به شهاد رسید، رسول خدا صلى الله علیه وآله به من فرمود: مادر من! سه روز جامه عزا در بر کند پس از آن هرچه خواستى انجام بده.
أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشیبانی، (متوفای241) مسند، ج 6، ص438 ح 27508 ، ناشر: مؤسسة قرطبة مصر.
معنی حداد :
از نظر لغت واژه (حداد) به معناى ترک زینت و آرایش و بوى خوش و در بر نمودن لباس سیاه است. حدت المرأة على زوجها؛ یعنى زن پس از مرگ شوهر زینت و آرایش را ترک کند و در اندوه او لباس حزن که همان لباس سیاه است برتن کند.
ابن منظور در این باره مىگوید:
والحِدادُ: ثیاب المآتم السُّود. والحادُّ والمُحِدُّ من النساء: التی تترک الزینة و الطیب؛ وقال ابن درید: هی المرأَة التی تترک الزینة والطیب بعد زوجها للعدة. حَدَّتْ تَحِدُّ وتَحُدُّ حدّاً وحِداداً، وهو تَسَلُّبُها على زوجها.
حداد لباس سیاه ماتم است . حاد و محد زنانى است که آرایش و استعمال بوى خوش را ترک مىکند. ابن درید گفته است: حاد و محد زنى است که آرایش و بوى خوش را بعد از فوت شوهر به خاطر عده ترک مىکند. حدت،تحد و حداد لباس سیاه در بر کردن زن در فراق شوهر است.
ابن منظور الأفریقی المصری، محمد بن مکرم الوفاة: 711 ، لسان العرب ج 3 ، ص143، دار النشر: دار صادر- بیروت، الطبعة: الأولى.
عکبرى بغدادى ادیب و لغت شناس مشهور عرب، در دیوان خود مىنویسد:
والحداد ثیاب سود تلبس عند الحزن ومنه قوله علیه الصلاة والسلام لا یحل لامرأة تؤمن بالله والیوم الآخر أن تحد على أحد فوق ثلاث لیال إلا المرأة تحد على زوجها.
حداد لباس سیاهى است که در هنگام حزن و اندوه پوشیده مىشود. و از این قبیل است گفته رسول خدا صلى الله علیه وآله که فرمود: براى هیچ زنى که ایمان به خدا و روز قیامت دارد جایز نیست در مرگ کسى فراتر از سه روز لباس سیاه بپوشد؛ مگر زنى که شوهرش مرده باشد.
العکبری البغدادی، أبو البقاء محب الدین عبد الله بن الحسین بن عبد الله (متوفای616هـ)، دیوان المتنبی ، ج 1، ص353، تحقیق : مصطفى السقا/إبراهیم الأبیاری/ عبد الحفیظ شلبی، ناشر: دار المعرفة- بیروت .
و در جاى دیگر مىگوید:
ربات الحداد لابسات الحداد وهی ثیاب سود یلبسها النساء ربات الحزن وهن اللواتی ماتت أزواجهن للحدیث الصحیح حدیث زینب ربیبة رسول الله بنت أم سلمة عن أمها وأم حبیبة عنه لا یحل لامرأة أن تحد على میت فوق ثلاث لیال إلا على زوج أربعة أشهر وعشرا .
ربات الحداد، زنانى است که حداد مىپوشند و حداد لباس سیاهى است که زنان آن را مىپوشند. ربات الحزن،آن زنانى است که شوهرهاى شان مرده است به خاطر حدیث صحیح روایت زینب ربیبه رسول خدا صلى الله علیه وآله دختر ام سلمه از مادرش و ام حبیبه از رسول خدا که فرمود: براى هیچ زنى جایز نیست که براى میتى فراتر از سه شب حداد نماید؛ مگر حداد زن براى شوهر به مدت چهار ماه و ده روز.
العکبری البغدادی، أبو البقاء محب الدین عبد الله بن الحسین بن عبد الله (متوفای616هـ)، دیوان المتنبی ، ج 4، ص296، تحقیق : مصطفى السقا/إبراهیم الأبیاری/عبد الحفیظ شلبی ، ناشر: دار المعرفة- بیروت .
و ابن اثیر مىگوید:
الحداد: ترک الزینة. ومنه الحدیث الحداد للمرأة المتوفى عنها زوجها. ومنه حدت المرأة على زوجها تحد حدادا بالکسر، فهی حاد بغیر هاء: إذا حزنت علیه ولبست ثیاب الحزن وترکت الزینة.
حداد ترک زینت است .حدت المرأة على زوجها تحد حدادا بالکسر یعنی؛ زنى که بر مرگ شوهر محزون شود و لباس حزن بپوشد و زینت را ترک نماید.
الجزری، أبو السعادات المبارک بن محمد (متوفای: 606 ) النهایة فی غریب الحدیث والأثر، ج1، ص352 ، تحقیق: طاهر أحمد الزاوى - محمود محمد الطناحی، ناشر: المکتبة العلمیة- بیروت- 1399هـ - 1979م .
و فیومىدر مصباح المنیر، نظیر عبارت نهایه را آورده است:
َحدَّتِ: المرْأَةُ عَلَى زَوْجِهَا (تَحِدُّ) و(تَحُدُّ) (حِدَاداً) بِالْکَسْرِ فَهِىَ (حَادٌّ) بغَیْرِ هَاءٍ و(أحَدَّتْ إحْداداً) فَهِىَ (مُحِدٌّ) و(مُحِدَّةٌ) إذا تَرَکَتِ الزِّینَةَ لِمَوْتِهِ.
الفیومی، أحمد بن محمد بن علی المقری (الوفاة: 770هـ )، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، ص125(ماده حد)، دار النشر: المکتبة العلمیة – بیروت.
مضمون دوم : «تسلبی ثلاثا ثم أصنعی ما شئت»
ابن جعد از علماى بنام اهل سنت در مسند خویش که جزو اولین کتب روایى اهل سنت است مىنویسد:
حدثنا محمد بن بکار بن الریان نا محمد بن طلحة عن الحکم بن عتیبة عن عبد الله بن شداد بن الهاد عن أسماء بنت عمیس أنها قالت لما أصیب جعفر أمرنی رسول الله صلى الله علیه وسلم قال تسلبی ثلاثا ثم أصنعی ما شئت
اسماء بنت عمیس مىگوید: هنگامىکه جعفر طیار به شهادت رسید؛ پیامبر به من فرمود: سه روز جامه سیاه برتن کن بعد از آن هرچه خواستى انجام بده.
الجوهری البغدادی ،علی بن الجعد بن عبید أبو الحسن الوفاة: 230، مسند ابن الجعد ج 1،، ص398 ش 2714 ، تحقیق : عامر أحمد حیدر، ناشر: مؤسسة نادر- بیروت – الطبعة : الأولى، 1410- 1990 ،
این روایت با همین مضمون در بسیارى از کتب اهل سنت ، نقل شده است :
الأنصاری القرطبی، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفای671هـ)، الجامع لأحکام القرآن، ج 3، ص181 ناشر: دار الشعب، القاهرة.
ابن کثیر الدمشقی، إسماعیل بن عمر ابوالفداء القرشی (متوفای774هـ)، البدایة والنهایة، بیروت.ج7، ص97، ناشر: مکتبة المعارف،
الشوکانی، محمد بن علی بن محمد (متوفای 1255هـ)، نیل الأوطار من أحادیث سید الأخیار شرح منتقی الأخبار، ج7، ص97 ناشر: دار الجیل، بیروت 1973
همانطورى که گذشت، «سلاب» به معنى پوشیدن لباس عزادارى است. همچنین در ذیل این روایت، صریحاً علماى اهل سنت، تسلبى را به پوشیدن لباس سیاه تفسیر کردهاند.
ابن منظور بعد از ذکر این روایت مىگوید:
تسلبی أی البسی ثیاب الحداد السود وهی السلاب تسلبت المرأة إذا لبسته وهو ثوب أسود تغطی به المحد رأسها.
تسلبى یعنی؛ لباس سیاه ماتم بپوش، و آن همان سلابی(لباسى سیاهی) است که زن مىپوشد و آن همان لباس سیاهى است که زن عزادار، سرش را با آن مى پوشاند.
الأفریقی المصری، محمد بن مکرم بن منظور (متوفای711هـ)، لسان العرب،ج 1، ص472 ـ 473، ناشر: دار صادر - بیروت، الطبعة: الأولى.
در هردو روایت، واژه هاى «تسلبی» و «الحداد» به معناى جامه سیاه مخصوص عزادارى است که اسماء به دستور رسول خدا صلى الله علیه وآله آن را پوشید و آرایش و زینت را در غم مصیبت جعفر، ترک کرد.
غمبارترین روزها در صدر اسلام، روز رحلت رسول خدا صلى الله علیه وآله بود. در ارتحال جانسوز او، زنان و دختر گرامىاش حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها لباس سیاه برتن کردند.
حضرت زهرا نه تنها در ایام رحلت پیامبر، بلکه تا آخرین روزهاى عمر خود عزادار پدر بود و شب و روز در ماتم او اشک مىریخت و ابراز اندوه مىکرد. روایت ذیل عمق دلسوختگى او را چنین ترسیم مىکند:
فضه مىگوید: حضرت صدیقه طاهره (علیها السلام) روز هشتم رحلت پیامبر (صلى الله علیه وآله) در جمع زنان بنى هاشم، بر سر قبر آن حضرت با آن حالت اندوهناک در خطابى به پدر فریاد برآورد:
ثُمَّ نَادَتْ یَا أَبَتَاهْ انْقَطَعَتْ بِکَ الدُّنْیَا بِأَنْوَارِهَا وَزَوَتْ زَهْرَتُهَا وَکَانَتْ بِبَهْجَتِکَ زَاهِرَةً فَقَدِ اسْوَدَّ نَهَارُهَا فَصَارَ یَحْکِی حَنَادِسَهَا رَطْبَهَا وَیَابِسَهَا... وَالثَّکْلُ شَامِلُنَا وَالْبُکَاءُ قَاتِلُنَا وَالْأَسَى لَازِمُنَا .
ثُمَّ زَفَرَتْ زَفْرَةً وَأَنَّتْ أَنَّةً کَادَتْ رُوحُهَا أَنْ تَخْرُج ... .
پدر جان! با رفتن تو دنیا روشنىهاى خویش را از ما برگرفت و نعمت و خوشیش را از ما دریغ کرد. جهان، به حسن و جمال تو، روشن و درخشان بود (ولى اکنون با رفتن تو) روز روشن آن سیاه گشته و تر و خشکش حکایت از شبهاى بس تاریک دارد ... و حزن و اندوه، همواره، ملازم ماست..
سپس آن بانو فریادى زد و نالهاى کرد که نزدیک بود روح از بدنش مفارقت نماید.
المجلسی، محمد باقر (متوفای 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، 43/174 ـ 180تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403 - 1983 م
حضرت زهرا سلام الله علیها طبق روایت معتبر، مشتى از خاک قبر مطهر پدر را بر دیدگان خود گذاشته و فرمود:
ما ذا على من شمّ تربة احمد ان لا یشمّ مدى الزّمان غوالیا
صبّت علىّ مصائب لو انّها صبّت على الأیّام صرن لیالیا.
سزاوار است کسى که تربت احمد را بویید در طول روزگار عطرى نبوید. ناگوارى ها و مصیبتهاى که بر من فرود آمده اگر بر روزهاى روشن وارد شده بود شب تار مىگردید.
ابن شهر آشوب، ( متوفای 588هـ) ، مناقب آل أبی طالب ج1 ص208 تحقیق : لجنة من أساتذة النجف الأشرف، ناشر: المکتبة الحیدریة- النجف الأشرف 1376- 1956 م.
تأثیر داغ جانسوز رحلت رسول خدا صلى الله علیه وآله در حدى بود که ریحانه اى او در غمش دائماً گریان، دلسوخته و بیمار بود و قامتش خم شد.
وَرُوِیَ أَنَّهَا مَا زَالَتْ بَعْدَ أَبِیهَا مُعَصَّبَةَ الرَّأْسِ نَاحِلَةَ الْجِسْمِ مُنْهَدَّةَ الرُّکْنِ بَاکِیَةَ الْعَیْنِ مُحْتَرِقَةَ الْقَلْبِ یُغْشَى عَلَیْهَا سَاعَةً بَعْدَ سَاعَةٍ وَتَقُولُ لِوَلَدَیْهَا أَیْنَ أَبُوکُمَا الَّذِی کَانَ یُکْرِمُکُمَا وَیَحْمِلُکُمَا مَرَّةً بَعْدَ مَرَّةٍ أَیْنَ أَبُوکُمَا الَّذِی کَانَ أَشَدَّ النَّاسِ شَفَقَةً عَلَیْکُمَا فَلَا یَدَعُکُمَا تَمْشِیَانِ عَلَى الْأَرْضِ وَلَا أَرَاهُ یَفْتَحُ هَذَا الْبَابَ أَبَداً وَلَا یَحْمِلُکُمَا عَلَى عَاتِقِهِ کَمَا لَمْ یَزَلْ یَفْعَلُ بِکُمَا ثُمَّ مَرِضَتْ وَمَکَثَتْ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً.
آن حضرت، پس از مرگ پدرش (پیامبر) پیوسته سرش بسته شده، بیمار تن، شکسته قامت، گریان چشم، و سوخته دل بود. به گونه اى که ساعت به ساعت بى هوش مىگشت و به دو فرزندش، حضرت حسنین علیهما السّلام مىفرمود:
آن پدرى (یعنى جد) که شما را گرامى مىداشت و مرتب شما را در آغوش مىگرفت کجا است؟ کجا است آن جد تان که مهربان تر از همه بر شما بود ، همان کسى که نمىگذاشت روى زمین راه بروید، افسوس که هرگز نخواهم دید جد شما درِ خانه مرا باز نماید و شما را بدوش خود بگیرد، در صورتى که دائما این عمل را انجام مىداد. سپس حضرت زهراى اطهر مریض شد و مدت چهل شب مریضى او ادامه پیدا کرد.
المجلسی، محمد باقر (متوفای 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار ج43، ص182 تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403 - 1983 م
در این روایت تعبیر(مُعَصَّبَةَ الرَّأْسِ) به کار رفته است. معصبه از ریشه «عصب» است و عصابه درلغت دو معنى دارد:
یکى به معناى جماعتى از مردم. دوم به معناى عمامه و آن چیزى که با آن سر را مىبندند. مانند پارچه یا دستمال و... در این جا همان معناى دوم مراد است.
راغب اصفهانى مىگوید:
والعِصَابَةُ: ما یُعْصَبُ به الرأسُ والعمامةُ،
الراغب الإصفهانی، أبو القاسم الحسین بن محمد (متوفای502هـ) ، المفردات فی غریب القرآن، ص569 تحقیق : محمد سید کیلانی ، ناشر: دار المعرفة - لبنان .
فیومىدر المصباح المنیر مىگوید:
و(العِصَابَةُ) العِمَامَةُ أَیْضاً و الْجَمَاعَةُ مِنَ النَّاسِ وَالْخَیْلِ والطَّیْرِ و(العِصَابَةُ) مَعْرُوفَةٌ وَالْجَمْعُ (عَصَائِبُ) و(تَعَصّبَ) و(عَصَّبَ) رَأْسَهُ بالْعِصَابَةِ أَىْ شَدَّها.
عصابه به معناى عمامه و گروهى از مردم و اسب و پرندگان است. عصابه معروف است و جمع آن عصائب است و تعصب و عصب یعنی؛ سرش را با عمامه محکم بست.
الفیومی، أحمد بن محمد بن علی المقری (الوفاة: 770هـ )، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، ص413 (ماده حد)، دار النشر: المکتبة العلمیة – بیروت.
قطعاً این پوشاندن سر، چیزى از غیر از پوشاندن عادى و حجاب مرسوم بوده است، که بر همه زنان واجب است! زیرا این خصوصیت ، براى بعد از رحلت پیامبر (ص) آمده است ، و اگر قبل از رحلت نیز فاطمه زهرا (س) اینگونه بود ، ذکر آن در روایت معنى نداشت .
حال مقصود از آن چیست؟ براى روشن شدن مقصود، کلامى را که سابقاً از ابن منظور در ترجمه ماده «سلب» آمده بود، دوباره نقل مىکنیم:
در میان زنان عرب در آن زمان رسم این بود که در مصیبت از دست دادن عزیزش پارچهى سیاه به نشانه عزا برسر مىکردند:
تسلبی أی البسی ثیاب الحداد السود وهی السلاب تسلبت المرأة إذا لبسته وهو ثوب أسود تغطی به المحد رأسها.
تسلبى یعنی؛ لباس سیاه ماتم بپوش، و آن همان سلابی(لباسى سیاهی) است که زن مىپوشد و آن همان لباس سیاهى است که زن عزادار، سرش را با آن مى پوشاند.
الأفریقی المصری، محمد بن مکرم بن منظور (متوفای711هـ)، لسان العرب،ج 1، ص472 ـ 473، ناشر: دار صادر - بیروت، الطبعة: الأولى.
طبق این روایت حضرت زهرا سلام الله علیها نیز به رسم آن زمان، پیوسته این پارچه سیاه را برسر داشت. بنا براین حضرت زهرا سلام الله علیها با این گونهى مخصوص در سوگ پدر سیاه پوش شد.
روایت ذیل هم شبیه این مطلب را ثابت مىکند:
هنگامىکه عمر با یارانش به در خانه امیرمومنان (علیه السلام) آمد تا در صورت ادامه امتناع امیرالمؤمنین از بیعت با خلیفه اول، حضرت را به زور به مسجد ببرد، حضرت فاطمه (علیها السلام) پشت در نشسته بود و عصابه بر سر بسته بود و بدن شریفش در عزاى رسول الله بیمار و نحیف شده بود.
ثُمَّ أَقْبَلَ [عمر] حَتَّى انْتَهَى إِلَى بَابِ عَلِیٍّ وَفَاطِمَةَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمَا وَفَاطِمَةُ قَاعِدَةٌ خَلْفَ الْبَابِ قَدْ عَصَبَتْ رَأْسَهَا وَنَحِلَ جِسْمُهَا فِی وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله.
فَأَقْبَلَ عُمَرُ حَتَّى ضَرَبَ الْبَابَ ثُمَّ نَادَى یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ افْتَحِ الْبَابَ فَقَالَ فَاطِمَةُ یَا عُمَرُ مَا لَنَا وَلَکَ لَا تَدَعُنَا وَمَا نَحْنُ فِیهِ قَالَ افْتَحِی الْبَابَ وَإِلَّا أَحْرَقْنَا عَلَیْکُمْ...
عمر همچنان رفت و نزد در خانه على که رسید دق الباب کرد و فریاد زد: اى پسر ابوطالب! در را باز کن! حضرت زهراى اطهر به وى فرمود: ما را با تو چه کار ،چرا نمىگذارى به عزادارى خویشتن مشغول باشیم!؟ عمر بحضرت فاطمه گفت: در را باز کن! و الا خانه را با شما آتش مىزنم!
المجلسی، محمد باقر (متوفای 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج43، ص198تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403- 1983 م
نمونه هایى از سیاهپوشى در عزاى سرداران سپاه اسلام و پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) بیان شد؛ در این قسمت به نمونه هاى دیگرى از سیاه پوشى اهل بیت علیهم السلام در سوگوارى امامان علیهم السلام اشاره مىکنیم تا روشن شود که سیاهپوشى یک سنت دیرینه در میان خاندان رسول خدا صلى الله علیه وآله است.
امام على علیه السلام در سال چهلم هجرى در سحرگاه نوزده هم ماه مبارک رمضان در محراب عبادت در حال اقامه نماز صبح، توسط شمشیر زهر آلود ابن ملجم مرادى ضربت خورد و در شب بیست و سوم ماه رمضان به شهادت رسید و فرزندان و شیعیانش در غم او به سوگ نشستند.
امام حسن(ع) در سوگ پدر، در حالیکه جامه سیاه برتن داشت براى مردم خطبه خواند.
ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه، سیاهپوشى امام حسن علیه السلام را به نقل از ابو الحسن على بن محمّد مدائنى تاریخ نگار مشهور قرن 2 و 3 هجرى، (که در مدائن و بغداد مى زیسته و عصر امام صادق تا امام هادى (علیهما السلام) را درک کرده) آورده است:
قال المدائنی ولما توفی علی علیه السلام- خرج عبد الله بن العباس بن عبد المطلب إلى الناس- فقال إن أمیر المؤمنین علیه السلام توفی وقد ترک خلفا- فإن أحببتم خرج إلیکم- وإن کرهتم فلا أحد على أحد- فبکى الناس وقالوا بل یخرج إلینا- فخرج الحسن علیه السلام فخطبهم- فقال أیها الناس اتقوا الله فإنا أمراؤکم وأولیاؤکم- وإنا أهل البیت الذین قال الله تعالى فینا- إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ- وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً- فبایعه الناس- . وکان خرج إلیهم وعلیه ثیاب سود.
زمانى که امیرالمؤمنین(علیه السلام) درگذشت، عبدالله بن عباس به سوى مردم بیرون آمد و گفت: امیرمؤمنان از جهان در گذشته و جانشینى از خود برجاى نهاده است. اگر دوست مى دارید، به سوى شما بیرون آید و اگر نه، کسى را بر کسى [اجبارى] نیست. مردم به گریه افتادند و گفتند (خیر) بلکه بیرون آید. پس امام حسن به سوى مردم بیرون آمد و براى آنان خطبه خواند و فرمود: اى مردم! از خدا بترسید و تقوا پیش گیرید که ما امیران و اولیاى [امور] شما هستیم و ما همان خاندانى هستیم که خداوند در حق ما آیه تطهیر را نازل فرموده است... پس مردم با امام بیعت کردند.
امام به سوى مردم بیرون آمد؛ در حالى که جامه هاى سیاه پوشیده بود.
إبن أبیالحدید المدائنی المعتزلی، ابوحامد عز الدین بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفای655 هـ)، شرح نهج البلاغة، تحقیق محمد عبد الکریم النمری، ج 16 ، ص22 ناشر: دار الکتب العلمیة، بیروت، لبنان، الطبعة: الأولى، 1418هـ - 1998م.
احمد بن حنبل در فضائل الصحابة از ابى رزین روایت مىکند که امام حسن مجتبى (ع) بعد از شهادت امیرمومنان ، در حالىکه عمامهاى سیاه بر سر داشتند ، براى مردم سخنرانى کردند :
حدثنا عبد الله قال حدثنی أبی نا وکیع عن شریک عن عاصم عن أبی رزین قال خطبنا الحسن بن علی بعد وفاة علی وعلیه عمامة سوداء فقال لقد فارقکم رجل لم یسبقه الأولون بعلم ولا یدرکه الآخرون.
ابى زرین مىگوید: بعد از در گذشت علی، (پسرش) حسن در حالىکه عمامه سیاه برسر داشت براى ما خطبه خواند. و فرمود: مردى از میان شما رفت که از نظر مقام علمى کسى [جز رسول خدا] بر او پیشى نگرفت و بعد از او نیز همانند او نخواهد بود.
الشیبانی، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفای241هـ)، فضائل الصحابة، ج 2، ص600، تحقیق د. وصی الله محمد عباس، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1403هـ – 1983م.
و ذهبى همین روایت (بدون اشاره به ماجراى شهادت امیرمومنان) را در دو جا از ابى رزین روایت مىکند، و مىگوید آن حضرت لباس سیاه برتن، و عمامه سیاه بر سر داشتند !
شریک عن عاصم عن أبی رزین قال خطبنا الحسن بن علی وعلیه ثیاب سود وعمامة سوداء
از ابى رزین روایت شده است که حسن بن على براى ما سخنرانى کرد ، در حالیکه عمامه سیاه و لباس سیاه برتن داشت .
سیر أعلام النبلاء ج 3، ص267 و ص272 ، اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قایماز الذهبی أبو عبد الله الوفاة: 748 ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بیروت - 1413 ، الطبعة : التاسعة ، تحقیق : شعیب الأرناؤوط , محمد نعیم العرقسوسی
اتحاد راوى ، و مضمون روایت ، نشانگر یکى بودن در ماجرا و سیاه پوشى آن حضرت ، در عزاى امیرمومنان على علیه السلام است !
دو شخصیت برجسته اهل سنت، (ابن عساکر در تاریخ دمشق و حاکم در مستدرک) به سند متصل از عایشه دختر سعد روایت کرده است که زنان بنى هاشم در سوگ امام حسن مجتبى علیه السلام یک سال زینت را ترک کردند و لباس سیاه پوشیدند:
حاکم نیشابورى مىنویسد :
قال بن عمر وحدثتنا عبیدة بنت نائل عن عائشة بنت سعد قالت حد نساء، الحسن بن علی سنة.
زنان تا یک سال، براى حسن بن على لباس سیاه پوشیدند.
الحاکم النیسابوری، محمد بن عبدالله، (متوفای: 405 هـ)، المستدرک على الصحیحین، ج 3، ص189، تحقیق: مصطفى عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیة، بیروت الطبعة: الأولى 1411هـ - 1990م
شبیه همین مضمون را در تاریخ مدینه دمشق نقل مىکند:
عن عائشة بنت سعد قالت: حدت نساء بنی هاشم على الحسن بن علی سنة.
زنان بنىهاشم تا یک سال براى حسن بن على لباس سیاه پوشیدند .
الشافعی، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله، (متوفای: 571 )، تاریخ مدینة دمشق، ج 13، ص295، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العماری، ناشر: دار الفکر، بیروت- 1995
ابن اثیر نیز در الأسد الغابة مىنویسد:
ولما مات الحسن أقام نساءُ بنی هاشم علیه النواح شهراً، ولبسوا الحداد سنة.
وقتى حسن بن على از دنیا رفت ، زنان بنىهاشم تا یک ماه بر او عزادارى کرده و تا یک سال لباس سیاه پوشیدند.
الجزری ، عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد الوفاة: 630هـ ، أسد الغابة فی معرفة الصحابة ج 2 ، ص 22 ، تحقیق : عادل أحمد الرفاعی ، ناشر: دار إحیاء التراث العربی- بیروت / لبنان الطبعة : الأولى- 1417 هـ - 1996 م
در این روایات واژه هاى «حدت» و «حد» و «الحداد» به کار رفته است که به معناى ترک زینت و جامه سیاه ماتم در بر کردن است که متن لغت شناسان در توضیح این واژه بیان شد.
موضوع سیاه پوشى خاندان عترت در عزاى شهادت امام حسین علیه السلام، در تاریخ اسلام از برجستگى خاصى برخوردار است. که تاریخ نگاران و سیره نویسان موارد ذیل را ذکر کرده اند:
الف: سیاهپوشى زنان و امام سجاد(علیه السلام) در شام
پس از پایان خطبه تاریخى و افشاگرانه امام سجاد(علیه السلام) در مسجد دمشق منهال برخاست و عرض کرد: اى فرزند رسول خدا! چگونه صبح کردى؟ امام زین العابدین سلام الله علیه فرمود:
کیف حال من اصبح وقد قتل ابوه وقلّ ناصره وینظر الى حرم من حوله اسارى فقد فقدوا الستر والغطاء وقد اعدموا الکافل والحمى، فما ترانى الاّ اسیراً ذلیلا قدعدمت الناصر والکفیل قد کسیت انا واهل بیتى ثیاب الأسى وقد حرمت علینا جدید العرى.
چگونه است حال کسى که پدرش به قتل رسیده و یارانش اندکاند و اهل و عیالش اسیر و بى پوشش و حجاب و بى سرپرست و حامى هستند. پس مرا جز (به هیئت) اسیرى خوار (و گرفتار در چنگ دشمن) که یار و سرپرست خویش را از دست داده نمى بینى. همانا من و اهل بیتم لباس عزا پوشیدهایم و (پوشیدن) لباس نو بر ما روانیست ..
الحائری، جعفر عباس، (معاصر) بلاغة الإمام علی بن الحسین(ع)، ص93 ناشر: دار الحدیث للطباعة والنشر، ایران: قم المقدسة، الطبعة الأولى 1425 - 1383ش
بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار ج4 19 باب 2 النصوص على الخصوص على إمامته و الوصیة إلیه و أنه دفع إلیه الکتب و السلاح و غیرها و فیه بعض الدلائل و النکت ..... ، ص17
واژه «الاسی» در لغت به معناى حزن و اندوه بر چیزى است. بنا براین، تعبیر «ثیاب الاسی» در روایت به معناى لباس حزن است. وهمانطور که گذشت، حداد یا همان لباس سیاه، لباس مرسوم در زمان عزادارى بوده است. این روایت نشان مىدهد که امام سجاد علیه السلام و بقیه اهل بیت در شام لباس سیاه پوشیدند.
خلیل ابن احمد یکى از واژه شناسان مىنویسد:
أسی: الأسى، مقصور: الحزن على الشیء ..
واژهى «الأسی» اسم مقصور، از ماده «أسی» به معناى حزن بر چیزى است.
الفراهیدی، الخلیل بن أحمد (متوفای: 175هـ )، کتاب العین ج 7، ص332 ، تحقیق : د مهدی المخزومی/ د إبراهیم السامرائی، ناشر: مکتبة الهلال.
طبق روایت دیگر، اهل بیت رسول خدا صلى الله علیه وآله در شام، در مدت هفت روزى که براى سالار شهیدان عزادارى کردند؛ لباس سیاه پوشیدند:
فَلَمَّا أَصْبَحَ اسْتَدْعَى بِحَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله- فَقَالَ لَهُنَّ أَیُّمَا أَحَبُّ إِلَیْکُنَّ- الْمُقَامُ عِنْدِی أَوِ الرُّجُوعُ إِلَى الْمَدِینَةِ- وَلَکُمُ الْجَائِزَةُ السَّنِیَّةُ قَالُوا نُحِبُّ أَوَّلًا- أَنْ نَنُوحَ عَلَى الْحُسَیْنِ قَالَ افْعَلُوا مَا بَدَا لَکُمْ- ثُمَّ أُخْلِیَتْ لَهُنَّ الْحُجَرُ وَالْبُیُوتُ فِی دِمَشْقَ- وَلَمْ تَبْقَ هَاشِمِیَّةٌ وَلَا قُرَشِیَّةٌ- إِلَّا وَلَبِسَتِ السَّوَادَ عَلَى الْحُسَیْنِ- وَنَدَبُوهُ عَلَى مَا نُقِلَ سَبْعَةَ أَیَّام.
هنگامى که صبح شد یزید حرم و اهل بیت رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله را خواست و به ایشان گفت: دوست دارید نزد من بمانید یا بجانب مدینه مراجعت نمائید؟ من جایزه فراوانى بشما خواهم داد. آنان گفتند: ما اولاً دوست داریم براى امام حسین نوحه و عزادارى کنیم. یزید گفت: هر چه در نظر دارید انجام دهید. سپس حجرههائى در دمشق براى آنان تخلیه شد و مشغول عزادارى شدند هیچ زنى هاشمى و قریشى نماند مگر اینکه در ماتم امام حسین علیه السلام لباس سیاه پوشیدند و بر او هفت روز عزادارى و گریه کردند.
المجلسی، محمد باقر (متوفای 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار،ج 45، ص196 تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء- بیروت - لبنان، الطبعة الثانیة المصححة، 1403- 1983 م.
البحرانی، الشیخ عبد الله متوفای1130، العوالم ، الإمام الحسین (ع)،، ص422، تحقیق: مدرسة الإمام المهدی (ع، ناشر: مدرسة الإمام المهدی (عج)، قم، الطبع الأولى المحققة 1407 - 1365 ش
النوری، المیرزا حسین (متوفای1320) مستدرک الوسائل ، ج 3، ص327، تحقیق : مؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، ناشر : مؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث - بیروت – لبنان ،الطبعة الثانیة: 1408– 1988
ب: سیاه پوشی زنان هاشمى در مدینه
بعد از این که اهل بیت امام حسین علیه السلام از کوفه و شام به مدینه رسول خدا صلى الله علیه وآله بر گشتند، تمام زنان بنى هاشم با پوشیدن لباس سیاه به عزادارى پرداختند.
روایت ذیل بیانگر این ماجرا است:
عن الحسن بن ظریف بن ناصح، عن أبیه، عن الحسین بن زید، عن عمر بن علی بن الحسین، قال: لما قتل الحسین بن علی علیهما السلام لبسن نساء بنی هاشم السواد والمسوح وکن لا یشتکین من حر ولا برد وکان علی بن الحسین علیهما السلام یعمل لهن الطعام للمأتم.
ابوحفص عمر، فرزند امام سجاد و برادر ناتنى امام باقر مىگوید: زمانى که حسین بن على(علیهما السلام) به شهادت رسید، زنان بنىهاشم لباسهاى سیاه و جامههاى خشن مویین پوشیدند و از گرما و سرما شکایت نمىکردند و پدرم، على بن الحسین(علیهما السلام) به علت (اشتغال آنان به) مراسم عزادارى، برایشان غذا آماده مىکرد.
أحمد بن محمد بن خالد البرقی، (متوفای274) المحاسن، ج2 ص420 ، تحقیق: السید جلال الدین الحسینی، ناشر: دار الکتب الإسلامیة، طهران، الطبعة الأولی1330 ش
این روایت از نظر سند نیز معتبر است ( بحث سندى آن در بخش سوم مطرح شده است) و از نظر دلالت هم کاملاً معنایش روشن است .
ام سلمه از زنان مورد احترام رسول خدا و شاهد نزول آیه تطهیر در شأن پنج تن آل عبا بود. این زن با وفا، علاقه خاصى به فرزندان رسول خدا (ص) و به خصوص امام حسین علیه السلام داشت وحضرت سید الشهداء او را مادر صدا مىزد.
ام سلمه در عصر عاشورا، رسول خدا صلى الله علیه وآله را در خواب دید در حالى که سر و ریش مبارکش پر از خاک بود. ام سلمه از این وضع رسول خدا پرسید در جواب فرمود: الآن حسین کشته شد:
وأخرج الترمذی أن أم سلمة رأت النبی صلی الله علیه وآله باکیا وبرأسه ولحیته التراب فسألته فقال: (قتل الحسین آنفا)
الهیثمی، أبو العباس أحمد بن محمد بن علی ابن حجر الوفاة: 973هـ ، الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة، ج 2، ص567 تحقیق: عبد الرحمن بن عبد الله الترکی دار النشر: مؤسسة الرسالة - لبنان 1417هـ 1997م ، الطبعة : الأولى
این بانو، بعد از شهادت امام حسین (ع) در مسجد پیامبر خیمه سیاه برپا کرد و خود جامه سیاه پوشید.
عن ابى نعیم باسناده عن ام سلمه رضوان الله علیها انّها لمّا بلغها مقتل الامام الحسین بن على(علیهما السلام) اضربت قبة سوداء فى مسجد رسول الله(صلى الله علیه وآله) ولبست السواد.
به روایت ابو نعیم اصفهانی، بعد از این که ام سلمه خبر شهادت امام حسین (ع) را شنید؛ در مسجد پیامبر خیمه سیاه برپا کرد و خود جامه سیاه پوشید.
ادریس قرشى،عمادالدین، عیون الاخبار و فنون الآثار،، ص109،(طبع بیروت)
این موارد، نمونه هایى از سیاه پوشى اهل بیت در عزادارى امام حسین علیه السلام بود.
بعد از آن در طول تاریخ نیز موارد زیادى از سیاه پوشی، در شهادتها و وفیات نقل شده است واگر صفحات تاریخ را مرور کنیم موارد زیادى از سیاهپوشى در زمان حیات ائمه و در دوره غیبت دیده مىشود و این سیره تا به امروز در میان شیعیان و پیروان اهل بیت علیهم السلام ادامه داشته و تا همیشه تاریخ ادامه خواهد داشت.
بنا براین، سیاه پوشى شیعیان در طول تاریخ برگرفته از سیره اهل بیت و اقتداء به سیره آن پاکان است.
رنگ سیاه گذشته از اینکه داراى خواص و آثارى همانند خاصیت حجاب کامل و هیبت و صلابت است، متناسب ایام عزادارى در ابراز غم و اندوه است؛ زیرا شخص عزادار در مصیبت از دست دادن عزیزش داغدار و اندوهناک است و هیچ خوشى و شادمانى نمىتواند جاى آن را بگیرد.
به همین جهت مىبینیم که در نقاط مختلف عالم، مصیبت دیدگان از همین رنگ استفاده مىکنند و حتى دوستان نزدیک نیز براى ابراز همدردى با صاحب مصیبت سیاه مىپوشند و هرچه زمان مىگذرد این رسم منطقى پر رونقتر مىگردد و علت اصلىاش این است که رنگ سیاه ذاتاً حزن آور است.
در سفارش امام صادق علیه السلام به حنان بن سدیر، یکى از خصایص رنگ سیاه (حزن آورى یا وارث حزن) شمرده شده است:
عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِیرٍ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وَفِی رِجْلِی نَعْلٌ سَوْدَاءُ فَقَالَ یَا حَنَانُ مَا لَکَ وَلِلسَّوْدَاءِ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ فِیهَا ثَلَاثَ خِصَالٍ تُضْعِفُ الْبَصَرَ وَتُرْخِی الذَّکَرَ وَتُورِثُ الْهَمَّ وَمَعَ ذَلِکَ مِنْ لِبَاسِ الْجَبَّارِینَ قَالَ فَقُلْتُ فَمَا أَلْبَسُ مِنَ النِّعَالِ قَالَ عَلَیْکَ بِالصَّفْرَاءِ فَإِنَّ فِیهَا ثَلَاثَ خِصَالٍ تَجْلُو الْبَصَرَ وَتَشُدُّ الذَّکَرَ وَتَدْرَأُ الْهَمَّ وَهِیَ مَعَ ذَلِکَ مِنْ لِبَاسِ النَّبِیِّینَ.
حنّان بن سُدَیر، مىگوید خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم در حالى که نعلین سیاه در پایم بود فرمود: اى حنان ترا چه شده که نعلین سیاه پوشیدهای، آیا نمى دانى که رنگ سیاه مایه ضعف بینایى و تقلیل شهوت و مورث غم و اندوه است؟ و علاوه بر این، از لباس جباران است. از امام پرسیدم چه نوع نعلینى به پا کنم؟ پاسخ داد: بر تو باد به پوشیدن نعلین زرد که در آن سه خاصیت است: چشم را جلا مىبخشد، قوّه شهوت را تقویت مىکند، و غم و اندوه را زایل مى سازد
الکلینی الرازی، أبی جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفای328 هـ)، الأصول من الکافی، ج 6، ص466 ناشر: اسلامیه، تهران، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش.
در روایت دیگر امام صادق علیه السلام به زراره فرمود: زمین و خورشید چهل صبح در ماتم سیدالشهداء علیه السلام به (سیاهى و تیرگی) گریه کرد:
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَا زُرَارَةُ إِنَّ السَّمَاءَ بَکَتْ عَلَى الْحُسَیْنِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً بِالدَّمِ وَإِنَّ الْأَرْضَ بَکَتْ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً بِالسَّوَادِ وَإِنَّ الشَّمْسَ بَکَتْ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً بِالْکُسُوفِ وَالْحُمْرَةِ وَإِنَّ الْجِبَالَ تَقَطَّعَتْ وَانْتَثَرَتْ وَإِنَّ الْبِحَارَ تَفَجَّرَتْ وَإِنَّ الْمَلَائِکَةَ بَکَتْ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً عَلَى الْحُسَیْنِ وَمَا اخْتَضَبَتْ مِنَّا امْرَأَةٌ وَلَا ادَّهَنَتْ وَلَا اکْتَحَلَتْ وَلَا رَجَّلَتْ حَتَّى أَتَانَا رَأْسُ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ زِیَادٍ لَعَنَهُ اللَّهُ.
امام صادق علیه السلام به زراره فرمود: همانا آسمان در سوگ حسین (علیه السلام) چهل صبح خون و زمین چهل صبح به سیاهى و خورشید چهل صبح به کسوف [تیرگى و گرفتگى] و سرخى گریه کرد و کوه ها از هم جدا و پراکنده شد و دریاها شکافته شد و فرشتگاه چهل صبح بر امام حسین علیه السلام گریه کرد و هیچ زنى از ما (اهل بیت) بر چهره خویش خضاب نبست و روغن نمالید و سرمه نکشید و شانه بر موى نزد تا آنکه سر ابن زیاد ملعون براى ما آورده شد.
المجلسی، محمد باقر (متوفای 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج: 45، ص207 تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403 - 1983 م.
در روایت سوم امام صادق علیه السلام به زنانى که شوهر از دست دادهاند دستور مىدهد که لباس سیاه بپوشند و از پوشیدن لباسهاى رنگى خوددارى کنند:
وَعَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ وَلَا تَلْبَسُ الْحَادُّ ثِیَاباً مُصَبَّغَةً وَلَا تَکْتَحِلُ وَلَا تَطَیَّبُ وَلَا تَتَزَیَّنُ حَتَّى تَنْقَضِیَ عِدَّتُهَا وَلَا بَأْسَ أَنْ تَلْبَسَ ثَوْباً مَصْبُوغاً بِسَوَادٍ.
امام صادق علیه السلام فرمود: زن شوهر مرده جامه رنگى نپوشد وتا سپرى شدن ایام عده از پوشیدن لباسهاى رنگین، سرمه زدن، بوى خوش به کار بردن و زینت کردن بپرهیزد؛ اما پوشیدن لباس به رنگ سیاه اشکال ندارد.
النوری، المیرزا حسین (متوفای1320) مستدرک الوسائل ، ج 15،، ص361 تحقیق : مؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، ناشر : مؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث - بیروت – لبنان ،الطبعة الثانیة: 1408 – 1988
واژه (حاد) در این روایت به معناى زن شوهر مرده است که در مدت عده وفات آرایش و استعمال بوى خوش را ترک مىکند:
الحادُّ والمُحِدُّ من النساء: التی تترک الزینة و الطیب؛ و قال ابن درید: هی المرأَة التی تترک الزینة والطیب بعد زوجها للعدة.
الأفریقی المصری، محمد بن مکرم بن منظور (متوفای711هـ)، لسان العرب، ج3، ص43 ماده (حد) ناشر: دار صادر- بیروت، الطبعة: الأولى.
این دو روایت نشان مى دهد که رنگ سیاه، متناسب با عزا و اندوه است.
همچنین روایات دیگر نشان مىدهد که نپوشیدن رنگ سیاه و پوشیدن رنگهاى دیگر متناسب با ایام شادى و جشن و سرور است. از جمله روایاتى که در روز آغاز ولایت امام زمان و روز غدیر را (روز کندن جامه سیاه) معرفى کردهاند:
حذیفه مىگوید: امیرالمؤمنین فرمود: براى روز تاجگذارى امام زمان، هفتاد دو اسم است. عرض کردم یا امیر المؤمنین دوست دارم اسامى این روزها را بشنوم حضرت شروع کرد به شرح اسمهاى این روز و فرمود:
هَذَا یَوْمُ الِاسْتِرَاحَةِ، وَیَوْمُ تَنْفِیسِ الْکُرْبَةِ، وَیَوْمُ الْغَدِیرِ الثَّانِی ....
تا به اینجا رسید و فرمود: روز کندن جامه سیاه است:
وَیَوْمُ نَزْعِ السَّوَادِ،... .
المجلسی، محمد باقر (متوفای 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 3، ص127، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء- بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403- 1983 م.
روایت دوم مربوط به روز غدیر است که از آن به (یوم نزع السواد) تعبیر کرده است:
رواه عن الرضا علیه السلام قال إذا کان یوم القیامة زفت أربعة أیام إلى الله کما تزف العروس إلى خدرها قیل ما هذه الأیام قال یوم الأضحى ویوم الفطر ویوم الجمعة ویوم الغدیر وإن یوم الغدیر بین الأضحى و الفطر والجمعة کالقمر بین الکواکب وهو الیوم الذی نجا فیه إبراهیم الخلیل من النار فصامه شکرا لله وهو الیوم الذی أکمل الله به الدین فی إقامة النبی علیه السلام علیا أمیر المؤمنین علما وأبان فضیلته ووصاءته فصام ذلک الیوم... .
ویوم لبس الثیاب ونزع السواد ویوم الشرط المشروط ویوم نفی الغموم [الهموم] ویوم الصفح عن مذنبی شیعة أمیر المؤمنین وهو یوم السبقة ویوم إکثار الصلاة على محمد وآل محمد ویوم الرضا ویوم عید أهل بیت محمد .
حضرت رضا علیه السلام فرمود: هنگامى که روز قیامت برپا شود، چهار روز را زینت میدهند همان طور که عروس را آرایش، میکنند، گفته شد: این چهار روز کدام ایام هستند؟.
فرمود: روز عید قربان، روز فطر، روز جمعه، و روز غدیر، اما روز غدیر در بین اضحى و فطر و روز جمعه مانند ماه در بین ستارگان است، و آن روزیست که ابراهیم علیه السلام از آتش نجات پیدا کرد و براى شکرگزارى آن روز را روزه گرفت.
روز عید غدیر همان روزیست که خداوند دین را کامل گردانید و حضرت رسول صلى اللَّه علیه و آله على علیه السلام را بعنوان خلافت و حکومت براى مردم برگزید، و فضیلت و وصایت او را آشکار کرد، و آن روز را روزه مىگرفت......
غدیر روزى است که در آن باید جامه نیکو پوشید و لباسهاى سیاه را از بدن دور کرد، و آن روزى است که غمها در آن زدوده مىشود، و گناهان شیعیان امیر المؤمنین علیه السلام آمرزیده مىشود.
غدیر روزى است که در آن نسبت به کارهاى خیر باید سبقت گرفت، و روزى است که در آن باید به محمد و آل محمد بسیار صلوات فرستاد.
غدیر روزى است که خداوند در آن روز دین اسلام را کامل کرد و آن را پسندید، و روز عید آل محمد علیهم السلام میباشد
السید ابن طاووس، (متوفای664) إقبال الأعمال، ص464 ، تحقیق: جواد القیو مىالاصفهانی، ناشر: مکتب الإعلام الإسلا مى1414هـ
طبق این روایات میان رنگ سیاه و عزادارى رابطه طبیعى وجود دارد خصوصاً با توجه به این که روز نهم ربیع الاول مسبوق به ایام طولانى عزادارى محرم و صفر است. اگر میان رنگ ها و این ایام تناسبى نبود، امام علیه السلام هم چنان تعبیراتى را ذکر نمىفرمود.
با حفظ این تناسب منطقى و عاطفی، از دیدگاه علم روان شناسى نیز، رنگ سیاه کاهش دهنده آلام در مصائب است و انسان مصیبت دیده را در اضطراب ناشى از فقدان شخص محبوب، به سمت آرامش دعوت مىکند.
حجتی ، محمد امین، معاصر، اثرات تربیتی رنگ از نظر اسلام و روان شناسی، ص9 و ص58-59
در بخش قبلى علل سیاه پوشى شیعیان در ایام عزادارى بررسى شد به نظر مىرسد این مسأله را از دیدگاه فقهى نیز باید مورد دقت قرار داد و نظر بزرگان را در این باره جستجو کرد. براى این منظور دیدگاه فقهاء را در دو مورد و در ضمن دو فصل بررسى مىکنیم:
فقهاء شیعه (اعلى الله مقامهم) با استناد به روایات، پوشیدن لباس سیاه را در ایام عزادارى سیدالشهداء علیه السلام جایز و مستحب مىدانند. این مطلب را گاه در فتوا و گاهى در وصیت نامه هایشان بیان کرده و اغلب در عمل نیز از خود نشان دادهاند.
قبل از ارائه دیدگاه فقهاء باید یاد آور شد که نظر آنان براستحباب، پس از بررسى و دقت روایات ناهى از پوشش سیاه و حمل آنها برکراهت است به همین جهت در نقل اقوال فقهاء، تعبیراتى همانند (من هذه الاخبار) آمده است که اشاره به روایات بخش سوم دارد.
با حفظ این نکته اکنون به کلام و تصریحات این برزگان اشاره مىکنیم:
این فقیه نام آور، پس از آن که نظر خود را در مورد کراهت این رنگ در نماز ابراز مىکند مىگوید:
ثم أقول: لایبعد استثناء لبس السواد فی مأتم الحسین (علیه السلام) من هذه الأخبار لما استفاضت به الأخبار من الأمر باظهار شعائر الأحزان.
بعید نیست پوشیدن لباس سیاه در عزادارى امام حسین علیه السلام را به خاطر روایات مستفیضه در مورد امر به اظهار شعایر حزن، از این اخبار استثناء کنیم و قائل به عدم کراهت شویم.
البحرانی، الشیخ یوسف بن أحمد ابن إبراهیم، متوفاى( 118 هـ)، الحدائق الناضرة فی أحکام العترة الطاهرة،ج7 ص116، تحقیق: محمد تقی الإیروانی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلا مىلجماعة المدرسین ، قم.
در پایان، کلامش را به روایات مستند مىسازد.
در کتب فقهی، هر یک از فقهاء به کلام مرحوم بحرانى اشاره دارند.
از محضر مرحوم آیت الله العظمى میرزا جواد تبریزى در مورد نظر مرحوم بحرانى بر رحجان لباس سیاه در عزادارى امام حسین علیه السلام پرسیده شده است و ایشان هم با تأیید نظر مرحوم بحرانی، پوشیدن لباس سیاه را از مظاهر حزن در مصیبت سید الشهداء و اهل بیت و اصحاب و ائمه هدى علیهم السلام، دانسته و اظهار اندوه را در مصائب آنان با توجه به روایات از نظر شرعى مستحب مىداند:
سؤال:
هل ترون ما ذهب إلیه صاحب الحدائق من أن لبس السواد فی عزاء سید الشهداء وبقیة الأئمة علیهم السلام، راجح شرعا؟
جواب: ما ذهب إلیه صاحب الحدائق قدس سره صحیح، فإن لبس السواد من مظاهر الحزن على ما أصاب سید الشهداء وأهل بیته وأصحابه، وکذا سائر الأئمة علیهم السلام، وإظهار الحزن فی مصائبهم مندوب شرعا، للنصوص الکثیرة وفیها الصحیح، والله العالم .
سؤال: به عقیده شما پوشش سیاه در عزادارى امام حسین و سائر ائمه علیهم السلام رجحان شرعى دارد؟ چنانچه صاحب حدایق نظرش همین است.
جواب: نظر صاحب حدائق صحیح است ؛ زیرا پوشش سیاه از مظاهر حزن در مصیبت سیدالشهداء و اهل بیت و یاران او و سائر ائمه هدى است و اظهار حزن در مصیبت آنان به خاطر روایات فراوان که در میان آنها روایت صحیح وجود دارد ؛ مستحب شرعى است.
العاملی، (معاصر) الانتصار ج 9، ص247 ناشر: دار السیرة، بیروت، لبنان الطبعه الأولى 1422
ایشان بعد از این که نظرش را بر استحباب سیاه پوشى در مراسم عزادارى سالار شیهدان ابراز مىکند؛ در چگونگى دلالت روایات بر استحباب دو دلیل مىآورد:
ا. سکوت و تأیید امام على بن الحسین علیهما السلام
به این بیان که زنان هاشمى در محضر امام سجاد در سوگ سیدالشهدا به ماتم و عزادارى پرداختند و لباس سیاه در بر کردند و امام هم با سکوتش کار آنان را تأیید کردند و اگر این کار مرجوح بود و یا جایز نمىبود حتماً آن حضرت مانع مىشد و در صورت منع، بر آنان نیز اطاعت امام زمانش واجب بود؛ پس سکوت و تأیید امام دلیل بر جواز و استحباب این کار است؛ به ویژه این که در میان زنان بنى هاشم، حضرت زینب سلام الله علیها که بالاترین مقام را بعد از معصوم دارد؛ نیز لباس سیاه پوشیده است.
ب. استحباب عزاداری
از آنجائى که اقامه عزادارى امام حسین از شعائر دینى و از باب استحباب پاداشهایى بر آن مترتب است؛ پوشیدن لباس سیاه که نشانه حزن و شعار عزادارى است جنبه استحبابى به خود مىگیرد؛ چنانچه پوشیدن لباس سیاه، از گذشته دور تا به امروز در همه نقاط عالم شعار حزن بر فقدان عزیزى است:
وجه الدلالة على الاستحباب هو لبسهن ذلک بمحضره علیه السلام وعدم منعهن عن لبسه وأمرهن بغیره من مراسم العزاء وخصوصاً بعد وجود مثل الصدیقة الصغرى زینب الکبرى علیها السلام الذى لا یقصر فعلها عن فعل المعصوم لکونها تالیة له فی المقامات العالیة والدرجات السامیة.
کما یدل له انه شعار الحزن والعزاء على المفقود العزیز الجلیل من قدیم الزمان وسالف العصر والاوان: وکما هو المرسوم الیوم فی جمیع نقاط العالم.
الطباطبائی الحائری، السید میرزا جعفر حفید صاحب الریاض قدهما (المتوفى سنة 1321هـ) ارشاد العباد إلى استحباب لبس السواد على سید الشهداء والأئمة الأمجاد علیهم السلام، ص28، ص، مصحح: السید محمد رضا الحسینی الأعرجی الفحام.
او در جاى دیگر عقیده و رفتار پدرش (حاج میرزا علامه سید على نقى طباطبائى که از اعاظم مجتهدى کربلا بوده) را این گونه بیان مىکند:
در اواخر عمر پدرم علامه، پوشیدن لباس سیاه و ندبهاى او در ایام عزادارى مولاى ما امام حسین علیه السلام در فتوا و عمل تا هنگامى که به رحمت حق پیوست دیده مىشد:
وکان والدی العلامة أعلى الله مقامه فی أواخر أمره وعمره یرى حسن التلبس بهذا اللباس فی أیام مأتم مولانا الحسین (ع) المعودة وندبیته فتوى وعملا إلى أن انتقل إلى رحمة الله.
الطباطبائی الحائری ، السید میرزا جعفر حفید صاحب الریاض قدهما ، (المتوفى سنة 1321ه) ارشاد العباد إلى استحباب لبس السواد على سید الشهداء والأئمة الأمجاد علیهم السلام، ص54، مصحح: السید محمد رضا الحسینی الأعرجی الفحام.
ایشان مىنویسد:
وفى استثناء لبسه فى مأتم الحسین (علیه السلام) ونحوه وجهٌ غیر بعید کما فى حدائق لما دلّ على اظهار شعائر الحزن علیه (علیه السلام) ولما روى من لبس نساء بنى هاشم السواد ولم یغیّرنها فى حرّ او برد وکان زین العابدین (علیه السلام) یصنع لهن الطعام فى المأتم ولم ینکره (علیه السلام) علیهن.
و در استثناء پوشش سیاه در عزادارى امام حسین علیه السلام و مانند آن (از کراهت) بعید نیست. چنان که در کتاب حدائق نیز استثناء شده است. دلیل استثناء آن [روایاتی] است که بر اظهار شعائر حزن بر امام حسین دلالت مىکند و دلیل دیگر، روایتى است که زنان بنى هاشم در ماتم آن حضرت سیاه پوشیدند که حتى در گرما و سرما هم از تن شان بیرون نکردند و امام زین العابدین علیه السلام در مدتى که زنان مشغول عزادارى بودند؛ غذا آماده مىکردند و ایشان زنان را از این کار باز نداشتند.
کاظمینى، محمد حسین، متوفى 1308هـ ، هدایة الأنام فى شرح شرایع الأسلام،، ص454، طبع نجف 1330هـ
محدث فقیه مرحوم میرزاى نورى در مستدرک الوسائل بعد از نقل اخبار دال بر کراهت جامه سیاه و روایت محاسن برقى نظر خود را بر استحباب این گونه بیان مىکند:
قلت: وفی هذه الأخبار، والقصص، إشارة أو دلالة على عدم کراهة لبس السواد، أو رجحانه حزنا على أبی عبد الله (علیه السلام)، کما علیه سیرة کثیر فی أیام حزنه ومأتمه.
در این اخبار و قصه ها، اشاره یا دلالت بر عدم کراهت پوشش سیاه یا رجحان آن در حزن حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام است هم چنان که سیره بسیارى در ایام حزن و ماتم آن حضرت بر این است .
النوری، المیرزا حسین (متوفای1320)، مستدرک الوسائل ج3ص 328 تحقیق و الناشر: مؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، بیروت، لبنان ،الطبعة الثانیة: 1408 - 1988 م
در کتاب استفتائات آیت الله العظمى سیستانى این چنین آمده است:
السؤال:
ما هو رأیکم فی لبس السواد فی عزاء خامس أصحاب الکساء؟ الجواب: لبس السواد فی عزاء سید الشهداء [روحی فداه] أمر مطلوب.
نظر شما در مورد پوشیدن لباس مشکى در عزادارى امام حسین (خامس اصحاب کساء) چیست؟
جواب: پوشیدن لباس سیاه در عزادارى سیدالشهداء امر پسندیده است.
استفتاءات (فتاواى مراجع) السید السیستانی، ص192
سؤال:
یرجى من سماحتکم بیان رأیکم فی هذه المسألة التی أخذت منحى خطیرا فی الکویت بعد مسألة مظلومیة الزهراء علیه السلام والتی لا تخفى علیکم، والمسألة هی: ما هو رأیکم المبارک فی لبس السواد، واللطم على الصدور أثناء إحیاء مراسیم العزاء لسید الشهداء علیه السلام فی شهر محرم الحرام، ولباقی الأئمة الأطهار علیهم السلام؟
سؤال: از محضر شما استدعامندم نظر تان را در باره مسألهاى که بعد از مسأله مظلومیت حضرت زهرا سلام الله علیها جایگاه مهمىرا در کویت گرفته است؛ بیان فرمائید.
و آن مسأله، پوشیدن لباس سیاه و سینه زدن در اثناء مراسم عزادارى سیدالشهداء علیه السلام در ماه محرم و بقیه ایام عزادارى امامان علیهم السلام است.
جواب:
لا إشکال ولا ریب ولا خلاف بین الشیعة الإمامیة فی أن اللطم ولبس السواد من شعائر أهل البیت علیهم السلام، ومن المصادیق الجلیة للآیة: ذلک ومن یعظم شعائر الله فإنها من تقوى القلوب.
کما أنها من مظاهر الجزع الذی دلت النصوص الکثیرة على رجحانه فی مصائب اهل البیت ومآتمهم. ومن یحاول تضعیف هذه الشعائر أو التقلیل من أهمیتها بین شباب الشیعة، فهو من الآثمین فی حق أهل البیت علیهم السلام، ومن المسؤولین یوم القیامة عما اقترفه فی تضلیل الناس عن مظالم الأئمة علیهم السلام. ثبت الله المؤمنین على الإیمان والولایة. والله الهادی إلى سواء السبیل.
جواب:
بدون شک در میان شیعه هیچ گونه اختلافى نیست در این که سینه زنى و پوشیدن لباس سیاه از شعائر اهل بیت علیهم السلام و از مصادیق بارز این آیه کریمه است که مىفرماید: و هر کس شعائر الهى را بزرگ دارد این کار نشانه تقواى دلهاست.
چنانچه این کارها از مظاهر جزع در مصائب و سوگوارى اهل بیت علیهم السلام است که روایات فراوان بر رجحان آن دلالت مىکند. هرکس در تضعیف یا کم رنگ نمودن اهمیت آن در میان جوانان شیعه تلاش نماید از جفا کاران در حق اهل بیت است و از جمله کسانى است که در قیامت مورد سؤال قرار مىگیرد از آنچه که مردم را در باره ظلم کنندگان به اهل بیت به اشتباه انداخته است. خداوند مؤمنان را بر ایمان و ولایت اهل بیت ثابت قدم نگهدارد. و خداوند هدایت کنند به راه راست است.
الشیخ الکورانی العاملی، (معاصر) الانتصار ، ج 9، ص247 ناشر: دار السیرة، بیروت، لبنان الطبعه الأولى 1422
ایشان در وصیت نامه خود این چنین مىنویسد:
سفارش مى کنم او [پسرم] را به اینکه لباس سیاهى که در ماه محرّم و صفر مى پوشیدم جهت حزن واندوه در مصیبتهاى آل رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) با من دفن شود.
رفیعى، على، «علاء مرودشتى» شهاب شریعت; درنگى در زندگى حضرت آیة الله العظمى مرعشى نجفى(ره)،، ص366 ، (طبع کتابخانه عمومى حضرت آیة الله العظمى مرعشى، قم1373ش)
علاوه بر آقایان اعلام، فقهاى دیگر همانند: مرحوم فاضل دربندى در کتاب اسرار الشهاده، ص60 چاپ تهران، سال 126، سید اسماعیل عقیلى نورى در وسیلة المعاد فى شرح نجاة العباد ج 2، ص170، شیخ زین العابدین مازندرانى (متوفاى 1309) در ذخیرة المعاد، ص620 چاپ بمبئى سال 1298، علامه سید حسن صدر در کتاب تبیین الرشاد فى لبس السواد على الأئمة الأمجاد و شیخ أبو الفضل تهرانى در شفاء الصدر، ص324 من سبع بمبئى سنة 1309 همگى بر استحباب فتوا داده اند.
و از نگاه عمل نیز علماى بزرگ معاصر در ایام شهادت سالار شهیدان و ایام شهادت ائمه اطهار علیهم السلام لباس سیاه مىپوشند.
با در نظر داشت سخنان بزرگان فقهاء، مشروعیت و استحباب امور ذیل در ایام محرم و عاشوراى حسینى اثبات مى شود:
<!--[if !supportLists]-->1. <!--[endif]-->استحباب سیاهپوشی
<!--[if !supportLists]-->2. <!--[endif]-->استحباب اقامه مجالس عزادارى
<!--[if !supportLists]-->3. <!--[endif]-->استحباب اطعام عزاداران
<!--[if !supportLists]-->4. <!--[endif]-->استحباب خدمت گذارى در مجالس عزاداری
یکى از شبهات وهابیت در بحث سیاهپوشى این است که بعضى روایات در منابع شیعه آمده که از پوشش رنگ سیاه منع کرده است. مرحوم شیخ صدوق (ره) در باب 56 علل الشرائع این روایات را ذکر کرده است. آنها مدعى اند که با توجه به این روایات استفاده از این رنگ از دیدگاه شیعه حرام است.
در پاسخ به این ادعا لازم است فتاواى فقهاء را مورد بررسى قرار دهیم.
در مکتب شیعه، حکم به حرمت، وجوب، کراهت و استحباب وابسته به دیدگاه و استنباط فقیهان و مجتهدانى است که متخصص در استنباط احکام فقهىاند؛ لذا اگر فقیهى با توجه به ادله، در مسألهى حکم وجوب و... را استنباط نماید براى مقلدان او حجت خواهد بود.
با در نظر داشت این مطلب، در مورد روایات مورد بحث، فقهاء از گذشته تا کنون حکم کراهت را استفاده کرده (نه حرمت) و آنهم فقط در مورد نماز پوشیدن لباس سیاه (غیر از عمامه، کفش و عباء) را مکروه مىدانند؛ در حالى که مستشکل، تعبیر «حرمت» را به کار برده است.
قبل از نقل نظر فقهاء لازم است روایاتى را که مستند نظر آنها قرار گرفته؛ دسته بندى نمود تا مطلب بیشتر روشن شود:
در مسأله کراهت پوشش سیاه در نماز، روایات به دو دسته تقسیم مىشود:
1. وَ رُوِیَ لَا تُصَلِّ فِی ثَوْبٍ أَسْوَدَ فَأَمَّا الْخُفُّ أَوِ الْکِسَاءُ أَوِ الْعِمَامَةُ فَلَا بَأْس
در لباس سیاه نماز نخوانید. ولى چکمه و عبا و عمامه اشکالى ندارد.
الکلینی الرازی، أبی جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفای328 هـ)، الکافی، ج: 3ص403 ناشر: اسلامیه، تهران، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش.
2. عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَسِّنِ بْنِ أَحْمَدَ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قُلْتُ لَهُ أُصَلِّی فِی الْقَلَنْسُوَةِ السَّوْدَاءِ فَقَالَ لَا تُصَلِّ فِیهَا فَإِنَّهَا لِبَاسُ أَهْلِ النَّارِ.
راوى مىگوید: از امام صادق پرسیدم آیا در کلاه (عرقچین) سیاه نماز بخوانم؟ فرمود: در آن نماز نخوان؛ زیرا لباس اهل آتش است.
الکلینی الرازی، أبی جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفای328 هـ)، الکافی، ج: 3ص403 ناشر: اسلامیه، تهران، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش.
الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفای460هـ)، تهذیب الأحکام، ج 2، ص213، تحقیق : السید حسن الموسوی الخرسان ، ناشر : دار الکتب الإسلامیة ـ طهران ، الطبعة الرابعة،1365 ش.
این روایت با سند دیگر اینگونه نقل شدهاست:
3. أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الْعَطَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قُلْتُ لَهُ أُصَلِّی فِی قَلَنْسُوَةِ السَّوْدَاءِ قَالَ لَا تُصَلِّ فِیهَا فَإِنَّهَا لِبَاسُ أَهْلِ النَّارِ.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفای381هـ)، علل الشرائع ج2، ص 348، ناشر: داوری ـ قم، الطبعة: الأولی.
این دسته از روایات از نظر سند مرفوع و مرسل است به این جهت قابل استناد نیست.
1. عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى الْیَقْطِینِیِّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ یَحْیَى عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ جَدِّی عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ فِیمَا عَلَّمَ أَصْحَابَهُ لَا تَلْبَسُوا السَّوَادَ فَإِنَّهُ لِبَاسُ فِرْعَوْنَ.
به روایت امام صادق علیه السلام، از جمله چیزهاى که حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام به اصحابش تعلیم نمود این است که فرمود: لباس سیاه نپوشید زیرا آن لباس فرعون مىباشد.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفای381هـ)، علل الشرائع ج2، ص348، ناشر: داوری ـ قم، الطبعة: الأولی.
این روایت در نقل دیگر بدون سند آمدهاست:
وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فِیمَا عَلَّمَ أَصْحَابَهُ لَا تَلْبَسُوا السَّوَادَ فَإِنَّهُ لِبَاسُ فِرْعَوْنَ .
الشیخ الصدوق ، أبی جعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی (المتوفى سنه 381 )، من لا یحضره الفقیه ،ج 1، ص251 ، تصحیح و تعلیق: علی أکبر الغفاری ، الناشر: جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة ـ قم، الطبعة الثانیة
2. مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ رَفَعَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ یُکْرَهُ السَّوَادُ إِلَّا فِی ثَلَاثَةٍ الْخُفِّ وَ الْعِمَامَةِ وَ الْکِسَاءِ.
امام صادق علیه السلام فرمود: لباس سیاه مکروه است مگر در سه مورد : عمامه و چکمه و عبا.
الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفای460هـ)، تهذیب الأحکام، ج 2، ص213، تحقیق : السید حسن الموسوی الخرسان ، ناشر : دار الکتب الإسلامیة ـ طهران ، الطبعة الرابعة،1365 ش .
3. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ رَفَعَهُ قَالَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله یَکْرَهُ السَّوَادَ إِلَّا فِی ثَلَاثٍ الْخُفِّ وَ الْعِمَامَةِ وَ الْکِسَاء.
الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفای328 هـ)، الأصول من الکافی، ج 6، ص449، ناشر: اسلامیه، تهران، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش.
در این دسته ، روایت نخست صحیحه است و از نظر سند اشکالى ندارد اما روایات دوم وسوم مرفوعه هستند.
روایت دیگر معتبره سکونى است که در ظاهر مطلق است :
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ یَزِیدَ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ إِلَى نَبِیٍّ مِنْ أَنْبِیَائِهِ قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ لَا تَلْبَسُوا لِبَاسَ أَعْدَائِی وَلَا تَطْعَمُوا طَعَامَ أَعْدَائِی وَلَا تَسْلُکُوا مَسَالِکَ أَعْدَائِی فَتَکُونُوا أَعْدَائِی کَمَا هُمْ أَعْدَائِی.
محمّد بن الحسن از محمّد بن الحسن الصفّار، از عبّاس بن معروف، از حسین بن یزید نوفلى، از سکونى از حضرت ابى عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند:
خداوند عزّ و جل به پیامبرى از پیامبرانش وحى فرمود که به مؤمنین بگو: لباس دشمنان من را نپوشید و طعام دشمنانم را تناول نکنید و راه دشمنان مرا طى نکنید پس شما نیز دشمن من خواهید شد همان طورى که آنها دشمن من هستند.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفای381هـ)، علل الشرائع ج2، ص348، ناشر: داوری، قم، الطبعة: الأولى.
اما فقیه معاصر مرحوم آیت الله العظمى میرزا جواد تبریزى مىنویسد این روایت معناى دیگرى دارد:
ونحن نلتزم بمضمون هذه الروایات فنقول: إن اللباس إذا اختص به أعداء الدین فلا یجوز لبسه، مثل القبعة التی یختص بلبسها الیهود. ولکن لباس السواد لم یثبت اختصاص لبسه بأعداء الدین، نعم یمکن ثبوت الإختصاص بخصوص (اللبادة السوداء) فإن لبسها من مختصات علماء الیهود والنصارى، وإذا ثبت ذلک فیها فلبسها حرام .
این روایت مىگوید: لباسى که مخصوص اعداءالله است پوشیدنش جایز نیست مانند کلاه فرنگى که فقط یهودیان از آن استفاده مىکنند. اما ثابت نشده است که لباس سیاه اختصاص به اعدالله پیدا کرده باشد. پس اگر لباسى از مختصات اعداءالله باشد مانند لباده سیاه، پوشیدن آن حرام است.
العاملی، (معاصر) الانتصار ج 9، ص253، ناشر: دار السیرة، بیروت، لبنان الطبعه الأولى 1422
با این حساب این روایت را نمىشود در زمره روایات دسته دوم ذکر کرد و از آن کراهت پوشش سیاه را استفاده کرد. در این دسته همان روایت نخست مىماند.
در یک بررسى کلی، مجموعه عظیمى از فقهاء در کتابهاى فقهى شان بابى را تحت عنوان (مکروهات الصلاة) باز کردهاند که با استناد به روایات فوق، و با ذکر دلائلی، یکى از مکروهات را در نماز پوشیدن لباس سیاه مىدانند.
مرحوم شیخ طوسى در کتاب الخلاف مسأله 247 بدون اشاره به روایات، دلیل کراهت را اجماع فرقه و احتیاط ذکر کردهاست:
تکره الصلاة فی الثیاب السود. وخالف جمیع الفقهاء فی ذلک. دلیلنا: إجماع الفرقة وطریقة الاحتیاط.
نماز در لباس سیاه مکروه است و در این مسأله تمام علماى [عامه] مخالفت کرده اند. دلیل ما بر کراهت، اجماع و راه احتیاط است.
الطوسی، أبی جعفر محمد بن الحسن متوفای(460 هـ) الخلاف، ج1/ 506، التحقیق: جماعة من المحققین، ناشر: مؤسسة النشر الإسلا مىالتابعة لجماعة المدرسین ،قم 1407 هـ
وتکره الصلاة فی الثیاب السود خلا العمامة، والخف قاله الأصحاب: روی عن النبی صلى الله علیه وآله أنه قال: (البسوا من ثیابکم البیاض فإنها من خیر ثیابکم) وأمره علیه السلام بهذا اللون یدل على اختصاصه بالمصلحة الراجحة فیکون ما یضاده غیر مشارک فی المصلحة، وأشد الألوان مضادة للبیاض السواد.
ویؤید ذلک من طریق الأصحاب، ما رواه أحمد بن محمد بن رفعه عن أبی عبد الله علیه السلام قال: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله یَکْرَهُ السَّوَادَ إِلَّا فِی ثَلَاثَةٍ الْعِمَامَةِ وَ الْخُفِّ وَ الْکِسَاءِ.
نماز در لباس سیاه به جز عمامه و چکمه سیاه مکروه است. این قول را اصحاب امامیه گفته اند. از رسول خدا صلى الله علیه وآله روایت شده که فرمود: لباس سفید تان را بپوشید؛ زیرا این لباس، از بهترین لباس شماست. دستور رسول خدا بر پوشیدن رنگ سفید، دلالت دارد که یک مصلحت راجحى در آن است پس ضد این رنگ (مانند رنگ سیاه) در این مصلحت با رنگ سفید مشترک نیست و شدید ترین رنگ از نظر ضدیت با سفید، رنگ سفید است.
این قول به کراهت را روایتى که احمد بن محمد از امام صادق علیه السلام نقل کرده تأیید مىکند که آن حضرت فرمود: رسول خدا صلى الله علیه وآله پوشش سیاه را دوست نداشت مگر در سه چیز: عمامه ، چکمه و عباء.
المحقق الحلی ، أبو القاسم نجم الدین جعفر بن الحسن (متوفای: 676)، المعتبر، ج 2، ص94، تحقیق وتصحیح: عدة من الأفاضل / إشراف: ناصر مکارم شیرازی، ناشر: مؤسسة سید الشهداء (ع)– قم
الثالثة: تکره الصلاة فی الثیاب السود، لما رواه الکلینی عمن رفعه إلى أبی عبد الله علیه السلام: «یکره السواد الا فی ثلاثة: الخف، والعمامة، والکساء». وفی مرفوع آخر إلیه علیه السلام فی القلنسوة السوداء: لا تصل فیها، فإنها لباس أهل النار.
وروی عن النبی صلى الله علیه وآله: «البسوا من ثیابکم البیاض، فإنها من خیر ثیابکم» وفیه دلالة على أفضلیة البیض للمصلحة، فاالمضاد لا یشارکها فی المصلحة.
مسأله سوم در این است که نماز در لباس سیاه مکروه است. به دلیل آنچه مرحوم کلینى از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: رسول خدا صلى الله علیه وآله پوشش سیاه را دوست نداشت مگر در سه چیز: عمامه ، چکمه و عباء. و در روایت دیگر امام صادق در پاسخ از پوشیدن کلاه سیاه در نماز فرمود: در آن نماز نخوانید؛ زیرا او از لباس اهل آتش است.
از رسول خدا صلى الله علیه وآله روایت شده که فرمود: لباس سفید تان را بپوشید زیرا بهترى لباس شما از نظر رنگ است. این روایت بر افضلیت رنگ سفید به خاطر وجود مصلحتى که در آن است؛ دلالت مىکند و رنگى که ضد آن است در این مصلحت با آن شریک نیست.
العاملی الجزینی ، محمد بن جمال الدین مکی ، معروف به شهید اول، (متوفای : 734 - 786 ه ق ) ذکرى الشیعة فی أحکام الشریعة،ج 3، ص55، تحقیق: مؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، الطبعة : الأولى، 1419 ه
روشن ترین عبارت در مورد روایات مورد بحث، از سید على طباطبائى است:
(وتکره) الصلاة (فی الثیاب السود ما عدا العمامة والخف) والکساء، لاطلاق المستفیضة بکراهة لبسها، عدا المستثنیات الثلاثة، مع تصریح جملة من النصوص بکراهة الصلاة فی خصوص القلنسوة، معللة بأنها لباس أهل النار، والتعلیل عام لا یخص المورد کما یستفاد من النصوص. مضافا إلى عموم المرسل: لا تصل فی ثوب أسود، فأما الخف والکساء والعمامة فلا بأس.
نماز در لباس سیاه، جز عمامه و چکمه و عباء مکروه است. دلیل اطلاق روایات مستفیضه در کراهت پوشش سیاه است. با این که پارهى از نصوص به کراهت نماز در خصوص کلاه سیاه تصریح دارد و تعلیلش این است که قلنسوه از لباس اهل نار و این تعلیل خاص این مورد نیست بلکه عام است که شامل لباس سیاه هم مىشود. علاوه بر آن عموم روایات دیگرى در خصوص نماز است که فرموده:در لباس سیاه نماز نخوانید و چکمه و عبا و عمامه را از این عموم استثناء کردهاست.
الطباطبائی ، السید علی، المتوفى سنة 1231 ه ق ، ریاض المسائل ، ج 3، ص201، تحقیق ونشر: مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین ـ قم، طبع الأولى 1414هـ
نعم یمکن الاستدلال لکراهة الصلاة فی الثیاب السود بمفهوم التعلیل الوارد فی القلنسوة فیما رواه فی الکافی عن الحسن بن أحمد عمن ذکره عن أبی عبد الله علیه السلام قال قلت له أصلی فی القلنسوة السوداء فقال لا تصل فیها فإنها لباس أهل النار فإنه یدل على کراهة کلما هو من لباس أهل النار ومن جملته الثیاب السود.
کما یشهد له روایة حذیفة بن منصور قال کنت عند أبی عبد الله علیه السلام بالحیرة فاتاه رسول أبی العباس الخلیفة یدعوه فدعى بممطر أحد وجهیه اسود والاخر ابیض فلبسه فقال أبو عبد الله علیه السلام اما انی ألبسه وانا اعلم أنه لباس أهل النار إذ الظاهر أن ذلک من حیث السواد لا خصوصیة الممطر ..
وکیف کان فلا تأمل فی الحکم خصوصا بعد ما حکى عن بعض من دعوى الاجماع علیه.
ممکن است براى کراهت نماز در لباس سیاه، به مفهوم تعلیل در روایت امام صادق علیه السلام استدلال شود که حضرت در پاسخ سؤال از نماز گزاردن در کلاه سیاه فرمود: در آن نماز نخوانید زیرا آن از لباس اهل آتش است. واین تعلیل بر کراهت هر چیزى که از لباس اهل نار باشد؛ دلالت دارد و از جمله لباس اهل نار، لباس سیاه است.
شاهد آن، روایت حذیفه ابن منصور است که تعبیر امام صادق از کت بارانى که یکطرف آن سیاه بود به لباس اهل نار ؛ ظاهراً از جهت سیاه بودن آن است نه خصوصیت دیگر آن. به هر حال در حکم (کراهت) جاى تأمل نیست به ویژه با ادعاى اجماعى که از بعضى حکایت شدهاست.
الهمدانی ، آقا رضا، ( متوفای: 1322) مصباح الفقیه ،ج 2، ص162، ناشر : انتشارات مکتبة النجاح- طهران، توضیحات : طبعة حجریة.
صاحب جواهر در ابتدا، عبارت محقق حلى را مىآورد:
(الثامنة تکره الصلاة فی ثیاب السود ما عدالعمامة والخف)
هشتمین مطلب کراهت نماز در جامه سیاه است. به جز عمامه و کفش، یا پاپوش مشکى که استفاده آنها کراهتى ندارد.
و سپس مىفرماید:
بلا خلاف اجده فی المستثنی منه، بل ربما ظهر من بعضهم الاجماع علیه. بل عن الخلاف ذالک صریحا وهو الحجة. مضافاً الی استفاضة النصوص فی النهی عن لبسه الذی ربما قیل باستفادة الکراهة فی خصوص الصلاة منه. إما لدعوى اتحاد الکونین کما سمعته فی المغصوب، أولأن إطلاق الکراهة یقتضی شمول خصوص الصلاة، ولا ینافیه شمول غیرها، إذ لیس المراد اختصاص الصلاة بذلک من بین الأفراد، بل المراد الکراهة فیها بالخصوص وإن کان غیرها من الأفراد کذلک، وقد سمعت نظیره فی استحباب خصوص بعض الأذکار فی الصلاة،
در کراهت لباس سیاه در نماز، اختلافى میان علماء نمىیابم؛ بلکه چه بسا از کلام بعض فقهاء اجماع بر کراهت به دست مىآید. این اجماع برکراهت در کتاب خلاف (شیخ طوسی) صریح است و این حجت است. علاوه بر این که، روایات دال بر کراهت به حد استفاضه است. چه بسا گفته شده است: مستفاد کراهت [از روایت] در خصوص نماز است،.
دلیل اجماع برکراهت یا به دلیل اتحاد کونین (بودن در حال نماز که امر دارد و پوشیدن لباس سیاه که نهى دارد) است؛ چنانچه در بحث مغصوب اتحاد کونین مطرح است. یا به دلیل این که اطلاق کراهت (روایات کراهت مطلق سیاهپوشی) شامل خصوص نماز است و این منافات ندارد که شامل غیر موارد نماز هم بشود (مانند لباس احرام و کفن مردگان) زیرا مراد این نیست که از میان افراد، نماز به کراهت اختصاص دارد بلکه مراد این است که کراهت پوشش سیاه در نماز ویژهاست. نظیر این مطلب را در استحباب بعض اذکار خاص داریم که در نماز مستحب است.
ایشان بعد نقل این دو دلیل مىگوید: من بى نیاز این تکلف و توجیه هستم خصوصاً این توجیه اخیر؛ زیرا ممکن است عبارات روایات: لا تصل فی ثوب أسود، فأما الکساء والخف والعمامة فلا بأس. و روایت: إنی أصلی فی القلنسوة السوداء قال : لا تصل فیه فإنها لباس أهل النار. خلاف را ثابت کند. (زیرا این روایات مخصوص نماز است و اطلاقى ندارد که شامل موارد دیگر شود) بعد در ذیل روایت قلنسوه مىگوید: ولا ریب فی ظهور التعلیل فیه بکراهة الصلاة فی کل ما کان کذلک.
بعد مىگوید: روایاتى که در نهى از پوشش سیاه به صورت مطلق آمده؛ تعبیرهاى انه لباس فرعون ،انه زی بنی العباس و انه لباس اهل النار تعلیل است . آشکار است که این نهى از جهت خود این رنگ است نه خصوصیت ممطر مثلا.
بل من المعلوم کون ذلک من حیث السواد لا خصوصیة الممطر، کما أن من المعلوم کون لبسه للتقیة، فیتجه حینئذ کراهة الصلاة فیه للتعلیل المزبور.
النجفی، الشیخ محمد حسن (متوفاى1266هـ)، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، ج8 ص230، تحقیق: الشیخ عباس القوچانی، ناشر: دار الکتب الإسلامیة، طهران، الطبعة: الثالثة، 1367ش.
سؤال: ألا یکره للمصلی لبس السواد؟ کیف نجمع بین هذا الحکم الشرعی وبین استحباب لبس السواد عزاءا على الحسین علیه السلام؟
جواب: لم یثبت کراهیة لبس السواد لا فی الصلاة ولا فی غیرها، نعم ورد فی بعض الروایات ما یستفاد منها کراهیة لبس السواد، ولکنها ضعیفة السند، ومع الإغماض عن ضعفها، فالکراهة فی الصلاة بمعنى أقل ثوابا، ولبس السواد فی عزاء الحسین والأئمة علیهم السلام لأجل إظهار الحزن وإقامة شعائر المذهب مستحب نفسی، وثوابه أکثر من نقص الثواب فی الصلاة، والله العالم.
آیا پوشش سیاه در نماز مکروه نیست؟ از آن طرف در ایام عزادارى امام حسین علیه السلام پوشیدن سیاه مستحب است بین این حکم شرعى و استحباب چگونه باید جمع کرد؟
جواب: کراهت پوشش سیاه در نماز و غیر آن (مطلقا) ثابت نیست. بلى از پارهى روایات این کراهت استفاده مىشود ولى آنها از نظر سند ضعیف اند. اما با صرف نظر از ضعف سندى آنها، کراهت پوشش سیاه در نماز به معناى کم بودن ثواب نماز است؛ اما پوشش سیاه در عزادارى امام حسین چون به خاطر اظهار حزن و اقامه شعائر مذهب است؛ مستحب نفسى است.
العاملی، (معاصر) الانتصار ج 9، ص247، ناشر: دار السیرة ـ بیروت، الطبعه الأولى 1422
بعد از نقل کلمات فقهاء روشن شد که نماز در لباس سیاه مکروه است.
شاید شبههاى دیگرى براى خوانندگان مطرح شود که در ایام محرم و یا ایام شهادت ائمه علیهم السلام که عاشقان و شیعیان آنها سیاه پوش مىشوند و با این لباس نماز مىخوانند. آیا باز در این موارد حکم کراهت باقى است؟
پاسخ این شبهه را از بیان حاج آقا میرزا جواد تبریزى (اعلى الله مقامه) که از ایشان استفتاءشده است مىآوریم:
سؤال: ما حکم اللباس الأسود فی الصلاة أیام وفیات الأئمة علیهم السلام، هل هو مکروه ؟ جواب : إذا کان اللبس بداع إظهار الحزن وتعظیم الشعائر فلیس بمکروه، والله العالم.
اگر این پوشش به انگیزه اظهار حزن و تعظیم شعائر باشد مکروه نیست.
العاملی، (معاصر) الانتصار ج 9، ص247، ناشر: دار السیرة، بیروت، لبنان الطبعه الأولى 1422
با دقت در کلمات بزرکان این نتایج به دست مىآید:
1. دلیل فتوا بر کراهت پوشش سیاه در نماز، اجماع است و گاهى از تعلیل در روایات دسته اول وتقید اطلاق روایات دوم و گاهى از روایاتى که در مورد پوشش رنگ سفید است به همراه این دو دسته، بر مطلب استدلال شدهاست.
2. فتواى فقهاء برکراهت است نه حرمت؛ که آن را مستشکل مىگفت.
3. در فتاواى آنها خصوص کراهت پوشش سیاه در نماز است نه مطلقا در همه جا. چنانچه صاحب جواهر آن را به صراحت بیان کرده: ربما قیل باستفادة الکراهة فی خصوص الصلاة منه. این فتوا بر اساس قانون تقیید و تخصیص است به این بیان که: روایات دسته اول مخصوص بیان حکم نهى از پوشش سیاه در نماز است . اما روایات دوم از پوشش سیاه مطلقا نهى مىکند. دسته اول دسته دوم را تقیید مىکند و کراهت پوشش سیاه در خصوص نماز استفاده مىشود پس در غیر نماز کراهت ندارد.
4. نکته مهم در فتواى فقهاء این است که این کراهت، کراهت اصطلاحى (به معناى رحجان ترک به خاطر نبود مصلحت) نیست؛ بلکه کراهت در این جا به معناى این است که نماز در پوشش سیاه ثوابش کمتر است.
به عبارت دیگر: نهى در این جا ارشادى است، ارشاد به این که نماز در پوشش سیاه ثوابش کمتر از نماز در پوشش سایر رنگها اما مجزى و صحیح است نه این که باطل باشد.
4. از کراهت لباس سیاه در نماز نیز مواردى مانند عبا و عمامه مشکى استثنا شدهاست و اگر این موارد در حال نماز باشد مکروه نیست.
با توجه به این نکات و فتاوا، دیگر محلى براى این شبهه باقى نمىماند که آیا در در ایام عزادارى ائمه علیهم السلام و محرم و عاشورا پوشیدن لباس سیاه، حرام است یا مکروه؟ زیرا نظر علماء بر کراهت در خصوص نماز است و در مورد ایام محرم و سوگواری، سیاهپوشى مستحب است که در بخش سوم به آن پرداخته شدهاست.
در این بخش مستند فقهاء بر استحباب سیاهپوشى در عزادارى و روایاتى را که از پوشش سیاه نهى مىکنند مورد بررسى قرار مىدهیم.
همانطور که گفته شد، علماى شیعه، سیاهپوشى در عزادارى را از مطلق کراهت سیاهپوشى استثنا کردهاند؛ دلیل این کار، روایتى است که با سند صحیح از ائمه علیهم السلام به ما رسیده است؛ در این جا ابتدا خود روایت را ذکر کرده و سپس سلسه سند آن را مورد بررسى قرار مىدهیم:
الْحَسَنُ بْنُ ظَرِیفٍ بن ناصِح عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ زَیْدٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ قَالَ لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ لَبِسَ نِسَاءُ بَنِی هَاشِمٍ السَّوَادَ وَالْمُسُوحَ وَکُنَّ لَا یَشْتَکِینَ مِنْ حَرٍّ وَلَا بَرْدٍ وَکَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ یَعْمَلُ لَهُنَّ الطَّعَامَ لِلْمَأْتَمِ.
ابو حفص عمر، فرزند امام سجاد و برادر ناتنى امام باقر مىگوید: زمانى که حسین بن على(علیهما السلام) به شهادت رسید، زنان بنى هاشم لباسهاى سیاه و جامه هاى خشن مویین پوشیدند و از گرما و سرما شکایت نمىکردند و پدرم، على بن الحسین(علیهما السلام) به علت (اشتغال آنان به) مراسم عزادارى، براى شان غذا آماده مىکرد.
أحمد بن محمد بن خالد البرقی، المحاسن ج2 ص420 متوفای274 التحقیق: السید جلال الدین الحسینی، ناشر: دار الکتب الإسلامیة– طهران، الطبعة الأولی - 1330 ش
نجاشى در باره او مىگوید:
الحسن بن ظریف بن ناصح کوفی یکنى أبا محمد ثقة.
حسن بن ظریف از اهل کوفه و کنیه اش ابا محمد و شخص موثق بود:
النجاشی الأسدی الکوفی، ابوالعباس أحمد بن علی بن أحمد بن العباس (متوفای450هـ)، فهرست أسماء مصنفی الشیعة المشتهر ب رجال النجاشی،، ص61، رقم: 140، تحقیق: السید موسی الشبیری الزنجانی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلا مىـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
نجاشى در باره او مىگوید:
ظریف بن ناصح أصله کوفی، نشأ ببغداد، وکان ثقة فی حدیثه، صدوقا. له کتب.
ظریف بن ناصح از اهل کوفه و در بغداد بزرگ شد و زندگى کرد، او در روایت موثق و راستگو و داراى کتاب هاى بود.
النجاشی الأسدی الکوفی، ابوالعباس أحمد بن علی بن أحمد بن العباس (متوفای450هـ)، فهرست أسماء مصنفی الشیعة المشتهر ب رجال النجاشی،، ص209، رقم: 553، تحقیق: السید موسی الشبیری الزنجانی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلا مىـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
مقدمه و معنی لعن
سخنان علمای اهل سنت در مورد شیعه و سب صحابه :
فتوای بن جبرین در مورد کفر شیعه :
نظر علمای اهل سنت در مورد ساب الصحابة :
سب صحابه از فواحش محرمات و از کبائر است :
نقل روایت از ساب صحابه حرام است :
ساب صحابه ، حق ندارد از فیء استفاده کند :
کسی که صحابه را مستحق دشنام بداند ، باید سوزانده شود !
ساب صحابه یا اعدام میشود و یا تعزیر :
دشنام دهنده صحابه باید کشته شود
ساب شیخین و حسنین کشته میشود :
ساب شیخین کشته میشود و توبهاش نیز مقبول نیست !
ساب شیخین یا مبشرین بالجنة کشته میشود :
ساب ابوبکر و عمر شلاق میخورد و ساب امهات مومنین کشته میشود!
سبّ خلفا و صحابه بهانهای برای فتوى به قتل شیعه و غارت اموال آنان !
هرکس یک رافضی (ساب ابوبکر و عمر) را بکشد ، بهشت بر او واجب میشود !
یک بام و دو هوا ! برخوردهای دوگانه ، با سب خلفا و سب یا قتال علی بن ابی طالب!
گناه سب علی کمتر از سب ابوبکر و عمر و عثمان است !
ساب ابوبکر و عمر و عثمان کشته شود و جسدش سوزانده ، اما ساب علی ، تنها تعزیر !
نظر اهل سنت راجع به قاتلین عثمان!
نظر علمای اهل سنت در مورد دشمنان امیر مومنان و قاتل حضرت !
قاتل علی (علیهالسلام) اجتهاد کرد و ثواب برده است !
قاتل علی (علیهالسلام) اهل روزه و نماز بود و برای محبت خدا او را کشت!
قاتل علی (علیهالسلام) عابدترین مردم بود !
سخن رسول خدا (صلى الله علیه وآله) در مورد قاتل امیرمومنان علی (علیهالسلام)
بررسی نظر شیعه و اهل سنت در مورد صحابه
1- کسانی که در زمان رسول خدا (صلى الله علیه وآله) به شهادت رسیدند :
2- کسانی که در زمان رسول خدا (صلى الله علیه وآله) با ایمان از دنیا رفتند :
3- کسانی که در اعتقاد به امامت علی (علیهالسلام) ثابت ماندند :
4- کسانی که پس از مدتی، به طرف امیر مومنان (علیهالسلام) برگشتند :
صحابه مدافع امیر مومنان در جنگ جمل :
صحابه مدافع امیر مومنان در جنگ صفین :
کلام علمای شیعه در مورد صحابه :
صحابه همگی عادل ، جزو اولیای الهی و برترین مخلوقات بعد از انبیا هستند !
صحابه شناخته شده در نظر اهل سنت:
لعن در لغت : راندن و دورکردن از خوبیها
ندا دهنده ای در روز قیامت ( موذّن) :
امت های کافر در روز قیامت و در جهنم (یکدیگر را لعنت می کنند) :
گروه اول : عناوینی که مخصوص کفار و غیر مسلمانان است :
2- گروهی از نصارا که به مباهله با رسول خدا (صلى الله علیه وآله) پرداختند :
4- اهل کتابی که به دستورات پیامبران ایمان نیاورده کافر شدند :
5- کسانی که به جبت و طاغوت ایمان آورده و میگفتند کفار از مسلمانان هدایت شدهترند :
7- کسانی که خداوند بر آنان غضب گرفت و آنان را مسخ کرد :
8- یهودی که میگفتند دست خدا بسته است !
10- فرعون ، لشکرش و بزرگان قومش از جمله هامان:
13- بنیاسرائیلی که پیمان الهی را شکستند :
گروه دوم : عناوینی که مربوط به مسلمانان منافق است :
2- کسانی که در دلهایشان بیماری است و کسانی که در مدینه شایعه پراکنی میکردند :
3- کسانی که در صلح حدیبیه به خدا گمان بد بردند :
گروه سوم : عناوینی که شامل مسلمانان غیر منافق نیز میشود :
1- کسانی که خدا و رسولش را بیازارند :
2- مردی که در لعان دروغ بگوید :
4- کسانی که حقایق دینی را بعد از آنکه نازل شد از مردم پنهان کنند :
ا. مومنینی که کافران را به عنوان ولی خویش بگیرند :
ب. مومنینی که دیگران را به سخره گیرند ، یا آنان را به نام یا القاب زشت بخوانند :
ج. هر کس از حدود الهی تجاوز کند :
د. هر کس به غیر آنچه خداوند نازل کرده حکم نماید :
ظالمان در روایات : صحابه ، صحابه را به عنوان ظالم معرفی کردهاند !
6- پیمانشکنان و فسادکنندگان در زمین و آنان که آنچه خدا دستور وصل آن را داده (صله رحم) قطع کنند :
7- کسی که زنان پاکدامن را متهم به بیعفتی کند :
8- کسی که از روی عمد مسلمانی را بکشد :
9- بزرگانی از امتها که در جهنم عذاب میشوند :
لعن در سنت رسول گرامی اسلام (صلى الله علیه وآله)
توضیحی در رابطه با سب در لسان رسول خدا (صلى الله علیه وآله) :
انواع لعن در کلام رسول خدا (صلى الله علیه وآله)
1- لعن صاحبان صفتی خاص در کلام رسول خدا (صلى الله علیه وآله) با سند صحیح :
1-4 واصلة ، مستوصلة ، واشمة ، مستوشمة :
5-8 نامصة ، متنمصة ، متفلجة ، مغیرة لخلق الله
9-12آکل ربا ، موکل ربا ، کاتب ربا ، شاهد بر ربا
24- الیهود الذین اتخذوا قبور أنبیائهم مساجد :
27-28 الرجال المخنثین ، النساء المترجلات او المتبرجات
41-42 آوی الصدقة ، المرتد اعرابیا بعد الهجرة
43-44 المراة تلبس لبسة الرجل ، الرجل یلبس لبسة المرأة
45-46 المتشبهین بالنساء ، المتشبهات بالرجال :
48-50 مانع الصدقة ، الحالّ ، المحلل له :
52-54 الخامشة وجهها ، الشاقة جیبها ، الداعیة بالویل والثبور
61- من آوی محدثا (مطلقا فی المدینة او غیرها):
62- من أحدث حدثا (مطلقا فی المدینة او غیرها) :
64- امراة دعاها زوجها الی الفراش فتأبى
66- الدنیا وما فیها غیر ذکر الله وما والاه أو عالما أو متعلما :
67-68 من وسم البهیمة فی وجهها ومن ضربها فی وجهها
69-70 من ادعی الی غیر ابیه ومن انتمی الی غیر موالیه :
71-72 آکل ثمن الخمر والمشتراة له الخمر :
لعن صاحبان صفتی خاص در کلام رسول خدا بدون تصحیح سند :
بررسی دلالی روایات مربوط به حرمت دشنام به صحابه :
مخاطب رسول خدا (صلى الله علیه وآله) کیست ؟
مقصود از صحابهای که نباید به آنان دشنام داد چه کسانی است ؟
بررسی سندی روایات مربوط به لعن ساب الصحابة :
اقرار به عدم صحت روایات لعن کسی که به صحابه دشنام دهد :
2- لعن قبایلی خاص در کلام رسول خدا (صلى الله علیه وآله)
قبائل لِحْیان ورِعْل وذَکوان وعصیة (و عضل و قارة و زغب)
این قبایل چه کسانی بودند ؟و چرا رسول خدا (صلى الله علیه وآله) آنان را لعنت کرد ؟
آیا این لعن رسول خدا (صلى الله علیه وآله) مورد اجابت قرار گرفت ؟
3- لعن افراد به صورت مستقیم ، در سنت رسول خدا (صلى الله علیه وآله)
1- حکم بن عاص 2- نسل حکم (از جمله مروان بن حکم داماد عثمان)
علی بن الحسین بن مطر الدرهمی :
نقل لعنت از زبان امام حسن (علیهالسلام) :
نقل این لعنت توسط عبد الله بن زبیر :
3- ابوسفیان 4– یزید بن ابو سفیان 5– معاویه بن ابی سفیان
اجابت نفرین پیامبر (صلى الله علیه وآله) در حق معاویه
دستور (یا عدم منع) به دشنام یکی از همسران آن حضرت توسط یکی دیگر از همسران !!!
عدم منع رسول خدا (صلى الله علیه وآله) از لعن ابوبکر :
اسناد این روایت و روایات دیگر با همین مضمون :
7 و8- دو نفر از صحابه که ایشان را اذیت می کردند :
9- یکی از صحابه که با کنیز خویش بدون استبراء نزدیکی کرده بود :
لعن یاران رسول خدا (صلى الله علیه وآله) توسط یاران رسول خدا
1- صحابهای که امیر مومنان (علیهالسلام) آنها را لعنت فرموده است :
1-7 معاویه و عمرو بن العاص و اباالاعور و حبیب (بن مسلمه) و عبد الرحمن بن خالد و ضحاک بن قیس و ولید
10-12 مغیرة بن شعبة ، بسر بن أرطاة ، مروان بن حکم
2- صحابهای که امام حسن (علیهالسلام) آنها را لعنت فرموده است:
آمین بزرگان شیعه و سنی برای این نفرین حضرت :
3- ابوبکر یکی از غلامان خویش را لعنت میکند !
4- صحابهای که عمر آنان را لعنت کرده است :
5- صحابهای که عائشه آنان را لعنت (نفرین) کرده است :
نفرین معاویه و عمرو بن العاص :
نفرین محمد بن ابیبکر به خاطر کشتن عثمان !
6- لعن عبد الله حمار صحابی به خاطر شرابخواری توسط یکی دیگر از صحابه
دشنام به یاران رسول خدا (صلى الله علیه وآله) توسط یاران رسول خدا
1- صحابهای که امیر مومنان علی (علیهالسلام) آنها را دشنام داده است !
دشنام امیر مومنان و عثمان به یکدیگر :
امیر مومنان (علیهالسلام) :عثمان نعثل است و سعید بن العاص شقی !
عباس عموی رسول خدا (صلى الله علیه وآله) !
2- صحابهای که امام حسین (علیهالسلام) آنها را دشنام است :
3- صحابهای که ابوبکر به آنان دشنام داده است :
امیر مومنان علی (علیهالسلام) :
نقل روایت توسط ابن ابی الحدید ، با اشاره به مخاطب :
یکی از صحابه که به ابوبکر دشنام میداد !
اسناد این روایت و روایات دیگر با همین مضمون :
4- صحابهای که عمر به آنان دشنام داده است :
خالد بن ولید ، دشمن خدا است !!!
خطاب به ابوهریره : مادرت تورا برای خرچرانی تغوط کرده!!!
حاطب بن أبی بلتعة (از اهل بدر) منافق است !
توجیهات اهل سنت برای این روایت :
ابوحذیفه (از اهل بدر) منافق شده است !
یکی از صحابه (ذوالخویصرة) منافق است !
اقرار علمای اهل سنت : ذوالخویصره جزو صحابه است :
عبد الله بن ابی منافق و خبیث است !
5- صحابهای که عثمان به آنها دشنام داده است :
امیرمومنان علی (علیهالسلام) :
عائشه و حفصه همسران رسول خدا (صلى الله علیه وآله) :
6- صحابهای که عائشه آنان را دشنام داده است:
سکوت عائشه در برابر دشنام به امیرمومنان علی(علیهالسلام) :
دشنام او به زینب بنت جحش (همسر رسولخدا صلى الله علیه وآله) و اهل بیت (علیهم السلام):
دشنام عائشه به عثمان بن عفان :
اولین کسی که عثمان را نعثل نامید عائشه بود!
عثمان تا قبل از کشته شدن ، نعثل بود ! بعد از قتل مظلوم !
عدم نهی عائشه از دشنام به عثمان :
دشنام عائشه به صفیه (همسر رسول خدا)
7- صحابهای که عمار یاسر به آنها دشنام داده است :
8- صحابهای که خالد بن ولید آنان را دشنام داده است :
9- دشنام عمرو بن العاص و ابو موسی أشعری به یکدیگر
10- دشنام سعد بن معاذ و سعد بن عبادة به یکدیگر
11- دشنام عبد الله بن أبی حدرد (اسلمی) و یکی از انصار به یکدیگر
12- دشنام یکی از صحابه به ورقة بن نوفل و دشنام برادر ورقه به او :
13- دشنام ولید بن عقبة به بنی عبد المطلب (که شامل رسول خدا صلى الله علیه وآله نیز میشود)
14- حذیفه بن یمان ، ابوموسى اشعری را منافق معرفی میکند !
15- دشنام عبید الله بن عمر بن خطاب به مقداد :
16- دشنام ابوذر به یکی از صحابه
18- دشنام ام مسطح ، به فرزندش مسطح (از اهل بدر)
19- دشنام ابن عباس ، به عمرو بن العاص :
20- دشنام تعدادی از صحابه به مالک بن الدخشن (از اهل بدر)
21- ناسزاگویی صحابه به همدیگر در محضر پیامبر (صلى الله علیه وآله)
ا. دو تن از صحابه از حبشه و نبط :
ب. دو نفر از صحابه در مقابل رسول خدا (صلى الله علیه وآله)
ج. یکی از صحابه از قوم عبد الله بن أبی و یکی از انصار :
د. دو نفر از صحابه از اوس و خزرج :
هـ . دشنام یکی از صحابه به ابوبکر :
اسناد این روایت و روایات دیگر با همین مضمون :
صحابهای که به خلفای اهل سنت دشنام داده و یا آنان را لعنت کردهاند
1- صحابهای که به ابوبکر دشنام دادهاند :
ا. صفیه همسر رسول خدا (صلى الله علیه وآله):
ب. یکی از صحابه (بدون ذکر نام)
اسناد این روایت و روایات دیگر با همین مضمون :
2- صحابهای که به عثمان دشنام دادهاند :
امیر مومنان علی (علیهالسلام) :
اولین کسی که عثمان را نعثل نامید عائشه بود!
عثمان تا قبل از کشته شدن ، نعثل بود ! بعد از قتل مظلوم !
عدم نهی عائشه از دشنام به عثمان :
وی ، عثمان ، معاویه بن خدیج ، معاویه بن ابی سفیان و عمرو بن العاص را لعنت می کند :
وی در هنگام کشتن عثمان به وی می گوید یا نعثل (ای پیرمرد یهودی):
جهجاه الغفاری (از اصحاب بیعت رضوان ) :
3- صحابهای که به معاویه دشنام داده یا او را لعن کردهاند:
امیر مومنان علی (علیهالسلام) :
صحابهای که به همسران رسول خدا (صلى الله علیه وآله) دشنام دادند
1- صحابهای که به عائشه دشنام دادهاند
گروهی از صحابه در ماجرای افک (طبق نظر اهل سنت):
ناسزای عثمان بن عفان به عائشه:
ناسزای زینب بنت جحش همسر رسول خدا (صلى الله علیه وآله) به عائشه :
ناسزای صفیه همسر رسول خدا (صلى الله علیه وآله) به عائشه :
2- عائشه به زینب بنت جحش دشنام میدهد :
3- ناسزای عائشه به صفیه همسر رسول خدا (صلى الله علیه وآله):
4- عثمان به حفصه دشنام میدهد !
صحابهای که به امیرمومنان (ع) و سایر اهل بیت رسول خدا (ص) دشنام دادهاند
دشنام به امیر مومنان (ع) دشنام به رسول خدا (ص) و دشنام به رسول خدا (ص) دشنام به خدا است :
حاکم نیشابوری این روایت را صحیح میداند :
هیثمی این روایت را صحیح میداند :
ابن وزیر این روایت را صحیح میداند :
مناوی متن روایت را مورد پذیرش قرار میدهد :
مخاطب ابوبکر چه کسی بود ؟ ابن ابی الحدید پاسخ میدهد :
دستور معاویه به لعن امیر مومنان در صحیح مسلم :
اعتراف علمای اهل سنت به حذف «مأمور به» در این روایت
4 . دکتر شیخ موسی شاهین لاشین :
برای خوشآمد معاویه،حاضرند پیامبران را لعن کنند؛چهرسد به علی بن أبی طالب (علیهالسلام) :
دشنام معاویه به امیر مومنان علی علیه السلام (با سند صحیح)
دستور معاویه به عقیل بن ابیطالب : بالای منبر برو و به امیرمومنان علی (علیهالسلام) دشنام بده !
دشنام معاویه به امیرمؤمنان ، حسنین (علیهما السلام) و ابنعباس
معاویه : نمیتوانم در میان مردم به علی دشنام ندهم !
یکی از شروط صلحنامه : معاویه امیرمؤمنان(علیهالسلام) را لعن نکند ، اما نپذیرفت!!!
گروهی گرد معاویه جمع میشدند تا به امیرمؤمنان و امام حسن (صلى الله علیه وآله) دشنام دهند :
ناسزاگویی به امیر مومنان در مجلس معاویه :
عدم واکنش عایشه به دشنام به امیرمومنان (علیهالسلام) :
دشنام عائشه به خاندان امیرمومنان (علیهالسلام) !
خطبا به دستور او امیرمومنان (علیهالسلام) را لعن میکردند :
دشنام او به امیرمومنان (علیهالسلام) (با سند صحیح) :
عدم واکنش مغیره ، به دشنام به امیرمومنان(علیهالسلام) (با سند صحیح) :
دشنام او به امیرمومنان(علیهالسلام) (با سند صحیح)
دشنام او به امیرمومنان(علیهالسلام) :
دشنام او به امیرمومنان ، فاطمه زهرا و امام حسن (علیهما السلام)!
لعنت فرستادن او به اهل بیت (علیهما السلام) :
11- عباس عموی رسول خدا (صلى الله علیه وآله) !
12- عبد الله بن الزبیر بن عوام
13- لعن امیرمومنان(علیهالسلام) در حضور یکی از همسران رسول خدا(صلى الله علیه وآله) :
14-18 اباالاعور ، ضحاک بن قیس، حبیب بن مسلمة ، ابوموسی اشعری
پاسخ به سوالات مربوط به لعن و نتیجه گیری از آیات و روایات
1- آیا برای ما جایز است کسی را که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) لعنت کرده است ، لعنت کنیم؟
1- لعن مردم به معنی درخواست لعنت توسط خداوند است .
2- طلب لعنت همه مردم ، برای گروهی از گناهکاران در قرآن و سنت نبوی :
3- دستور صریح به لعن برخی از گنهگاران
4- لعن توسط رسول خدا (صلى الله علیه وآله) مجوز لعن برای دیگر افراد :
5- لعن رسول خدا (صلى الله علیه وآله) الگوی لعن برای مسلمانان
2- اگر لعن نکنیم ، ما را به جهنم نمیبرند ، اما اگر لعن کنیم شاید به جهنم برویم :
2- طبق دستور رسول خدا (صلى الله علیه وآله) هر کس را که ملعون است ، باید لعن کرد .
اگر کسی را لعن کنی که مستحق لعن نباشد ، لعن به تو باز میگردد !
1- رسول خدا (صلى الله علیه وآله) عدهای را با نام و به صورت مستقیم لعنت کردهاند !
ا. عموم اهل سنت علم غیب را حتی برای رسول خدا (صلى الله علیه وآله) قبول ندارند !
2- صحابه افراد معینی را لعنت کردهاند :
3- اگر لعن به صاحبش برمیگردد ، چرا اهل سنت ، شیعه را از لعن منع میکنند ؟
کسی که تمام سخنان او از وحی است و موصوف به خلق عظیم ، به ناحق کسی را نفرین نمیکند!
آیه « وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ »
آیات « وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى ٭ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى »
رسول خدا (صلى الله علیه وآله) : هرآنچه در هنگام خشم یا رضا بگویم ، حق است .
رسول خدا (صلى الله علیه وآله) : تنها چیزی را میگویم که از غیب بر زبان من انداخته شود .
رسول خدا (صلى الله علیه وآله) : من هیچ گاه جز حق نمیگویم !
توجیه اهل سنت برای این روایات :
الف) افراد لعنت شده ، ظاهرا مستحق لعن بودهاند ، اما واقعا در نزد خدا مستحق نبودهاند !
ب) این جملات ، کلماتی رائج در میان عرب است که مقصود نفرین واقعی نبوده است !
خلاصه کلام علمای اهل سنت (به نقل از نووی) در پاسخ به این روایت:
پاسخ 1) رسول خدا (صلى الله علیه وآله) مامور به ظاهر بودهاند و آن شخص ظاهرا مستحق لعن بوده است .
پاسخ : خشم رسول خدا در راه اجرای احکام الهی بوده است .
ا. مسلمانان می توانند از روی قرائن ظاهری دیگران را لعن کنند
ب. لعن باید جزو سنن ثابت در سیره رسول خدا (صلى الله علیه وآله) به حساب آید
ا. اگر این مطلب به صورت اتفاقی بود نباید به صورت مستمر تکرار میشد
ب. اگر این سخنان بدون قصد نفرین بود پس چرا مستجاب شد ؟
اجابت نفرین رسول خدا (صلى الله علیه وآله) در حق قبایل لحیان ، رعل ، ذکوان و عصیة:
اجابت نفرین رسول خدا (صلى الله علیه وآله) در حق معاویه :
ج. صحابه از لعن رسول خدا (صلى الله علیه وآله) نفرین حقیقی فهمیدهاند
د. اگر این سخنان بدون قصد نفرین بود پس چرا از روی خشم برای خدا صورت می گرفت ؟
نتیجهگیری از پاسخها: یا لعن از سنتهای رسول خدا است و یا روایات اشتباه است!
5- آیا اگرکسی مورد لعن قرارگیرد فرشتگان از او دفاع می کنند ؟
طبق این روایت اهل سنت باید در مقابل لعن خلفا سکوت کنند .
در متن روایت تناقض وجود دارد .
لینک فایل pdf:
/meta>لینک فایل pdf برای جلد اول:
لینک فایل pdf برای جلد دوم: |