تاریخ اسلام

تاریخ اسلام

تاریخ اسلام

تاریخ اسلام

تفاوت نظر شیعه با اهل سنت در مورد امامت

 

در میان شیعیان مسئله امامت اهمیت فوق العاده ای دارد و در میان سایر فرق اسلامی آنقدر برای این مسئله اهمیت قائل نیستند. سر مطلب اینست که مفهوم امامت در نزد شیعه با مفهوم امامت در نزد سایر فرق اسلامی متفاوت است. البته جهات مشترکی در کار هست ولی یک جهات اختصاصی هم در معتقدات شیعه در باب امامت هست که به همین جهت مسئله امامت اهمیت فوق العاده ای پیدا می کند.
مثلا ما شیعیان وقتی که می خواهیم اصول دین را بر طبق مذهب شیعه بیان بکنیم می گوئیم اصول دین، توحید است و نبوت و عدل و امامت و معاد. امامت را جزء اصول دین می شماریم. اهل تسنن هم قائل به نوعی امامت هستند و اساسا منکر امامت به یک معنا نیستند، امامت را به شکل دیگری قائلند ولی به آن شکلی که قائل هستند، از نظر آنها جزء اصول دین نیست بلکه جزء فروع دین است. بالاخره ما در مسئله امامت با اهل سنت اختلاف داریم: آنها قائل به نوعی امامتند و ما قائل به نوعی دیگر. چطور شده است که شیعه امامت را جزء اصول دین می شمارد ولی اهل تسنن از فروع دین می شمارند؟ علتش این است که: مفهوم امامت در شیعه با آنچه که در اهل تسنن هست، متفاوت است.

اساس فکر شیعه در مسئله امامت با فکر اهل تسنن مختلف است و این دو فکر از ریشه با یکدیگر اختلاف دارند. لهذا به این صورت درباره این مسئله بحث کردن که ما قائل به امامتیم، آنها هم قائل به امامت، ولی شرایط امامت از نظر ما و آنها متفاوت است، اساسا درست نیست. چون آن چیزی که شیعه به نام امامت معتقد است، غیر از آن چیزی است که آنها به نام امامت معتقدند. کما اینکه مسئله ای که به این شکل طرح می شود که آیا امامت به نص است یا به شورا یعنی آیا امام را پیغمبر باید تعیین کرده باشد یا مردم باید او را انتخاب بکنند نیز به این صورت صحیح نیست. زیرا آنچه شیعه در باب امامت می گوید و می گوید به نص است، غیر از آن چیزی است که اهل تسنن می گویند و می گویند به شور است. نه اینکه درباره یک چیز بحث می کنند و یکی می گوید آن چیز به نص است و دیگری می گوید همان چیز به شور است. در واقع باید چنین گفت که در نظر شیعه مسئله ای به نام امامت مطرح است که اهل تسنن از اساس آنرا قبول ندارند نه اینکه در شرائطش با آنها اختلاف دارند. درست مثل مسئله نبوت است در مقابل منکرین نبوت.
شیعه امامت را در سطحی آنچنان بالا می برد که قهرا اگر کسی آن فرضیه را پیش بکشد و قبول کند، نمی تواند قبول نکند که امام باید از طرف خدا تعیین شده باشد. همینطور که در نبوت هیچگاه نمی گویند مردم بنشینند و نبی انتخاب کنند، قهرا در مورد امام در آن سطحی که شیعه می گوید نیز جای این حرف نیست که مردم بنشینند و چنان شخصی را انتخاب کنند.

نقش پیامبر(ص) در پی ریزی تمدن اسلامی

تاریخ اسلام (نقش انبیا در پیشرفت تمدن بشری)   
عوامل شکوفایی تمدن اسلامی

در تعالیم انبیای الهی تمام زیرساخت های پیدایش و شکل گیری تمدن وجود دارد؛ از جمله زیرساخت های مهم و عناصر اصلی پیدایش تمدن ها«علم» است. علم به عنوان اصل اساسی تمام تمدن های بشری از طریق انبیای الهی در جوامع بشری انتشار یافته است. هر یک از انبیای بزرگ الهی در محدوده ی زمانی خویش لایه هایی از تمدن سترگ و عظیم انسانی را به وجود آورده و حاصل دستاورد خویش را در بهبود زندگی انسان به کار برده اند. چنان که مشهور است منطقه ی بین النهرین گاهواره ی تمدن ها نامیده شده است. فلسفه مهد تمدن بودن این منطقه این است که خاستگاه انبیای بزرگ الهی بوده و تمدن از این منطقه سرچشمه گرفته و به تمام نقاط جهان پرتو افکنده است و اساساً تمدن ها را با نام ادیان و مذاهب بزرگ جهان شناخته و معرفی می کنند. در این جا به گوشه هایی از نقش آفرینی انبیای الهی در تمدن سازی عصر خویش پرداخته شده است. با توجه به حضور انبیا در اجتماع بشری ـ از زمان خلقت حضرت آدم(ع) ـ آیا می توان گفت انسان های اولیه دارای تمدن بوده اند؟ زندگی بشر، پیوسته همراه با انبیا و حجت های خدا بوده است؛ چنان که خدای تعالی در قرآن می فرماید: (وَ إِنْ مِنْ أُمَّة إِلاّ خَلا فِیها نَذِیرٌ)[1] امتی نبوده مگر این که پیامبری در میان شان وجود داشته است. و با توجه به اطلاعات قرآنی و روایی از زندگی انبیا، به طور حتم می توان گفت: جوامعی که انبیا در آن می زیستند، به هیچ وجه غیرمتمدن و ابتدایی نبوده اند. این جوامع، چه از لحاظ معنوی و چه از لحاظ مادی، دارای تمدن و فرهنگ بوده اند و فرهنگ انبیا بر آن ها حاکم بوده است انبیا همان گونه که نیازهای روحی بشر را در قالب ادیان توحیدی تأمین می کردند، نیازهای مادی و معیشتی مردم را نیز تأمین می کردند. چنان که در قرآن در موارد متعددی برخورداری انسان ها از وسایل و ابزراهای رفاهی به خدا نسبت داده شده است از جمله در سوره ی اعراف می فرماید: (یا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُوارِی سَوْآتِکُمْ وَ رِیشاً...)[2] ای فرزندان آدم، در حقیقت، ما برای شما لباسی فرو فرستادیم که عورت های شما را پوشیده می دارد و(برای شما) زینتی است... و در سوره ی ابراهیم می فرماید: (وَ سَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْکَ لِتَجْرِیَ فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ سَخَّرَ لَکُمُ الْأَنْهارَ)[3] و کشتی را برای شما رام گردانید تا به فرمان او در دریا روان شود، و رودها را برای شما مسخر کرد. انبیا پیوسته وسایل و ابزار مورد نیاز زندگی را با الهام از پروردگارشان در اختیار می گرفتند چنان که امام صادق(ع) می فرماید: وقتی که حضرت آدم به زمین هبوط کرد، به آب و غذا نیاز پیدا نمود و این نیازش را به جبرئیل عرضه داشت(و از او چاره خواست). جناب جبرئیل به حضرت آدم گفت: «کشاورزی کن». باز حضرت از جبرئیل خواست دعایی(در این باره) به او بیاموزد. جبرییل گفت: «بگو: بار خدایا مرا در دنیا، از هر سختی بعد از بهشت کفایت کن و به من لباس عافیت بپوشان تا این که زندگی بر من گوارا گردد.[4] هم چنین در حدیثی از پیامبر اکرم(ص) آمده است، وقتی که خدای تعالی حضرت آدم را از بهشت خارج کرد، به او دستور داد که با دست خود کشاورزی کند، تا بعد از نعمت های بهشتی، از دست رنج خود بخورد.[5] در قرآن در ذکر سرگذشت حضرت آدم(ع) در بهشت و خارج شدن او از آن جا سخن از لباس به میان می آید: (فَدَلاّهُما بِغُرُور فَلَمّا ذاقَا الشَّجَرَةَ فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ)[6] پس آن دو را با فریب به سقوط کشانید، پس چون آن دو از(میوه ی) آن درخت(ممنوع) چشیدند، برهنگی هایشان بر آنان آشکار شد و شروع به چسباندن برگ(های درختانِ) بهشت بر خود کردند. و نیز در روایات از بافتن پارچه و استفاده از پوست حیوانات برای تهیه ی لباس به دست حضرت آدم، سخن به میان آمده است؛ خانه ی کعبه برای اولین بار به دست حضرت آدم ساخته شد؛[7] هم چنین فرزندان حضرت آدم شغل هایی چون کشاورزی و دام داری داشتند.[8] در نهایت می توان گفت که میان این مطلب و کشف های امروز ـ که قایل اند انسان های اولیه غارنشین بوده و با شکار حیوانات روزگار می گذراندند و به صورت وحشی می زیستند ـ منافاتی وجود ندارد؛ زیرا ممکن است برخی از انسان ها از جوامعی که انبیا می زیستند و دارای تمدن بودند، کنار افتاده و از فرهنگ و تمدن دور مانده و با گذشت چند نسل، کاملاً به وحشیت گرایش یافته باشند. با نگاه به گذشته ی جوامع و مطالعه ی سیاحت نامه هایی که مردمانی متمدن به نگارش درآورده اند، به روشنی می توان به این مطلب پی برد که چگونه جوامعی علی رغم متمدن بودن جوامع دیگر در وحشیت به سر می برده اند.

انبیا در تمدن سازی چه دستاوردهایی برای بشریت داشته اند؟

تمدن یک واژه ی عربی است که از ریشه ی«مُدُن» گرفته شده و معنای متبادر آن پذیرش مدنیت، شهرنشینی، خو گرفتن به آداب و اخلاق شهریان، پذیرش نظم و قانون و سایر شئون اجتماعی و همکاری افراد اجتماع با یکدیگر در امور مختلف اجتماعی و سیاسی، اقتصادی، فرهنگی وغیره است.[9] برای تمدن تعاریف گوناگونی ارائه داده و ارکان متعددی برشمرده اند که در شکل گیری و پایداری آن مؤثر بوده است. ابن خلدون، از دانشمندان بزرگ اسلامی، اجتماع و تعاون، وجود دولت و قانون و نظم را از ارکان مهم تمدن دانسته است.[10] ویل دورانت، تمدن را چنین تعریف می کند: تمدن به شکل کلی آن عبارت از نظمی اجتماعی است که در نتیجه ی وجود آن، خلاقیت فرهنگی امکان پذیر می شود و جریان پیدا می کند. در تمدن، چهار رکن و عنصر اساسی وجود دارد که عبارت اند از: پیش بینی و احتیاط در امور اقتصادی، سازمان سیاسی و سنن اخلاقی و کوشش در راه معرفت و بسط هنر. ظهور تمدن هنگامی امکان پذیر است که هرج و مرج و ناامنی پایان پذیرفته باشد؛ چه فقط هنگام از بین رفتن ترس است که کنجکاوی و احتیاج به ابداع و اختراع به کار می افتد و انسان خود را تسلیم غریزه ای می کند که او را به شکل طبیعی به راه کسب علم و معرفت و تهیه ی وسایل بهبود زندگی سوق می دهد.[11] تمدن همواره با واژه ی فرهنگ در یک ردیف قرار می گیرد و برخی اندیشمندان آن ها را مترادف و تمدن را صورت پیچیده تر فرهنگ قلمداد کرده اند. در نگاه بعضی افراد، حوزه ای از پدیده های انسانی، فرهنگ و حوزه ی دیگر تمدن است و... .[12] پس تمدن مجموعه ای از دستاوردهای بشری است که در طول تاریخ به وجود آمده و از عناصر مختلف تشکیل شده و به وسیله ی ارکان متعددی پایدار و رونق پذیر است. برخی از ارکان مهم تمدن عبارت است از: علم، فرهنگ، نظم، امنیت، تعاون، آزادی و.... علم، مهم ترین اساس تمدن بوده که انسان به تلقی وتولید آن آغازیده است.[13] انسان طبعاً مدنی و تمدن آفرین بوده و ترقی و پیشرفت تمدن مرهون علم اوست؛ لذا در لغت لاتین واژه ی تمدن متضاد واژه ی جهل و نادانی و بدویت است. عوامل مادی و معنوی تمدن بر محور علم استوار است و علم نیز از انسان آغاز شده است. بر اساس تمام کتب آسمانی و قرآن کریم(علّم الآدَمَ الاسماءِ...)[14] (علّمَ الاِنسانَ ما لَمْ یَعلَمْ...)[15] آغاز علم در زمین که مهد تمدن هاست به وسیله ی وحی الهی به اولین انسان(اولین پیامبر الهی) بوده است. بر اساس نص قرآن و دیگر کتب آسمانی[16] آدم ابوالبشر هم پیامبر است و هم ریشه ی انسان ها، که علم را از طریق وحی تلقی نموده و به تدریج آن را بسط داده است. فرهنگ که جامع علوم و ادیان است، لایه های بنیادین تمدن را تشکیل می دهد، چنان که بسیاری از دانشمندان منصف غربی به این حقیقت اعتراف نموده اند که دین به جامعه و دولت توانایی و کفالت عمیق و استادانه می بخشد و مشکلات روحی را رفع می کند و نسل ها را به هم پیوند می دهد.[17] کازیمرسکی درباره ی قرآن، چنین می گوید: قرآن مجموعه ای است دل چسب؛ زیرا در آن اخلاق و مدنیت(ارکان تمدن و زندگی مدرن) و علوم و سیاست و وعد و وعید وجود دارد.[18] دستاورد انبیای الهی در جهت تمدن سازی برای بشریت از دیدگاه دانشمندان و فرهیختگان غرب، امری انکارناپذیر و قطعی است. ویل دورانت، توینبی سمز کلر، گوستاولوبون، کریشنان و بسیاری از دانشمندان بزرگ غرب، انبیای الهی را در تمدن سازی پیشگام ترین انسان ها[19] و مذهب را اولین عامل در به وجود آوردن نظم تمدن هستند، دانسته اند.[20] کریشنان دین را باطن و اساس تمدن می داند که چونان روح در کالبد سازمان اجتماعی است. چنان که روح مایه ی حیات و پایداری جسم است، دین نیز اساس و پایه ی تمدن است.[21] ویل دورانت منظم ترین سازمان ها و سودمندترین تشکیلات و تأسیسات را مدیون دین می داند.[22]

 

ارکان تمدن

1. علم و فرهنگ: روشن شد که علم، اساسی ترین رکن و لایه ی تمدن، از مهم ترین دستاورد انبیای الهی، و فرهنگ نیز در ابعاد مختلف آن، فرآیند بعثت انبیای الهی بوده است. علم در عرصه ی تمدن از ریشه ی وحی آغاز می شود. تمام انبیای الهی از آدم، نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، یوسف، داود، سلیمان، ادریس و محمد(ص) دستاوردی مهم و زیربنایی به نام علم وحی و علم الهی برای بشریت داشته و به تناسب درک و کشش انسان ها و مقتضای زمان خود، به ترویجِ انواع علوم در عصر خویش پرداخته اند و اصولاً یکی از ابزارهای کاربردی آن ها تعلیم بوده است؛ چنان که در سرگذشت ادریس نبی، او را معلم اول نامیده اند[23] و قرآن نیز پیامبران را معلم معرفی نموده است: (کَما أَرْسَلْنا فِیکُمْ رَسُولاً مِنْکُمْ یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِنا وَ یُزَکِّیکُمْ وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَیُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ).[24]

2. نظم: یعنی آراستگی و قرار گرفتن هر چیزی در جای مناسب خود، به طوری که پیوستگی و هماهنگی ایجاد شده مجموعه ای را به سوی هدف مشترک سوق می دهد؛ یا عنصری است که به وسیله ی آن حرکت به سوی کمال مقدور می گردد؛ روشن ترین چیزی که در کالبد هستی تمام موجودات، اعم از جمادات و حیوانات، به وضوح درک می شود، نظم است که نیازی به برهان ندارد. حال باید دستاورد انبیا را در مورد نظم بررسی کنیم. اولین حرکت انبیا برای ایجاد نظم، وضع قانون است که اساس نظم محسوب می گردد. چنان که قرآن برنامه ی حرکت انبیای الهی را داشتن قانون مدون و متقن معرفی می کند. وجود قانون در هر جامعه از ضروریات بقای آن جامعه است. کوچک ترین جوامع بشری از این عامل مهم انتظام دهنده برخوردارند. پیامبران الهی بر اساس نیاز فطری انسان مجهز به کامل ترین قوانین مربوط به زمان خود بوده اند.[25] تمام پیامبران از آغاز تا خاتم انبیا برای ایجاد نظم اجتماعی، تمام قوانین مربوط به وظایف فردی و اجتماعی را بیان نموده اند. این قوانین دقیق و ریز و ظریف، وظایف افراد انسانی را در قبال خود و خانواده و جامعه و هم نوعان و محیط زندگی و حاکمان بیان کرده است.[26] انبیا، برای تشریح این قوانین و تضمین بقای آن ها، همواره جانشینان و مجریانی داشته اند. در شریعت اسلام وجود حجت های الهی و ائمه ی معصومین(ع) و در دوره ی غیبت، جانشینان امام معصوم، فقهای عظام، مجریان قوانین الهی اند و ضمانت اجرایی قوانین الهی را بر عهده دارند.

3. امنیت: به معنای آرامش و احساس راحتی است که در سایه ی حکومت و دولت و قانون و نظم حاصل می شود و دارای شئون متعددی از قبیل امنیت اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و... است. انبیای الهی برای ایجاد امنیت و رفاه و آسایش، که از ارکان تمدن است، قانون داشته اند و اصولاً گسترش کارکرد انبیا، که اجرای فرمان ها و قوانین الهی است، و دعوت آن ها، در گرو امنیت امکان پذیر است. جنگ و گریز و هرج و مرج، که به تخریب تمدن ها می انجامد، هرگز در برنامه ی انبیای الهی نبوده است. پیامبران الهی به اقتضای زمان خود به برقراری حکومت پرداخته اند و ریشه ی امنیت در گرو ایمان به پیامبران نهاده شده است؛ بنابراین، از نظر فرهنگ ادیان الهی و قرآن، هر کس به سوی پیامبران گرویده به امنیت و آسایش نایل شده است. آن ها برای برقراری امنیت، به دفاع از حریم حکومت و دولت خویش در برابر متجاوزین پرداخته اند؛[27] در حالی که، پادشاهان که تمام هنرشان در جنگ و فتوحات و خون ریزی و وحشت و قتل و غارت نمایان گشته، صفحات تاریخ را مملو از ناامنی کرده اند. قرآن نیز بدین حقیقت اشاره می کند: (إِنَّ الْمُلُوکَ إِذا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً)[28]. بدون استثنا تمام پیامبران با منطق دعوت حرکت کرده اند. حضرت محمد (ص) دعوت را در چند مرحله انجام داد و تمام زمینه های تشکیل حکومت را مساعد نمود و بعد از استقرار حکومتش در مدینة النبی، امنیت اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و زمینه های همکاری و وحدت را متناسب با اجتماع خود برقرار و برای دفاع از امنیت حکومت خود را با ارتش دفاعی مجهز کرد؛ آیات قرآنی درباره ی حدود و دیات و قصاص[29] و رفتار و سیره ی پیامبر اکرم(ص) در مدینه(مانند عقد اخوت بین مسلمانان و انعقاد پیمان های صلح بین مسلمانان و یهود و...)[30] همه نشان از دستاورد امنیتی دین اسلام و پیامبر خاتم(ص) است که در هیچ حکومتی نظیر آن وجود نداشته و ندارد. آیات قرآن درباره ی امنیت اقتصادی و مالی و جانی، نظیر آیه ی قصاص و سرقت و آیات مربوط به حفظ عرض و آبرو و ناموس مؤمنین، قوانین محکمی هستند که ضمانت کننده ی امنیت اجتماعی اند.[31]

4. تعاون و همکاری(وحدت): پیامبران الهی جز مسیری که منتهی به وحدت و یک دستی جامعه و همکاری انسان ها باشد نپیموده اند. همکاری، هم فکری و تعاون در سرلوحه ی دعوت پیامبران بوده است. این عنصر در پیشرفت تمدن ها نقش عظیمی را ایفا کرده است، به طوری که اگر همکاری انسان ها را منتفی بدانیم، جوامع از هم گسیخته و به بدویت منتهی خواهند شد. مدنیت و تمدن در سایه ی اجتماع و جمعیتِ پایبند به قانون محقق می شود و تفرقه از عناصر بدویت است. قرآن به صراحت به وحدت و یک دلی و اطاعت از حاکمان الهی فرا می خواند و در سایه ی آن مردم را از پراکندگی نهی می کند[32] تا به پیشرفت و تعالی برسند: (وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا...)؛[33] در گرداگرد قانون حق و ریسمان الهی ـ که پیامبران و جانشینان آن ها هستند ـ جمع شوید تا به رشد و تعالی و شکوفایی همه جانبه نایل گردید و هرگز از این رشته ی پیوند دهنده جدا نشوید و فرقه فرقه نباشید، بلکه یک دست و یک دل باشید و در نیکی ها همکاری کنید: (تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ...)[34] و نیکی ها را باید از پیامبران و جانشینان شان طلب کنید و به آن ها برسید و برای گناه و فساد ـ که جنگ ها و خون ریزی ها و قانون شکنی ها و ظلم از مصادیق آن هستند ـ اجتماع نکنید. قرآن، انسان ها را از گناه و تجاوزگری، که دو مقوله ی خشونت بار و جنگ زا هستند، نهی می کند که بزرگ ترین مخرب تمدن اند.

5. آزادی: قوانینی که انبیای الهی برای بشریت اعلام و اجرا کرده اند، زمینه ی مناسب و امنیت لازم را برای آزادی انسان ها فراهم می نماید. عدم تعرض بر اموال و اعراض و نفوس و برقراری انواع مجازات برای مجرمین، تضمین کننده ی آزادی لازم برای تمام انسان هاست که در گرو اجرای دقیق قوانین انبیای الهی است و در هیچ یک از اصول و قوانین انبیای الهی اسارت و بردگی و سلب آزادی افراد وجود ندارد و آنان اصولاً با اسارت و بردگی و استثمار فکری و مادی به مبارزه برخاسته اند. انبیای الهی با تعالیم انسان ساز خود مفهوم متعادل و مناسب از آزادی را برای بشریت به ارمغان آورده اند؛ موسی و ابراهیم و نوح و عیسی(ع) و محمد(ص) همه برای تحقق آزادی انسان از یوغ طغیان و سرکشی و بردگی و ذلت تلاش نموده اند. آزادی در ادیان الهی تضمین کننده ی بقای اصول و ارزش های انسانی و نظم اجتماعی است. دانشمندان غرب، بعد از مطالعه ی تعالیم اسلامی به این حقیقت اعتراف کرده اند که: بعد از سیاحت در شرق و آشنایی با دین اسلام و کتاب آسمانی مسلمانان به این نتیجه رسیدیم که باید برخی از عقاید خود را عوض کنیم؛ زیرا افکار و خیالات ما راجع به مدنیت و مساواتِ مطلقه، بسیار سست و بی بنیاد است... زمانی فرا می رسد که مقدرات غرب مربوط به شرق خواهد شد...[35]. دین اسلام و تعالیم انبیای الهی با برخورداری از اصول محکمی چون عدالت و برادری و مساوات، تضمین کننده ی آزادی مقبول و معقول اند؛ در حالی که آزادی ارائه شده در غرب که بر پایه ی الحاد بنیان نهاده شده، بوالهوسی و عیاشی و افسارگسیختگی و خوش گذرانی و محو کرامت زن و انسان و از بین بردن عزت نفس و آزادگی را به بشریت تحمیل نموده است؛ در حالی که قوانین موضوعه در اسلام مدنیت را به انسان تعلیم می دهد.[36] قرآن پیامبران الهی را نجات بخش و تأمین کننده ی آزادی انسان ها از قید و بند اسارت طاغوت ها و هواپرستی و بت پرستی و خرافه پرستی معرفی می کند و آزادی واقعی را در سایه ی توحید، ایمان به خداوند و اطاعت از پیامبران و تقوامحوری قابل دست رسی می داند[37] و پیروی از هوای نفس و کفر و گناه را نابودکننده ی آزادی واقعی انسان معرفی می نماید؛[38] چون انسانِ اسیر شهوات و خرافات و بت پرستی و زیر سلطه ی مستکبران، هرگز زمینه ی رشد و ترقی را نخواهد داشت تا فرصت تمدن سازی داشته باشد؛ از این رو حرکت انبیا بر دو محور: 1. مبارزه با طاغوت ها و مستکبران 2. مبارزه با بت پرستی و خرافات و بی بندوباری و اطاعت شیطان است.

پی نوشت ها:
[1]. فاطر: 23.
[2]. اعراف: 25.
[3]. ابراهیم: 32.
[4]. علامه مجلسی، بحارالانوار(بیروت: مؤسسة الوفاء، ط 2، 1403 ه)، ج 11، ص 217، ح 31.
[5]. همان، ص 211، ح 15.
[6]. اعراف: 22.
[7]. بحارالانوار، ج 11، ص 211، حدیث 17.
[8]. طبرسی، ابی علی فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن(بیروت: دارالمعرفه للطباعة والنشر، ط 2، 1408 ه)، ج 3، ص 283 و ابن اثیر، الکامل فی التاریخ(بیروت: دار صادر)، ج 1، ص42.
[9]. لغتنامه دهخدا، فرهنگ معین و فرهنگ عمید.
[10]. ابن خلدون، مقدمه(بیروت: دار المکتبه الهلال، 1996 م)، ص 217 ـ 218.
[11]. ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 1، ترجمه ی احمد آرام(انتشارات انقلاب اسلامی، چ چهارم، 1372)، ص 3.
[12]. فصلنامه پژوهش، سال اول، ش 4، بهار 76، ص 50.
[13]. منظور در این جا(وحی است) که به انبیای الهی از طرف خداوند رسیده است.
[14]. بقره: 31.
[15]. علق: 5.
[16]. آل عمران: 23؛ انجیل برنابا، ترجمه ی حیدر قلیخان(سردار کابلی)، (تهران: دفتر نشر الکتاب، 1362)، ص 82 و 272.
[17]. حجازی، نقش پیامبران در تمدن انسان(تهران: بعثت، چ دوم، 49)، ص 24.
[18]. ابوعبدالله زنجانی، تاریخ قرآن، ترجمه ی سحاب(تبریز: 1341)، ص 160.
[19]. آرتور توینبی، تمدنی در بوته آزمایش، ترجمه ی صابری(تهران: امیرکبیر، چ اول، 1353)، ص 22 و 207.
[20]. حجازی، همان، ص 25.
[21]. همان، ص 57.
[22]. همان، ص 58.
[23]. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج 11 و12، (تهران: انتشارات اسلامیه، چ سوم، 63)، ص 270 ـ 284؛ و تاریخ انبیاء، ترجمه ی عماد زاده(تهران: انتشارات اسلام، چ مکرر، 1374)، ص 185؛ «چون او به مردم درس می داد او را ادریس نامیدند. او انواع صنایع را به مردم می آموخت».
[24]. بقره: 151.
[25]. (وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ)؛ حدید: 25؛ مائده: 42 و حجرات: 9.
[26]. قوانین الهی و قانون اساسی، که کامل ترین اصول اداره ی جامعه در آن نهفته است.
[27]. آیات وجوب جهاد و آیه ی وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّة وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ...، انفال: 60، نشان دهنده ی ایجاد تمدن توسط انبیا و حفظ آن است. برقراری قوه ی دفاعی یکی از مهم ترین کارکردهای امنیتی حکومت هاست.
[28]. نحل: 34.
[29]. بقره: آیات 178 و 179 و 194؛ و مائده: 38 و 45؛ و اکثر آیات سوره های مدنی که بعد از استقرار حکومت پیامبر نازل شده اند، بیانگر روابط فردی و اجتماعی و مدنی مسلمانانند.
[30]. ابن هشام، سیره، ص 41 و 255؛ و آیتی، تاریخ اسلام، ص 233 ـ 480.
[31]. سلسله های مختلف پادشاهی در شرق و غرب را مشاهده می کنیم که به گواهی قرآن به علت فساد و خون ریزی، به انحطاط رسیده اند و در تخریب مظاهر و اسباب تمدن و تمدن سازی فجایعی را به بار آورده اند؛ مانند آتش زدن کتاب خانه و کشتن دانشمندان و پیامبران و امامان(فَأَمّا ثَمُودُ فَأُهْلِکُوا بِالطّاغِیَةِ)(حاقه:5)،ائ(وَ أَمّا عادٌ فَأُهْلِکُوا بِرِیح صَرْصَر عاتِیَة)(حاقه: 6) و انعام: 131؛ قصص: 59؛ مؤمنون: 48؛ محمد: 10؛ اعراف: 137؛ شعراء: 172؛ صافات: 136؛ اسراء: 116؛ و پادشاهان ایران ـ از باستان تا پهلوی ـ همه در تخریب تمدن ها نقش داشته اند. کتاب سوزی در ری و الموت توسط مغول و... از عواملی بوده اند که در عدم پویایی تمدن ها تأثیر به سزایی داشته اند. ویل دورانت، همان، ص 354ـ440؛ و ادوارد گیبون، انحطاط تمدن روم، ترجمه ی طاهری(تهران: چ سوم، علمی و فرهنگی، 73)، ص 556 ـ 609 و 30 و 676.
[32]. (أَطِیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا)؛ انفال: 43 و 46.
[33]. آل عمران: 103 و 112.
[34]. مائده: 2.
[35]. گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، ترجمه ی سیدمحمد تقی فخر(تهران: انتشارات علمی، چ چهارم، 1334)، ص 7.
[36]. واعظ مهاجر، تمدن اسلام(خوی: طبع هدایت، انتشارات سنائی، 1351 ق)، ص 84 ـ 85.
[37]. پیامبر اکرم(ص) در قرآن چنین معرفی می شود: (الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ... وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ...)؛ (اعراف: 175) و در بیش از 70 آیه، انبیا نجات دهنده ی بشر از قید اسارت طاغوت ها و هوا پرستی معرفی شده اند؛ غافر: 41، مریم: 52، هود: 58، اعراف: 41، یوسف: 80، اعراف: 165 و 116 و هود: 65، شعراء: 53، بقره: 50، طه: 80، فصلت: 130، یونس: 6، ابراهیم.
[38]. (وَ یَتَناجَوْنَ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِیَةِ الرَّسُولِ): مجادله: 8(أُولئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ الْأَغْلالُ فِی أَعْناقِهِمْ): سبا: 33(إِذِ الْأَغْلالُ فِی أَعْناقِهِمْ وَ السَّلاسِلُ یُسْحَبُونَ): غافر: 71. انبیا این زنجیرهای اسارت را که آزادی واقعی انسان را سلب می کند از دست و پا و گردن انسان ها به کنار می زنند و آزادی ابدی را نیز تأمین می کنند. خداوند به اسیران هوا و هوس در حیات ابدی چنین خطاب می کند: (خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ...إِنّا جَعَلْنا فِی أَعْناقِهِمْ أَغْلالاً): یس: 8.

عوامل سقوط تمدن ها از نظر اسلام

بروز، اعتلا و سقوط تمدن ها و فرهنگ ها از دیدگاه اسلام  

 

در مقدمه ى این مبحث مهم، اشاره اى مختصر به تعریف توصیفى فرهنگ و تمدن مى کنیم. مى توان گفت فرهنگ عبارت است از شیوه ى انتخاب شده براى کیفیت زندگى، که با گذشت زمان و مساعدت عوامل محیط طبیعى و پدیده هاى روانى و رویدادهاى نافذ، در حیات یک جامعه به وجود مى آید. البته مى دانیم که اینگونه معرفى، بیش از یک توصیف اجمالى نیست، ولى براى دیدگاه ما در این مبحث کافى به نظر مى رسد. اما تمدن عبارت است از برقرارى آن نظم و هماهنگى در روابط انسان هاى یک جامعه، که تصادم ها و تزاحم هاى ویران گر را منتفى کرده و مسابقه در مسیر رشد و کمال را جایگزین آنها کند، به طورى که زندگى اجتماعى افراد و گروه هاى آن جامعه، موجب بروز و به فعلیت رسیدن استعدادهاى سازنده ى آنان بوده باشد. در این زندگى متمدن که قطعا هر کسى ارزش واقعى کار و کالاى خود را در مى یابد، و هر کسى توفیق و پیروزى دیگران را از آن خود، و توفیق و پیروزى خود را از آن دیگران محسوب مى کند، انسان رو به کمال، محور همه ى تکاپوها و تلاش ها قرار مى گیرد. لذا تمدن در این تعریف، بر مبناى انسان محورى معرفى مى شود، در صورتى که در اغلب تعریف هاى دیگرى که تاکنون در مغرب زمین گفته شده است، اصالت در تمدن از آن انسان نیست، بلکه به طور بسیار ماهرانه اى اصالت انسانیت در آن تعریفات حذف مى شود و به جاى آن، بالا رفتن در آمد سرانه و افزایش کمى و کیفى مصرف، جزء تعریف قرار مى گیرد.

این نکته را هم متذکر مى شویم که مقصود ما از انسان محورى، آن معناى مضحک نیست که مستلزم انسان خدایى است. بلکه منظور ما این است که محور همه ى تلاش ها و ارزش هاى مربوط به تمدن، باید خدمت گزار انسان باشد، نه اینکه انسان را قربانى ظواهر و پدیده هاى فریبا به نام تمدن کند. به عبارت روشن تر، انسان در تعریف تمدن هدف قرار مى گیرد، و این شایستگى براى هدف قرار گرفتن، از قرار گرفتنش در جاذبه ى کمال مطلق که خداست ناشى مى شود.

پس از توجه به این مقدمه، نخست این مسئله را به عنوان یک اصل اساسى در نظر بگیریم که تمدن و فرهنگ، با همه ى عناصر ممتازى که دارند، از دیدگاه اسلام، در خدمت حیات معقول انسان ها قرار مى گیرند. نه اینکه حیات معقول انسان ها در خدمت تمدن و فرهنگى قرار بگیرد که براى به فعلیت رسیدن استعدادهاى مثبت انسانى و اشباع احساس هاى برین او به وجود آمده است. در مواردى، انسان ها باید در راه وصول به تمدن و فرهنگ فداکارى کرده و دست از جان خود بشویند. این یک فداکارى و گذشتى است که انسان براى ریشه کن کردن آفات تمدن در خدمت حیات معقول، و به وجود آوردن شرایط حیات مزبور، براى انسان ها انجام مى دهد، نه براى دو پدیده ى مزبور که ارتباطى با حیات معقول انسان ها نداشته باشد.

حال اجتماع انسانى در بروز و اعتلا و سقوط تمدن ها و فرهنگ ها، شبیه به حال فردى از انسان است که تحت تاثیر عواملى بروز مى کند و به اعتلا مى رسد و سقوط مى کند. مثلا احساس نیاز، چنانکه فرد را وادار به تلاش و تکاپو در عرصه ى طبیعت و منطقه ى روابط همنوعانش مى کند، همچنین جامعه را به گسترش و عمیق تر کردن درک و معرفت و سازندگى در عرصه ى زندگى تحریک و تشویق مى کند.

ما شاهد بروز تعدادى از اکتشافات در موقع بروز جنگ ها بوده ایم. لذا ممکن است یک یا چند نیاز موجب اکتشاف و به دست آوردن امتیاز یا امتیازاتى باشد که آنها هم به نوبت خود، مردم را براى وصول به امتیازات زنجیرى دیگر موفق کند. ولى داستان تمدن ها از نظر عوامل به وجود آورنده، در نیاز خلاصه نمى شود. بلکه در موارد بسیار فراوان، به قول بعضى از محققان در سر گذشت علم، بارقه ها و جهش هاى مغزى انسان ها بوده است که عناصر مهم تمدن اصطلاحى را به وجود آورده است. گاهى دیگر تمدن ها و فرهنگ هاى مثبت ناشى از اکتساب و استفاده از تمدن ها و فرهنگ هاى دیگر جوامع است. البته اینگونه تمدن ها و فرهنگ ها، گاهى به طور صورى و راکد مورد تقلید قرار مى گیرند، که در این صورت، نه تنها موجب پیشرفت جامعه ى مقلد و پیرو نمى شود، بلکه ممکن است موجب عقب ماندگى و باختن هویت اصیل خود آن جامعه مقلد بوده باشد. ما در دوران اخیر، در جوامعى متعدد، شاهد اینگونه انتقال تمدن ها و فرهنگ هاى تقلیدى هستیم، که چگونه هویت اصیل خود جوامع مقلد را محو و نابود کرده است. در صورتى که اگر آن جوامع فریب امتیازات تقلیدى آن تمدن ها و فرهنگ ها را نمى خوردند و با همان هویت اصیل خود به راه مى افتادند، مى توانستند از تمدن و فرهنگ اصیل و آشنا با خویشتن برخوردار شوند.

یکى دیگر از عوامل بروز تمدن ها و فرهنگ ها، احساس لزوم جبران ضعف در برابر رقیبان است، که مى توان گفت از اساسى ترین عوامل محسوب مى شود. با این حال، تشخیص عامل قطعى بروز و اعتلا و سقوط تمدن ها و فرهنگ ها، با نظر به تعریفات و استدلال هاى رایج در این مبحث، حداقل بسیار دشوار است. آن چه که از قرآن مجید و نهج البلاغه برمى آید، این است که عامل اساسى آغاز و پایان منحنى تمدن ها و فرهنگ ها خود انسان است. براى مطالعه ى آیات قرآنى درباره ى عامل انسانى تاریخ، به مبحث 18 "نظریاتى که به عنوان عامل محرک تاریخ تا کنون ارائه شده است" و به مبحث 19 "توضیحى در رابطه ى موجودات و رویدادهاى تاریخ بشرى با انسان" مراجعه شود. در آن آیات دیدیم که خداوند امورى را مانند کفران نعمت "در از بین بردن اجتماع و تمدن سبا"، فساد، خودکامگى، ظلم، استکبار، افساد در روى زمین است و انحراف از حقیقت، عوامل سقوط تمدن ها و فرهنگ ها معرفى فرموده است. از همان آیات به خوبى استفاده مى شود که مفاهیم مقابل آن صفات رذل، عوامل بروز و اعتلاى تمدن ها و فرهنگ ها است. یعنى از همان آیات، با کمال وضوح برمى آید که سپاس گزارى نعمت هاى خداوندى، صلاح و اصلاح میان انسان ها، تهذب، عدالت و حرکت در مسیر واقعیات، از عوامل مهم بروز و اعتلاى تمدن ها و فرهنگ هاى انسانى صحیح است. خداوند سبحان در قرآن مجید تصریح فرموده است:

'و اگر اهل آبادى ها ایمان مى آوردند و تقوا مى ورزیدند قطعا برکات خود را از آسمان و زمین براى آنان باز مى کردیم "نازل مى کردیم"، ولى آنان "ایمان و تقوا و منادیان آن دو، یعنى پیامبران را" تکذیب کردند و در نتیجه، آنان را به سبب اندوخته هاى "ناشایستشان" مواخذه کردیم.' [ سوره ى اعراف، آیه ى 96. ]

آیات قرآنى، در اینکه ظلم عامل سقوط جوامع و تمدن ها و فرهنگ هاست، فراوان است و تاکید شگفت انگیزى دارد. از آن جمله:

1. 'و بدین سان است مواخذه ى پروردگار تو، هنگامى که آبادى ها را مواخذه "ساقط و مضمحل" کرد در حالى که آنها ستمکار بودند.' [ سوره ى هود، آیه ى 102. ]

2. 'پس دنباله ى قومى که ظلم کردند، بریده شد و سپاس مر خدا را که پرورنده ى عالمیان است.' [ سوره ى انعام، آیه ى 45. ]

3. 'ما مردم قرونى پیش از شما را به جهت ظلمى که کردند، نابود کردیم.' [ سوره ى یونس، آیه ى 13. ]

4. '"اى نوح" و کشتى را به نظاره ى ما و به سبب وحى اى که به تو کردیم، بساز و درباره ى کسانى که ظلم کرده اند، با من سخنى مگو، قطعا آنان غرق خواهند شد. ' [ سوره ى هود، آیه ى 37. ]

5. 'و خداوند مثل آن آبادى را "براى شما" مى زند که در امن و امان و آرامش بود، و روزى او از هر طرف فراوان

مى رسید. سپس آن آبادى به نعمت هاى خداوندى کفران ورزید. خداوند در نتیجه ى تبهکارى هایى که انجام مى دادند، لباس گرسنگى و ترس را به آن آبادى چشانید و براى آنان پیامبرى از خودشان آمد، او را تکذیب کردند. پس عذاب، آنان را در حالى که ستمکاران بودند، در گرفت.' [ سوره ى نحل، آیات 113 -112. ]

6. 'و آنان را که ستم کردند، صیحه "فریاد شدید آسمانى" گرفت و آنان در دیار خود، در حالى که به رو "یا به زانو" در افتاده بودند، هلاک شدند.' [ سوره ى هود، آیه ى 67. ]

7. 'و آن آبادى ها را زمانى که "به جهت آنکه" ظلم کردند، نابود کردیم و براى نابود شدنشان زمان معینى قرار دادیم.' [ سوره ى کهف، آیه ى 59. ]

8. 'و خداست که عاد اولى "عاد بن ارم، پیش از قوم عاد معروف" را هلاک کرد. و ثمود را و از آنان کسى را نگذاشت. و پیش از آنان قوم نوح را نابود کرد آنان ظالم تر و طغیان گرتر بودند.' [ سوره ى نجم، آیات 52 -50. ]

9. 'آیا کسى جز مردم ستمکار هلاک مى شود؟' [ سوره ى انعام، آیه ى 47. ]

10. 'و ما آبادى ها را به هلاکت نمى رسانیم مگر اینکه اهل آنها ستمکار باشند.' [ سوره ى قصص، آیه ى 59. ]

امیرالمومنین علیه السلام، که سخنانش گاهى اقتباسى از قرآن مجید و گاهى تفسیرى از آن کتاب الله و در مواردى تطبیق کلیات آن به مصادیق و افراد آنهاست، ظلم را از اساسى ترین عوامل سقوط و تباهى جوامع معرفى فرموده است. از آن جمله:

'الله الله فى عاجل البغى، و اجل و خامه الظلم.' [ نهج البلاغه، خطبه ى 192. ]

'برحذر باشید از خدا، بترسید از خدا، درباره ى نتایج دنیوى ظلم و وخامت اخروى آن.'

یکى دیگر از عوامل سقوط جوامع و نابودى تمدن ها و فرهنگ ها، استکبار است، که مفهوم عام آن عبارت است از هدف دیدن خود و وسیله دیدن دیگران، امیرالمومنین علیه السلام در سقوط جوامع، چنانکه در آیات قرآنى مشاهده خواهیم کرد، استکبار را مطرح فرموده است. او مى فرماید:

فاعتبروا بما اصاب الامم المستکبرین من قبلکم من باس الله وصولاته، و وقائعه و مثلاته، و اتعظوا بمثاوى خدودهم، و مصارع جنوبهم، و استعیذوا بالله من لواقح الکبر، کما تستعیذونه من طوارق الدهر. [ نهج البلاغه، خطبه ى 192. ]

عبرت بگیرید و تجربه بیندوزید از آنچه که پیش از شما متکبران امت ها را گرفتار ساخت از غضب خداوندى و حملات و عذابها و کیفرهاى سخت او. و پند بگیرید از خاک آلود شدن "با جایگاه هاى" صورت ها و مواضع نهادن پهلوهاى آنان. و به خدا پناه ببرید به خدا از اسباب تولید کبر همانگونه که از حوادث کوبنده ى روزگار به او پناهنده مى گردید.

از جمله مواردى که امیرالمومنین علیه السلام در مورد عوامل اعتلا و سقوط جوامع و فرهنگ ها و تمدن ها بیان فرموده، خطبه ى قاصعه است.

پس اگر ناچار از تعصب هستید، عصبیت خود را براى اخلاق نیکو و کردارهاى پسندیده و امور زیبا قرار بدهید که خاندان هاى اصیل و بزرگمنش عرب و روساى قبایل به آن موصوف بودند: تعصب به داشتن اخلاق مرغوب عقلا، و آرمان هاى بزرگ و درجات بالاى ارزش ها و آثار پسندیده که از خود به یادگار مى گذاشتند. پس تعصب بورزید به خصلت ها و عادات پسندیده مانند حمایت و حفظ حقوق همسایگى و وفا به پیمان و اطاعت نیکوکار و مخالفت با خودخواهى و فراگرفتن فضل و فضیلت و بزرگ شمردن معصیت قتل نفس، و انصاف به خلق و فروبردن غضب و پرهیز از فساد در روى زمین. بترسید از آن عذابهایى که بر اقوام و مللى پیش از شما در نتیجه ى اعمال زشت و کارهاى ناشایست فرود آمد. حالات آنان را در نیکى ها و بدى ها متذکر شوید و بترسید از اینکه همانند آنان باشید. و هنگامى که در حالات نیک و بد آنان اندیشدید، امورى را عهده دار شوید که عزت را ملتزم وضع زندگى آنان ساخت و دشمنانشان را دور ساخت و عافیت و آسایش را بر آنان گسترش داد و نعمت را براى آنان مطیع ساخت و کرامت انسانى طناب خود را

براى همه ى آنان وصل نمود، و آن: اجتناب از جدایى و پراکندگى بود و التزام به انس و الفت و یکدیگر را به آن توصیه نمودن. و از هر کارى که پشت آنان را شکست و قدرتشان را به ناتوانى مبدل ساخت "عوامل شکست و ناتوانى آن اقوام و ملل" بپرهیزید. و از کینه ها و عداوت هایى که در دل هایشان جاى گرفته بود و خصومت هایى که در سینه ها موج مى زد و از پشت به همدیگر کردن نفوس و دست از کمک و تعاون با یکدیگر کشیدن بپرهیزید. و بیندیشید در حالات مردمان با ایمان که پیش از شما از این دنیا گذشته اند که چگونه زندگى را در حال تصفیه و ابتلا سپرى کردند. مگر آنان سنگین بارترین مردم و جهادگرترین بندگان در هنگام بلا و مشقت پذیرترین اهل دنیا در تنگناهاى حالات زندگى نبودند. فراعنه و طواغیت، آنان را به بردگى خود گرفتند و عذاب بدى به آنان دادند و تلخى ها را جرعه جرعه به آنان نوشاندند. روزگار آنان به این منوال در ذلت هلاکت بار و در فشار سخت مغلوبیت سپرى مى شد، نه چاره اى براى حفظ و نگهدارى خویشتن از آن همه گرفتارى ها داشتند و نه راهى براى دفاع از خویشتن. تا آنگاه که خداوند سبحان بردبارى جدى آنان را در اذیت ها و آزارهایى که در راه محبت او مى دیدند و نیز اینکه ناگوارى ها را از بیم و هراس از مقام ربوبى تحمل مى کردند، دید و به آنان از تنگناهاى بلا فرجى عطا نمود و به جاى ذلت و خوارى عزت و در عوض ترس، امن و امان عنایت فرمود، در نتیجه پادشاهان و فرمانروایان و پیشوایان و پیشتازانى گشتند و کرامت خداوندى به درجه اى نصیب آنان گشت که حتى آن را در آرزوهاى خود هم نمى دیدند.

پس بنگرید به وضع آنان تا آنگاه که مردمشان اجتماع داشتند و تمایلاتشان با هم بود داراى دل هاى معتدل بودند و دستهاى تکیه به هم داده و شمشیرهاى به یارى هم کشیده شده و بینایى هاى تیزبین و تصمیم هاى متحد. آیا آنان با چنین عواملى، سرورانى در پهنه ى زمین و سلاطینى بر گردن هاى عالمیان نبودند؟ حال بنگرید به سرنوشت آنان در آخر کارشان، در آن هنگام که جدایى میان آنان افتاد و انس و الفت به پراکندگى تبدیل گشت و اختلاف کلمه و اختلاف دل ها وارد جمع آنان گشت و در نتیجه به تیره هاى مختلف تقسیم شدند و در حال ستیزه گرى با یکدیگر پراکنده شدند، خداوند لباس کرامتش را از پیکرشان بیرون آورد و طراوت و فراوانى نعمتش را از آنان سلب نمود. حال داستان هاى اخبار آنان در میان شما براى عبرت گیرى انسان هاى پندآموز مانده است. تجربه و عبرت بیندوزید از حال فرزندان اسماعیل و اسحاق و اسراییل: که احوال شما به احوال آنان سخت متناسب است و چه شبیه به یکدیگر است مثل ها "امثال صفات شما با آنان". در وضع زندگى آنان بیندیشید، در حال تفرقه و پراکندگى. آن شب ها که کسرى ها و قیصرها مالکین آنان بودند و آنان را از مساکن و مزارع و مراتعى که داشتند و از دریاى عراق "دجله و فرات" دور مى ساختند و هم چنین آنان را از اماکن سر سبز و خرم به بیابان هاى بى آب و علف و جایگاه هاى وزش باد و تنگناى معیشت مى راندند.

و آنان را در احتیاج و فقر رها مى کردند و دمساز شتران پشت ریش و پشمین "یا بى پشم". آنان ذلیل ترین امت ها بودند از حیث خانه و کاشانه و خشک ترین قرارگاه. به حمایت هیچ دعوتى که بتوانند به آن چنگ بزنند پناهى نداشتند و نه امیدى به سایه ى الفتى داشتند که به عزت آن تکیه کنند. احوال در اضطراب، و قدرت ها مختلف، و کثرت پراکنده، در بلایى شدید و طبقاتى از نادانى! دخترانى که در میان آن قوم زنده به گور مى شدند و بت هایى که پرستش مى شدند و ارحام و خویشاوندانى که از هم مى بریدند و غارت ها و چپاولگرى هایى از هر طرف به راه مى افتاد. بنگرید به موارد نعمت هایى که خداوند به وسیله ى بر انگیختن رسولى به آنان عنایت فرمود. اطاعت آن مردم را به دینى که آورده جلب و محکم ساخت، و انس و الفت آنان را به دعوت خود جمع فرمود. در این هنگام نعمت با کرامت خود را براى آنان بگستراند و نهرهاى نعمت هایش را بر آنان به جریان انداخت و دین اسلام آنان را به فواید و نتایج برکات آن دین جمع نمود. پس در نعمت آن ملت "دین" غوطه ور گشتند و در طراوت عیش آن ملت شادمان گشتند. امور زندگانى در سایه ى یک سلطه ى پیروز براى آنان اعتدال یافت و موقعیت آنان در جانب عزت پیروز جایگیر گشت، و امور زندگى در مراتب بالایى از ملک ثابت به سوى آنان میل کرد. آنگاه آنان فرمانروایان جهانیان گشتند و پادشاهانى در پهنه ى زمین. حال امور کسانى را مالک شده اند که روزگارى بر آنان "مسلمانان" مالک بودند و احکام را در میان جمعى انفاذ مى کنند که در میان خود آنان مقرر و اجرا مى کردند. دیگر نیزه اى از آنان را براى شناخت تیزى و کندى و قدرت آن آزمایش نکردند و سنگى از آنان را براى شکستن نکوبیدند. [ نهج البلاغه، خطبه ى 192. ]

عکسهای مذهبی

 

 


www.takmobile.org
 

 


www.takmobile.org
 

 


www.takmobile.org
 

 

 

 

 

www.takmobile.org 

 

 

www.takmobile.org 

 

 

 

 

 

عوامل به وجود آورنده تمدن

ارکان‌ و ویژگی های فرهنگ‌ و تمدن‌ اسلامی  

 

 

 

فرق تمدن و فرهنگ 

"فرهنگ عبارت است از: کیفیت یا شیوه بایسته و یا شایسته برای آن دسته از فعالیت های حیات مادی و معنوی انسان ها که مستند به طرز تعقل سلیم و احساسات تصعید شده آنان در حیات تکاملی باشد."

"تمدن عبارت است از: برقراری آن نظم و هماهنگی در روابط انسان های یک جامعه که تصادم ها و تزاحم های ویرانگر را منتفی ساخته و مسابقه در مسیر رشد و کمال را قائم مقام آن ها بنماید، به طوری که زندگی اجتماعی افراد و گروه های آن جامعه، موجب بروز و به فعلیت رسیدن استعدادهای سازنده آن بوده باشد."
فرق های تمدن و فرهنگ را به این صورت می توان خلاصه کرد:

1- فرهنگ، نشانگر معلومات و خواسته ها و آرمان های یک جامعه است، در صورتی که تمدن بیانگر فعالیت عوامل اصیل حیات فردی و اجتماعی است. بر همین اساس است که تمدن ها به جوامع مختلف به طور طبیعی راه می یابند، اما انتقال فرهنگ ها از جامعه ای به جامعه دیگر، به طور طبیعی نیاز به قدرت فرهنگ غالب یا ضعف فرهنگ مغلوب دارد.

2- اگر عوامل به وجود آورنده یک فرهنگ از میان بروند، پویایی آن فرهنگ نیز از میان خواهد رفت و فقط نمودی از آن باقی خواهد ماند، در صورتی که تمدن ها به خاطر وابستگی شدید به عوامل اصیل حیات، هرگز دچار رکود نمی شوند. در واقع، ایستایی یک تمدن سبب سقوط آن تمدن می شود.

3- در طول تاریخ، فرهنگ های گوناگونی به وجود آمده اند، به طوری که به تعداد اقوام و مللی که تا کنون پا به عرصه وجود گذارده اند، فرهنگ هایی به وجود آمده است و برخی از آن ها نیز از میان رفته اند، اما تمدن هایی که در طول تاریخ پیدا شده اند، حداکثر بیست و یک تمدن می باشد.
تمدن ها دارای عناصر مشترکی هستند که عبارت است از:

الف - موادی از حقوق که برمبنای عدالت استوار است و موجب نظم و هماهنگی زندگی اجتماعی انسان ها می شود. این دسته از مواد حقوقی از آرمان های اصیل حیات تلقی شده و قابل تعمیم بر همه جوامع است.

ب - کشف بهترین راه برای مبارزه با عوامل مزاحم طبیعت و انسان های طغیانگر از عناصر تمدن است که مطلوب همه جوامع انسانی می باشد.

ج - مدیریت سیاسی منطقی که موجب تشکل افراد جامعه و رشد و شکوفایی ابعاد وجودی آن ها می شود، از اصیل ترین عناصر تمدن است که ایده آل همه جوامع بشری می باشد.

د - کشف و به کارگیری وسایل تکنولوژیکی جهت رفع نیازهای زندگی و بهره برداری از مغزهای انسانی و مواد طبیعی جهت رفاه انسان ها، از عالی ترین اصول تمدن است.

ه - تفسیر و توجیه منطقی کارهای فکری و عضلانی انسان ها که نمودی از انرژی های حیاتی آن هاست. این عنصر را نباید فقط از دیدگاه "بازدهی طبیعی محض" بررسی کرد.

در مقابل ویژگی های تمدن، فرهنگ دارای نمودها و فعالیت هایی است که فقط به جامعه ای خاص اختصاص دارد و زندگی مردم آن جامعه را رنگ آمیزی می کند. اگر فرهنگ جامعه ای ریشه در عوامل اصیل حیات انسانی داشته باشد و موجب پویایی حیات انسان ها شود، آن فرهنگ را باید "فرهنگ تمدن زا" نامید.
تمدن را از دو دیدگاه می توان مورد بررسی قرار داد:

1- دیدگاه انسان محوری که مرادش از تمدن چنین است: تشکل انسان ها با روابط عالی و اشتراک همه افراد و گروه های جامعه در پیشبرد اهداف مادی و معنوی برای رسیدن به حیات معقول که به فعلیت رسیدن همه استعدادهای سازنده انسانی در آن حیات دست به کار می شوند.
این تعریف، هم شامل اهداف و آرمان های جوامع می شود و هم نسبیت تمدن ها را نشان می دهد.

2- دیدگاه قدرت محوری که مرادش از تمدن چنین است:
"به فعلیت رسیدن همه استعدادها و استخدام همه اشکال قدرت، در پیشبرد هدف های حیات طبیعی معمولی."
در این دیدگاه، به تکامل انسان و وحدت انسانیت توجه نمی شود و تحصیل قدرت و عشق به آن، از پایه های اساسی این نوع تمدن است. در این نوع تمدن، توجه به انسان و ارزش های آن مورد غفلت قرار می گیرد. طرفداران این دیدگاه، هدف تمدن را رسیدن انسان ها به مرحله ای می دانند که از نظر علم و فن، رشد چشمگیر پیدا کرده و با برخورداری از رفاه و آسایش، هر چه را که خواست، انجام دهد.


------------------------------------------------------------------------------ 

 

در تبیین عوامل به وجود آورنده تمدنها، پیچیدگی های عمیقی وجود دارد تا آن جا که در تعیین جایگاه علتها و معلول تفاوت گسترده آرا به چشم می خورد. با این حال سیری در مجموعه نظریات متفکران اسلامی درباره تمدن ها و فرهنگ اسلامی روشن کننده این واقعیت و نقطه مشترک است که خدا محوری و وحی (و نه انسان مداری ) اساس و بنیاد تمدن اسلامی است و دین، همه مظاهر تمدن و فرهنگ را در بر می گیرد. واقعیت این است که پایه و اساس همه علوم و فنون به ویژه فلسفه و علوم عقلی که پدر همه علوم به شمار می رود، مذهبها بوده اند و این مسأله ای است که اسناد تاریخی هم آن را تایید می کند.
برخی از متفکران اسلامی در بحث از تمدن اسلامی، تمایز چندانی میان تمدن و فرهنگ قائل نشده اند و گاه آن ها را به صورت مترادف به کار برده اند، که با همین فرض، ارکان فرهنگ و تمدن اسلامی را می توان به شرح زیر بر شمرد:
خداشناسی 


 بدون تردید هنگامی که کشش فرهنگ اسلامی تا مرحله جهان آفرینش و ارتباط آن با پروردگار وسعت داشته باشد، دامنه آن به جاودانگی منتهی خواهد شد و با این وصف، فرهنگی است با ثبات و جاویدان و گردبادهای امتیاز ثبات و جاودانگی فرهنگ اسلامی در تمام جوانب مذهب، در عقاید و احکام و اخلاق پرتو افکنده و در تحقق اهداف رسالت جهانی پیامبر اسلام (ص ) نقش اساسی را ایفا می کند تا آن جا که سبب اطمینان قلب و آرامش روح، تقویت اراده و ارضای عواطف نامحدود انسان می گردد و او را به پیروزی و موفقیت، ... تشویق می کند.
جامع الاشرف بودن  





ادیان، همواره توانسته اند به عنوان مرکز اصلی برای پویایی سه مؤلفه (نظام پویایی ارزشی، علم و قدرت سیاسی ) عمل کنند. این سه مولفه در واقع تپش و پویایی خود را از دین ـ که در کانون آن قرار داشته و مجموعه نظام تمدنی را پویا و فعال نگه می دارد ـ بهره می برد. 


بنابراین باید معنی " تمدن نور " را در تغییر کلیه عناصر نظام فکری جامعه و روابط سازنده آن شناسایی نمود. به بیان دیگر ما به دنبال تمدنی هستیم که صورت عینی قرآن باشد، قرآن یک صورت کتبی دارد که نازل شده است و یک صورت عینی دارد و آن هنگامی است که کلمه " الله " معنای تحقق اجتماعی پیدا کند. بشر با تکامل مادی نمی تواند تمایلات گوناگون اجتماعی را به وحدت برساند. یکپارچه سازی جامعه جز بر پایه نظام خلافت الهی مبتنی بر پیدایش یک محور حقیقی که محور پرستش است نمی تواند تحقق یابد. 

این امتیاز که از امتیازهای مهم فرهنگ اسلامی می باشد، به این معناست که هر کوشش فرهنگی که در هر یک از جنبه ها تحقق پذیرد، باید با سایر کوششها، هماهنگ و یکنواخت باشد تا آنجا که گوش انسان، آهنگ جهان هستی را بنوازد، آهنگی که با تسبیح تمام موجودات عالم همراه و هماهنگ است. مروری بر سیر تحولات تمدنها در طول تاریخ نشان می دهد که انبیا در هسته مرکزی بسیاری از تمدنهای بشری جای دارند.  
انسان بنا به مشیت الهی دارای مقام "جانشین پروردگار " در روی زمین می باشد و کاملا" مشخص است که تحقق این مقام در خارج باید همراه با آزادی کامل باشد، پس رسیدن به این رتبه بلند انسانی و تصرف در طبیعت، و تسخیر نیروهای آن در صورت شناسایی علل امکان دارد و هر گامی در راه معرفت حقایق و اکتشاف قوانین طبیعت ـ در هر مرتبه و مرحله ای که باشد ـ گامی است به سوی هدف مقدسی که برای انسان آماده گردیده و تحقیقی است در راه به دست آوردن درجه نهایی کمال، که انسان برای آن خلق شده و بالاخره انجام وظیفه ای است که سازمان هستی، کلید آن را به گردن انسان نهاده و خداوند پیمودن این راه را از طریق اسباب سه گانه: فطرت، دعوت انبیا و مصایب و بلاها، تا رسیدن به کمال مقصود به انسان امر فرموده است.
فرهنگ اسلامی فرهنگی است متحرک و سازنده و دائماً انسان را در راه پیشرفت در همه زمینه های گوناگون به طور عقلی تشویق می کند و هر اکتشاف جدید و شناسایی، رمزی از اسرار طبیعت را جزء هدف خلقت انسان و کمال او می شناسد و این امر را راهی به سوی شناسایی پروردگار شناخته و سیر در این راه را به عنوان یک عبادت و نزدیکی به خدا و کمال انسانی لازم می شمرد.
وحدت و یکپارچگی 
این فرهنگ دارای وسعت بی اندازه و به هم پیوستگی خاصی است و در تمام قسمتها دارای مبنای قانونی است و از یک مبدأ و یک طرز فکر سرچشمه می گیرد، در نتیجه به طور طبیعی همه جنبه های آن با یکدیگر هماهنگ است و نمی تواند همه جانبه نبوده و قدرت بر ترکیب و تألیف نداشته باشد.
سازندگی و تحرک  
نخستین شالوده فرهنگ اسلامی " خداشناسی " است و با این امتیاز در تمام ذرات جهان هستی ارتباط محکم و ناگسستنی قائل است و فرد و اجتماع را با پروردگار عالم مربوط می سازد. فرهنگ اسلامی بر اساس ایمان به خدای یگانه استوار است و جهان را با همه خصوصیات و پدیده هایش بنده گوش به فرمان قانون " علت و معلول " و " مشیت پروردگار " می داند، مشیتی که همه موجودات را زیر بال رحمت خود گرفته و هیچ گاه مانع از ارتباط و تأثیر علت در معلول نمی باشد. قرآن مجید نیز می فرماید: "خداوند زندگی ملتی را تغییر نمی دهد، مگر اینکه خود آنها وضع خود را تغییر دهند (رعد، 13).
جاودانگی فرهنگ اسلامی