تاریخ اسلام

تاریخ اسلام

تاریخ اسلام

تاریخ اسلام

عوامل به وجود آورنده تمدن

ارکان‌ و ویژگی های فرهنگ‌ و تمدن‌ اسلامی  

 

 

 

فرق تمدن و فرهنگ 

"فرهنگ عبارت است از: کیفیت یا شیوه بایسته و یا شایسته برای آن دسته از فعالیت های حیات مادی و معنوی انسان ها که مستند به طرز تعقل سلیم و احساسات تصعید شده آنان در حیات تکاملی باشد."

"تمدن عبارت است از: برقراری آن نظم و هماهنگی در روابط انسان های یک جامعه که تصادم ها و تزاحم های ویرانگر را منتفی ساخته و مسابقه در مسیر رشد و کمال را قائم مقام آن ها بنماید، به طوری که زندگی اجتماعی افراد و گروه های آن جامعه، موجب بروز و به فعلیت رسیدن استعدادهای سازنده آن بوده باشد."
فرق های تمدن و فرهنگ را به این صورت می توان خلاصه کرد:

1- فرهنگ، نشانگر معلومات و خواسته ها و آرمان های یک جامعه است، در صورتی که تمدن بیانگر فعالیت عوامل اصیل حیات فردی و اجتماعی است. بر همین اساس است که تمدن ها به جوامع مختلف به طور طبیعی راه می یابند، اما انتقال فرهنگ ها از جامعه ای به جامعه دیگر، به طور طبیعی نیاز به قدرت فرهنگ غالب یا ضعف فرهنگ مغلوب دارد.

2- اگر عوامل به وجود آورنده یک فرهنگ از میان بروند، پویایی آن فرهنگ نیز از میان خواهد رفت و فقط نمودی از آن باقی خواهد ماند، در صورتی که تمدن ها به خاطر وابستگی شدید به عوامل اصیل حیات، هرگز دچار رکود نمی شوند. در واقع، ایستایی یک تمدن سبب سقوط آن تمدن می شود.

3- در طول تاریخ، فرهنگ های گوناگونی به وجود آمده اند، به طوری که به تعداد اقوام و مللی که تا کنون پا به عرصه وجود گذارده اند، فرهنگ هایی به وجود آمده است و برخی از آن ها نیز از میان رفته اند، اما تمدن هایی که در طول تاریخ پیدا شده اند، حداکثر بیست و یک تمدن می باشد.
تمدن ها دارای عناصر مشترکی هستند که عبارت است از:

الف - موادی از حقوق که برمبنای عدالت استوار است و موجب نظم و هماهنگی زندگی اجتماعی انسان ها می شود. این دسته از مواد حقوقی از آرمان های اصیل حیات تلقی شده و قابل تعمیم بر همه جوامع است.

ب - کشف بهترین راه برای مبارزه با عوامل مزاحم طبیعت و انسان های طغیانگر از عناصر تمدن است که مطلوب همه جوامع انسانی می باشد.

ج - مدیریت سیاسی منطقی که موجب تشکل افراد جامعه و رشد و شکوفایی ابعاد وجودی آن ها می شود، از اصیل ترین عناصر تمدن است که ایده آل همه جوامع بشری می باشد.

د - کشف و به کارگیری وسایل تکنولوژیکی جهت رفع نیازهای زندگی و بهره برداری از مغزهای انسانی و مواد طبیعی جهت رفاه انسان ها، از عالی ترین اصول تمدن است.

ه - تفسیر و توجیه منطقی کارهای فکری و عضلانی انسان ها که نمودی از انرژی های حیاتی آن هاست. این عنصر را نباید فقط از دیدگاه "بازدهی طبیعی محض" بررسی کرد.

در مقابل ویژگی های تمدن، فرهنگ دارای نمودها و فعالیت هایی است که فقط به جامعه ای خاص اختصاص دارد و زندگی مردم آن جامعه را رنگ آمیزی می کند. اگر فرهنگ جامعه ای ریشه در عوامل اصیل حیات انسانی داشته باشد و موجب پویایی حیات انسان ها شود، آن فرهنگ را باید "فرهنگ تمدن زا" نامید.
تمدن را از دو دیدگاه می توان مورد بررسی قرار داد:

1- دیدگاه انسان محوری که مرادش از تمدن چنین است: تشکل انسان ها با روابط عالی و اشتراک همه افراد و گروه های جامعه در پیشبرد اهداف مادی و معنوی برای رسیدن به حیات معقول که به فعلیت رسیدن همه استعدادهای سازنده انسانی در آن حیات دست به کار می شوند.
این تعریف، هم شامل اهداف و آرمان های جوامع می شود و هم نسبیت تمدن ها را نشان می دهد.

2- دیدگاه قدرت محوری که مرادش از تمدن چنین است:
"به فعلیت رسیدن همه استعدادها و استخدام همه اشکال قدرت، در پیشبرد هدف های حیات طبیعی معمولی."
در این دیدگاه، به تکامل انسان و وحدت انسانیت توجه نمی شود و تحصیل قدرت و عشق به آن، از پایه های اساسی این نوع تمدن است. در این نوع تمدن، توجه به انسان و ارزش های آن مورد غفلت قرار می گیرد. طرفداران این دیدگاه، هدف تمدن را رسیدن انسان ها به مرحله ای می دانند که از نظر علم و فن، رشد چشمگیر پیدا کرده و با برخورداری از رفاه و آسایش، هر چه را که خواست، انجام دهد.


------------------------------------------------------------------------------ 

 

در تبیین عوامل به وجود آورنده تمدنها، پیچیدگی های عمیقی وجود دارد تا آن جا که در تعیین جایگاه علتها و معلول تفاوت گسترده آرا به چشم می خورد. با این حال سیری در مجموعه نظریات متفکران اسلامی درباره تمدن ها و فرهنگ اسلامی روشن کننده این واقعیت و نقطه مشترک است که خدا محوری و وحی (و نه انسان مداری ) اساس و بنیاد تمدن اسلامی است و دین، همه مظاهر تمدن و فرهنگ را در بر می گیرد. واقعیت این است که پایه و اساس همه علوم و فنون به ویژه فلسفه و علوم عقلی که پدر همه علوم به شمار می رود، مذهبها بوده اند و این مسأله ای است که اسناد تاریخی هم آن را تایید می کند.
برخی از متفکران اسلامی در بحث از تمدن اسلامی، تمایز چندانی میان تمدن و فرهنگ قائل نشده اند و گاه آن ها را به صورت مترادف به کار برده اند، که با همین فرض، ارکان فرهنگ و تمدن اسلامی را می توان به شرح زیر بر شمرد:
خداشناسی 


 بدون تردید هنگامی که کشش فرهنگ اسلامی تا مرحله جهان آفرینش و ارتباط آن با پروردگار وسعت داشته باشد، دامنه آن به جاودانگی منتهی خواهد شد و با این وصف، فرهنگی است با ثبات و جاویدان و گردبادهای امتیاز ثبات و جاودانگی فرهنگ اسلامی در تمام جوانب مذهب، در عقاید و احکام و اخلاق پرتو افکنده و در تحقق اهداف رسالت جهانی پیامبر اسلام (ص ) نقش اساسی را ایفا می کند تا آن جا که سبب اطمینان قلب و آرامش روح، تقویت اراده و ارضای عواطف نامحدود انسان می گردد و او را به پیروزی و موفقیت، ... تشویق می کند.
جامع الاشرف بودن  





ادیان، همواره توانسته اند به عنوان مرکز اصلی برای پویایی سه مؤلفه (نظام پویایی ارزشی، علم و قدرت سیاسی ) عمل کنند. این سه مولفه در واقع تپش و پویایی خود را از دین ـ که در کانون آن قرار داشته و مجموعه نظام تمدنی را پویا و فعال نگه می دارد ـ بهره می برد. 


بنابراین باید معنی " تمدن نور " را در تغییر کلیه عناصر نظام فکری جامعه و روابط سازنده آن شناسایی نمود. به بیان دیگر ما به دنبال تمدنی هستیم که صورت عینی قرآن باشد، قرآن یک صورت کتبی دارد که نازل شده است و یک صورت عینی دارد و آن هنگامی است که کلمه " الله " معنای تحقق اجتماعی پیدا کند. بشر با تکامل مادی نمی تواند تمایلات گوناگون اجتماعی را به وحدت برساند. یکپارچه سازی جامعه جز بر پایه نظام خلافت الهی مبتنی بر پیدایش یک محور حقیقی که محور پرستش است نمی تواند تحقق یابد. 

این امتیاز که از امتیازهای مهم فرهنگ اسلامی می باشد، به این معناست که هر کوشش فرهنگی که در هر یک از جنبه ها تحقق پذیرد، باید با سایر کوششها، هماهنگ و یکنواخت باشد تا آنجا که گوش انسان، آهنگ جهان هستی را بنوازد، آهنگی که با تسبیح تمام موجودات عالم همراه و هماهنگ است. مروری بر سیر تحولات تمدنها در طول تاریخ نشان می دهد که انبیا در هسته مرکزی بسیاری از تمدنهای بشری جای دارند.  
انسان بنا به مشیت الهی دارای مقام "جانشین پروردگار " در روی زمین می باشد و کاملا" مشخص است که تحقق این مقام در خارج باید همراه با آزادی کامل باشد، پس رسیدن به این رتبه بلند انسانی و تصرف در طبیعت، و تسخیر نیروهای آن در صورت شناسایی علل امکان دارد و هر گامی در راه معرفت حقایق و اکتشاف قوانین طبیعت ـ در هر مرتبه و مرحله ای که باشد ـ گامی است به سوی هدف مقدسی که برای انسان آماده گردیده و تحقیقی است در راه به دست آوردن درجه نهایی کمال، که انسان برای آن خلق شده و بالاخره انجام وظیفه ای است که سازمان هستی، کلید آن را به گردن انسان نهاده و خداوند پیمودن این راه را از طریق اسباب سه گانه: فطرت، دعوت انبیا و مصایب و بلاها، تا رسیدن به کمال مقصود به انسان امر فرموده است.
فرهنگ اسلامی فرهنگی است متحرک و سازنده و دائماً انسان را در راه پیشرفت در همه زمینه های گوناگون به طور عقلی تشویق می کند و هر اکتشاف جدید و شناسایی، رمزی از اسرار طبیعت را جزء هدف خلقت انسان و کمال او می شناسد و این امر را راهی به سوی شناسایی پروردگار شناخته و سیر در این راه را به عنوان یک عبادت و نزدیکی به خدا و کمال انسانی لازم می شمرد.
وحدت و یکپارچگی 
این فرهنگ دارای وسعت بی اندازه و به هم پیوستگی خاصی است و در تمام قسمتها دارای مبنای قانونی است و از یک مبدأ و یک طرز فکر سرچشمه می گیرد، در نتیجه به طور طبیعی همه جنبه های آن با یکدیگر هماهنگ است و نمی تواند همه جانبه نبوده و قدرت بر ترکیب و تألیف نداشته باشد.
سازندگی و تحرک  
نخستین شالوده فرهنگ اسلامی " خداشناسی " است و با این امتیاز در تمام ذرات جهان هستی ارتباط محکم و ناگسستنی قائل است و فرد و اجتماع را با پروردگار عالم مربوط می سازد. فرهنگ اسلامی بر اساس ایمان به خدای یگانه استوار است و جهان را با همه خصوصیات و پدیده هایش بنده گوش به فرمان قانون " علت و معلول " و " مشیت پروردگار " می داند، مشیتی که همه موجودات را زیر بال رحمت خود گرفته و هیچ گاه مانع از ارتباط و تأثیر علت در معلول نمی باشد. قرآن مجید نیز می فرماید: "خداوند زندگی ملتی را تغییر نمی دهد، مگر اینکه خود آنها وضع خود را تغییر دهند (رعد، 13).
جاودانگی فرهنگ اسلامی 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد